هنری کسینجر در آخرین تجزیه و تحلیل خود در مورد خاورمیانه میگوید: ”ایالات متحده آمریکا باید آماده تعامل و همکاری با ایران باشد. واشنگتن باید ضمن حمایت از متحدان عرب خود، به تعامل با ایران بپردازد. ما در منطقه خاورمیانه با پارادوکسهایی رو به رو هستیم. نباید فرض کنیم که سرنگونی نظام فعلی ایران هدف سیاست خارجی آمریکاست… در دراز مدت کمک به دموکراسی می تواند منجر به جایگزینی اسلام افراطی با اسلام مدرن شود. …“
هنری کسینجر اوضاع شیرتوشیر و بحرانی خاورمیانه، و اختگی بورژوازی جهانی در بازگرداندن حتی یک نیمچه امنیت به آن منطقه را میبیند، و خوب میداند که کار نه با قلدری نظامی و میلیتاریسم عنان گسیخته بورژوازی آمریکا و غرب و نه با دخالت سایر قطبهای امپریالیستی پایان نیافت، بلکه سرآغاز یک دوره سیاه پر از کشمکش بر سر سهم خواهی جناح های بورژوازی ملی و بین المللی در تاریخ جهان معاصر شده است. اکنون ایشان نیز ترجیحشان ”تعامل“ و دیپلماسی و ایجاد یک توازن با سایر نیروها و دول درگیر در بحران خاورمیانه است و این را مسیر کاهش بحران و ”کمک به دموکراسی“ و شکل دادن به یک ”اسلام مدرن“ بجای ”اسلام افراطی“ میداند. اما چرا چنین دکترینی را انتخاب کرده است؟ وی میداند که سیاست جنگی و قلدری میلیتاریستی در دو جنگ کنکرت عراق و سوریه عملا قدرت را به آمریکا نداد. بی میلی امروزشان به استراتژی ”رژیم چنج“ و ”سرنگونی نظام فعلی ایران“ همین است و بس! برجام و عضویت جمهوری اسلامی ایران در کلوپ ”جامعه جهانی“ و گر گرفتنش در خاورمیانه محصول این روند است. اعلام موضع جناب کسینجر جدید نیست و بیش از هر چیز اعلام شکست سیاست جنگی امریکا در خاورمیانه است. آمریکا نتوانست با عربستان، ترکیه، داعش و اپوزیسیون دست ساز ناتو به ”رژیم چنج“ و ”صدور دموکراسی“ در منجلابی که در سوریه بپا کرد به یک پیروزی سیاسی در مقابل سایر رقبای امپریالیست خود دست پیدا کند، به میز مذاکره و ”دیپلوماسی“ رو آورده است. وضعیت اسف باری که امروز بر خاورمیانه حاکم است، ناامنی مطلق، فقر و فلاکت و موج فراری که به مردم این منطقه تحمیل شده، تروریسم کور اسلامی و درگیری های نظامی و بمب گذاری های مداوم انواع باندها و دار و دسته های قومی – مذهبی، که امروز حتی مرزهای خاورمیانه را در نوردیده و به قلب پایتختهای اروپا کشیده شده و در یک کلام از هم پاشیدن بنیادهای مدنیت و از هم گسیختن شیرازه جامعه در این منطقه، به طور واقعی نشان میدهد که هیچکدام از قطبهای امپریالیستی و متحدینشان نه تنها نمیتوانند امنیت را به منطقه بازگردانند بلکه خود یک پای جدی ادامه جنگ و ناامنی در اوضاع خاورمیانه اند.
امروز کارشناسان، و استراتژیست هایی چون آقای کسینجر دنبال راه حلی هستند که هزیمت سیاسی – ایدولوژیک نظم و نظام سرمایه داری را به حداقل برسانند. میخواهند آب قاطی آن کنند، دستی روی سر متحدین محلی شان بکشند، با دشمنان و ”محور شرارت“ های دیروزشان معتدل شوند، اسلام را به ”افراطی و مدرن“ تقسیم بندی کنند، با بخشهای ”معتدل“ آن از نوع عربستان سعودی و جمهوری اسلامی تعادلی در دوسوی این جنگ برقرار کنند، امضا کنند، بیانیه صادر کنند و تعهد بدهند که میخواهند اختلافات را فعلا کنار بگذارند و اینبار همه با هم علیه تروریسم و ”افراطی گری“ بایستند!! نفس اعلام ”دکترین تعامل“ از جانب کسینجر اعلام این حقیقت است که سیاست حمله نظامی و تغییر رژیمها شکست خورده است و در بهترین حالت فعلا منتفی است. اما جوک ماجرا اینجاست که کسینجر اعلام میکند ”در دراز مدت کمک به دموکراسی میتواند منجر به جایگزینی اسلام افراطی با اسلام مدرن شود“!!
و چراکه نه؟! لابی گری با جریانات و دول مرتجع اسلامی منطقه تحت نام ”کمک به دموکراسی“ و شکلگیری ”اسلام مدرن“ در متن هزیمت سیاسی امروز اردوی بورژوازی غرب است که برای استراتژیست هایی نظیر کسینجر مشروع میشود. این جهتگیری اما یک رویکرد جدید در سیاست امروز آمریکا و غرب نیست. تلاش برای متحد کردن وحوش منطقه با خود قدمتی دیرینه دارد؛ یک تلاش تاریخی بورژوازی غرب از دوران توازن قوای سیاسی و نظامی جهان دو قطبی است تا در مقابل پیشروی غیر قابل مهار اردوی رقیب سدی ایجاد شود. سرکوب انقلاب ۵٧ و سر کار آوردن جمهورى اسلامى ٣۶ سال پیش، یکى از نمونه هاى این ”دموکراسی“ ابر قدرت ”جهان آزاد“ بوده است. جمهورى اسلامى نتیجه چنین ”دموکراسی“ای و براى مقابله با انقلابى بود که داشت به سمت ”خطر سرخ“ میچرخید. این رژیم محصول همان سیستم جهانی بود که جنایتکاران کنترا را به جان مردم نیکاراگویه انداخت. کثیفترین ارتجاع قرون وسطایی اسلامی را در افغانستان تا بیخ دندان با مدرنترین سلاحها مجهز ساخت، چکمه های خونین پینوشه را بر سرنوشت مردم شیلی حاکم کرد، جوخه های مرگ السالوادور و دهها و صدها جنایت دیگر راه انداخت. به این اعتبار، جمهوری اسلامی دیروز، حاصل جنگ صلیبی ضدکمونیستی ”جهان آزاد“ و محصول کمپ ”پیروز“ اقتصاد بازار بود. جمهوری اسلامی امروز اما، محصول جنگ بازندگان نظم نوین جهانی و جبهه های نوظهور امپریالیست است که سایه سنگین معضلات و بن بست اقتصادی، سیاسی و ایدولوژیک کمپ ”پیروز“ بعد از جنگ سرد، یعنی بورژوازی غرب را بر پیشانی دارند. نظمی که در غروب امروزش فرزندانی چون داعش، بوکوحرام، انصار الله، النصره و الشباب … را آورده است. به این اعتبار، جمهوری اسلامی با شریک شدن در سناریوی بورژوازی جهانی جهت تخریب خاورمیانه، در راس جریانات شیعه، علیه عربستان که در راس جریانات سنی است، مبشر و منبع دامن زدن به ارتجاع مذهبی – قومی اند و با توسل به این سیاست است که به بقا خود ادامه میدهند. مهندسی یک خاورمیانه قومی – مذهبی در مقابل خاورمیانه سکولار و امن امروز تنها گزینه بورژوازی متعفن جهانی از آمریکا و روسیه و فرانسه تا ایران و عربستان و ترکیه است. همینقدر کافی است تا به ادعاى پوچ کسینجر حول ”کمک به دموکراسی“ در پناه ”تعامل“ با رژیمهای ”مدرن اسلامی“ در منطقه، پوزخند نفرت زد. معناى این سیاست تلاش براى به راست چرخاندن بیشتر افکار عمومی، ترساندن جامعه و مهندسی منجلابی است که به رشد و گسترش انواع شبکه ها و باندهای تروریستی اسلامی و قومی منجر گشته است. مردم دنیا اکنون بیش از هر وقت دیگر در پس این ادعاها، تلاش بیهوده در جهت گریم کردن هزیمت بورژوازی غرب و جبهه های جنگ امپریالیستی موجود در خاورمیانه و تحمیل ناامنی و هراس و ترس از جنگ های قومی – مذهبی را بعنوان سرنوشت محتوم جهان می بینند.
از طرف دیگر، دمکراسى در طول تاریخ اشکال مختلفى به خود گرفته است. اما دمکراسى اسلامی از جنس عربستان مد نظر آقای کسینجر هیچ قرابت و نزدیکى با دمکراسى غربى یا دمکراسى لیبرال یا دمکراسى مستقیم ندارد. مبانى و مفاهیم موجود در آن کاملا در تناقض با مبانى پایه اى لیبرالیسم قرار دارند. این دمکراسى آنتى تز ظلم و استبداد و حتى نابرابرى حقوقى زن و مرد نیست. این دمکراسى نه بر مبناى آزادى بیان، حق تشکل و تحزب و اعتصاب بلکه بر مبناى نفى آزادى بیان و تشکل و با هدف تضمین کار ارزان کارگر بنا شده است. دمکراسى خود اساسا ربطى به آزادى و رهایى انسان نداشت. آزادى انسان را در نهایت در چهار چوب مناسبات حاکم طبقاتى و سرمایه به بند میکشید. در قبال مناسبات اقتصادى ”ظاهرا“ کور بود. اما وضعیت مناسبات اقتصادى، حاکمیت سرمایه، نقش و جایگاه دولت، تقسیم جامعه به طبقات فرودست و بالادست را فرض میگیرد. دمکراسى خاورمیانه اى یا ”اسلام مدرن“ مد نظر کسینجر، برخلاف دمکراسى لیبرالى آنتى تزى براى مذهب و دستگاه مذهب نیست بلکه اساسا مبتنی بر دخالت مذهب در زندگی مردم و تحمیل اختناق بر جامعه است. امروز بورژوازى جهانی در صدد شکل دادن به این نوع از دمکراسى در ایران و خاورمیانه است. برجام برای ”آقا“ و کل بورژوازی ایران قدم گذاشتن در این راه است. راه دادن ایران به کلوپ ”جهان متمدن“، موش دوانی اش در منطقه تحت نام ”مدیریت خاورمیانه“ و قدم زدن سران آن در کریدور کاخهای سلطنتی غرب تلاشى براى تحکیم ”اسلام معتدل“ است. این بیان سیاسى سازش و توافقات هسته ای غرب با جمهوری اسلامی است. این قرار است معناى عملى ”تعامل“ و ”تعادل“ مورد نظر آنها با جمهوری اسلامی و عربستان سعودی در تفاوت با ”اسلام افراطی“ داعش باشد. ”اسلام معتدل“ تکرار همان مزخرفات جمهورى اسلامى، خامنه ای، روحانی و خیل ”اصلاح طلبان“ است که امروز در مقابل شکست مبانی ایدولوژیک اسلام و قوانین اسلامی خمینی (که ازقضا روز خود توسط همین کسینجرها ساخته پرداخته شد) در مقابل نسل جدید زنان و جوانان و طبقه کارگر تشنه آزادی و برابری و رفاه، در مقابل دست رد زدن به سینه پان اسلامیسم و صدور انقلاب اسلامی در ابعاد اجتماعی، دم از ”شکلگیری یک نظام نوین اسلامی“ میزنند. ناگفته نماند که خامنه ای درباره جنایات پاریس گفته بود: ”راه مقابله با جریانات وحشی و تروریستی چون داعش و خنثی کردن نفوذ تکفیری ها، فعالیت و تقویت حرکت های فکری اسلامی، معتدل و عقلانی است“.
تا همینجا خیلى روشن است که دفاع از امنیت، مدرنیسم، آزادیخواهی، مدنیت و عدالت طلبی، صورت مسئله دموکراسی کسینجرها و بورژوازی غرب نیست. اینها امروز خود پس کشیده اند و پوتین ها، خامنه ای ها و روحانیها و اردوغان ها و شیوخ عرب را به جلو پرتاب کرده اند که مثلا منطقه را امن کنند!! روند مذاکرات و ”معتدل“شدن این جنایتکاران با هم، بخشى از پروسه ادامه جنگ و ناامنی و تعرض بیشتر تروریسم اسلامی و دولتی به زندگی طبقه کارگر و مردم محروم ایران، خاورمیانه و جهان است و در همین چهارچوب باید بعنوان یک داده عینى سیاسى بررسى شود. پایان دادن به این وضعیت فاجعه بار امر ماست، کار طبقه کارگر و کمونیسم این طبقه است. این مائیم که میتوانیم در برابر اردوی ارتجاع بورژوا – امپریالیستی، در مقابل تمام صفبندی ها و پرچمهای بورژوازی چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی، افق و پرچم رهایى سوسیالیستی را بلند کنیم و نیروى مردم تشنه آزادى و امنیت و رفاه را به دور آن جمع کنیم. مائیم که میتوانیم و باید به عمر منحوس جمهوری اسلامی در ایران خاتمه دهیم. مائیم که پرچم بیرون بردن کل خاورمیانه از وضعیت بحرانى و پایان دادن به سهم خواهی خونین دول مرتجع منطقه را در دست داریم. مائیم که میتوانیم توجه افکار عمومى بشریت متمدن و آزادیخواه در سراسر جهان را به ضرورت حمایت از مبارزات و مطالبات طبقه کارگر در ایران و کل خاورمیانه جلب کنیم. امروز در دوره برجام، بزیر کشیدن بلاواسطه و مستقیم جمهوری اسلامی امر کمونیسم و انقلاب کارگری است. این تسمه نقاله تعرض طبقه کارگر جهانی به بورژوازی بین المللی و به این اعتبار پاک کردن خاورمیانه از ارتجاع مذهبی – قومی خواهد بود.
نیروی عینی و مادی برای رهایی از جمهوری اسلامی و کلیت ارتجاع سرمایه و قید و بند مناسبات طبقاتى و تمامى مصائب ناشى از این نظام آماده است. مسله بر سر درجه امادگی نیروی ذهنی، عنصر اگاهی و افق روشن کمونیستی رهبران سوسیالیست طبقه کارگر در ایران است اگرکه تکانی بخورند میتوانند طلایه اولین تحولات عظیم قرن بیست و یکم به نفع بشریت در سراسر جهان شوند.