خامنه ای در دیدار با روسای دانشگاه ها بر شکلگیری “تمدن نوین اسلامی” تاکید کرد و گفت:
”ایران در طول تاریخ، قله تولید فکر و علم بوده است و این روند تا قبل از دوران قاجار و پهلوی ادامه داشت. غربی ها به منظور تربیت مدیرانی براساس تفکر و سبک زندگی غربی از طریق دانشگاهها در اجرای این طراحی خود در ایران، به دلیل هویت ایرانی و همچنین گسترش و تعمیق تفکرات اسلامی و دینی در میان دانشجویان و دانشگاهیان با مشکل مواجه شدند. اکنون مهمترین سؤال این است که دانشگاهها با استفاده از این میراث تاریخی و علمی و تجربه گرانقدر انقلاب اسلامی، چگونه میتوانند در شکلگیری ”تمدن نوین اسلامی“ که همان ”جامعه آرمانی اسلام“ است، نقشآفرینی کنند…“
١- این روزها مقام معظم اینجا و آنجا مرتب در پی ترمیم شکاف در مبانی اسلام و جبران هزیمت ایدولوژیک رژیم در حاکم کردن قوانین اسلامی بر جامعه و برپایی بهشت مستضعفین است. قوانین حاکمیتی که در دنیای معاصر به کسب رتبه های فوقانی برای ایران در راس هرم بیکاری، فقر، فحشا، اعتیاد، اعدام و تحمیل اختناق در جهان انجامیده است. بعد از برجام اینبار ”آقا“ در صدد است که این بحران اسفبار هویتی را با خزیدن در خندق یک ناسیونالیسم اسلامی به ”ملت“ بفروشد. خندقی که هم بتوانند در آن دوشادوش آرمانهای دیرینه ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی و ”میراث تاریخی“ سلطنت علیه اکثریت مردم محروم سنگر بگیرند و هم ”تمدن نوین اسلامی“ را دست در دست حزب توده – اکثریت، نگهدارها و بهنودها، بی بی سی، جبهه ملی، بنی صدر، و نبوی و ”نواندیشان“ دینی غرفه قراضه و کساد ”روز آنلاین“ تضمین کنند. علاقه خامنه ای به علم و توسعه و شکلگیری یک ”تمدن نوین اسلامی“ را فعلا نشنیده بگیرید، معضل شرب خمر در ضیافت کاخ الیزه با حضور روحانی و قافله لنگ دولت اعتدال را حل کنید. رساله توضیح المسائل آیات عظام را ورق بزنید و فرمول مناسبی برای عقب نشینی های بیشتر اخلاقیات و ارزشهای مهوع اسلامی پیدا کنید. اگر اروپا از قرنها قبل، توسط رنسانس و انقلاب کبیر فرانسه با مذهب تسویه حساب کرده بود و در سطح سیاسی، فرهنگی، علمی، فلسفی و در سطح کل جامعه مذهب را عقب رانده بود، اما در ایران هیچگاه این تسویه حساب انجام نشد. اولین بارقه های روشنگری علیه مذهب در انقلاب مشروطه زیر هجوم مشروعه فلج شد و در تمام دوره های بعد نیز مذهب در مقابله با خیزش ها و جنبش های آزادیخواهانه مردم نقش فعالی ایفا کرد. بورژوازی ایران که از بالا به قدرت سیاسی رسید، نه تنها هیچگاه پرچم روشنگری و آته ایسم و سکولاریسم را بلند نکرد، بلکه در هراس از کمونیسم و انقلاب کارگران به عبای آخوند آویزان شد و اسلام را بعنوان سنگر ارتجاع در صحنه سیاست ایران حفظ کرد. بویژه در دو دهه بعد از کودتای ٢٨ مرداد، خیل به اصطلاح روشنفکران عقبمانده و شرقزده میداندار شدند و ارتجاع اسلام را بعنوان ”فرهنگ و مکتب انقلابی خودمان“ علم کردند. جنبشی ارتجاعی که میراث دارش جمهوری اسلامی است. امروز مردم ایران، عمق باورها و ایدولوژی اسلامی رژیم را به کناری نهاده اند، و در حسرت حرکتی سترگ برای ریشه کن کردن قوانین مذهبی از جامعه اند.
٢- این رژیم نتیجه همان فاکتورها و دلایلی است که سایر فجایع قرن را ببار آورد. فاجعه بخون کشیدن دنیا در دو جنگ جهانی، فاجعه فاشیسم و کوره های آدم سوزی، آپارتاید آفریقای جنوبی، تسویه حساب های خونین قومی و نژادی و ملی در نیمی از اروپا، فاجعه القاعده و طالبان در افغانستان، فاجعه جنگ علیه عراق و سوریه و لیبی، فاجعه به شکست کشاندن انقلابات بهار عربی، فاجعه داعش در خاورمیانه، جنایات اسراییل در حق مردم فلسطین و … اینها همه نهایتا نتیجه مقاومت و تعرض ارتجاع جهانی و دول پاسدار حاکمیت سود و سرمایه بر جهان، در پاسخ به خیزش ها و مبارزات مداوم مردم دنیا برای رهایی و آزادی بوده است. دول غربی حامی حکومت شاه، قدرت مقابله با انقلاب ۵٧ را نداشتند، اسلام را از در پشتی وارد گود کردند. رژیمی را بر سر کار آوردند که هم انقلاب ۵٧ را کاملا به خون کشید و به شکست کشاند و هم امروز در جرگه عربستان، کویت، قطر و ترکیه بعنوان عضوی از کلوپ ”جامعه جهانی“ جایگاه رفیعی در لیست فجایع قرن و ادامه تحمیل استبداد بر گرده طبقه کارگر و اکثریت جامعه پیدا کرده است. به این اعتبار، بورژوازی ایران جز حکومت های مختنق مانند قاجار، پهلوی و دایناسورهای اسلامی چون خمینی و روحانی و مقام معظم، تولید نمی کند و در نتیجه، بدون آقایی استبداد یک روز هم دوام نخواهد آورد. بنابراین، رسالت جمهوری اسلامی همانند همه حاکمیت های پیشین بورژوازی در ایران، مکیدن خون کارگر، ضدیت با کمونیسم و برابری طلبی و تضمین سودآوری و بازتولید سرمایه است. برای حفظ امنیت سرمایه و تامین کار ارزان و مفت، سر پا ماندن دستگاه سرکوب و بازتولید استبداد ضروری است و اساسا به علت همین فاکتور کلیدی است که بورژوازی بین المللی تماما زیر بغل جمهوری اسلامی را گرفته است. بنابه این دلایل، نیرو و توان بورژوازی ایران چیزی جز آزمون و تجربه دو حکومت ”وابسته“ و ”مستقل“، یکی سلطنتی و دیگری اسلامی، نیست. و به این اعتبار، ناسیونالیسم این طبقه، چه از نوع شرقی یا چه غربی آن قادر به مانور دادن خارج از محور استبداد و ارتجاع نیست. نظام و ”تمدن نوین اسلامی“ مقام معظم، امروز تنها و تنها به امید یک فاکتور نفس می کشد: آنهم شرکت در تخریب بیشتر خاورمیانه و سهیم شدن ایران در کنار عربستان و ترکیه در مدیریت این باتلاق است و حقیقتا نیز کل هدف ”برجام“ همین بود؛ دخالت در خاورمیانه و موش دوانی در این منطقه، تکیه گاه امروز بورژوازی ایران و همه جناحهای آن به سرکردگی خامنه ای است. این آن ملات درونی است که کل این طبقه را به هم چسبانده است و امنیت اوضاع را برای سرمایه و سرمایه دار در ایران از گزند تعرض طبقاتی به دولت و حاکمیت آن فی الحال مصون نگه داشته است. بی خود نیست که ”اصلاح طلبان“ شریک این تکیه گاه اند و عملا در برابر دولت اعتدال و ”آقا“ غلاف کرده اند؛ میدانند که در شرایط خطیر امروز، کاپیتان ”قطار اصلاحات“ کسی جز خود خامنه ای نیست. هم اکنون در سایه ”آقا“ و فاکتور خاورمیانه است که تمامشان میخورند، میچرند، میزنند، میگیرند و میکشند و وقت میخرند.
٣- این نمیتواند سرنوشت محتوم طبقه کارگر و اکثریت مردم محروم ایران باشد. بدون یک صفبندی طبقاتی در مقابل اردوی بورژوازی ایران و به این اعتبار دخیل شدن در امر سیاست، طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی صرفا نظاره گر اوضاع خواهد ماند. راه حل، صبر و انتظار و هزینه دادن بیشتر نیست؛ آبی از این جمهوری و جدال جناح های بورژوازی آن برای ما گرم نخواهد شد. اگر جمهوری اسلامی جرثومه ارتجاع قرن است، طبقه کارگر و کمونیستها ادامه دهنده و نماینده مبارزات پیگیری هستند که در سراسر قرن در مقابلش ادامه داشته است. افق و جنبش آل احمد و شریعتی و خمینی به انتهای خط خود رسیده است. باید جنبش و پرچم ”کارگر نفت ما رهبر سرسخت ما“ را دوباره بلند کرد. باید متحزب شد، برنامه داشت و اتحاد و همبستگی کمونیستها و رهبران کارگری را تضمین کرد. جامعه ایران یک انقلاب کارگری و کمونیستی را به تاریخ بدهکار است. انقلابی که تنها یکی از ارکانش دفاع از سکولاریزم و رنسانس و مذهب زدایی از جامعه است.
۴- فقط یک طبقه کارگر آگاه، متشکل و متحزب میتواند زمان این تسویه حساب را فرا بخواند.