”اسرائیل در حق شماها بزرگی کرده است و به شما شناسنامه و هویت اسرائیلی داده است، از این رو از شماها اکنون می خواهم شناسنامه های خود را بازگردانید… شماها در یک دولت دمکراتیک زندگی می کنید و باید به این دولت احترام بگذارید…“
اینها یاوه های یارون مازوز معاون وزیر امور داخلی اسرائیل به نمایندگی از حزب لیکود است که رو به همکاران عرب خود در کنست اظهار داشت. قوم پرستی مبنای دولت اسرائیل است. سخنان معاون وزیر در این زمینه نمونه کوچک و گویایی در اثبات این ادعا است. علیرغم عربده کشی های قومی سران دولت اسرائیل که بر متن بی ثباتی و سیاهی اوضاع خاورمیانه سر می دهند، اما خواست صلح و پایان دادن به عرب ستیزی در جامعه اسرائیل و در بین کارگران و در کل دنیا بشدت بالاست.
اگر بورژوازی یهود از اروپا ناسیونالیسم و تمام ارتجاع جدایی طلبی قومش را به ”ارض موعود“ آورد، کارگر یهود نیز آرمان سوسیالیستی اش را به همراه آورد. دولت بورژوایی اسرائیل بر پایه ارتجاع جدایی طلبی قومی بنا شد. ارتجاعی که چهره ضد بشری اش از همان بدو تشکیل این دولت در رفتار با فلسطینی ها آشکار بود. کارگر فلسطینی در اسرائیل وقتی چشم باز کرد، خود را زیر هجوم قوم پرستی دولت اسرائیل، یافت. با این حال این دولت در درون خود، زیر فشار کارگر یهود قرار داشت که انزوا و زندان این دولت را تنها با این ترفند پذیرفته بود که آرمان سوسیالیستی اش را در ”ارض موعود“ عملی کند. این چیزی بود که توانست چهره درونی دولت اسرائیل را از چهره بیرونی آن برای سالها متمایز نگه دارد. درجه بالای تشکل کارگران یهود، زندگی اشتراکی در کیبوتس ها، تامین اجتماعی و اقتصادی، مهر و نشان آشکاری بود که فشار کارگر یهود و آرمان سوسیالیستی او بر مناسبات درونی دولت اسرائیل زده بود. اگر دولت اسرائیل با ارتجاع قومی، ستمگری و تبعیض مشخص میشد، دستاوردهای کارگر یهود نیز امکان اینرا داده بود که این دولت از لحاظ مناسبات درونی اش بعنوان ”دموکراسی کوچک“ و سر پل تمدن در خاورمیانه معرفی و ستوده شود. اما کارگر یهود اسیر و محبوس قوم و ملت خود ماند. نتوانست حساب خود را از ارتجاع دولت قومی – مذهبی یهود جدا کند، و نتوانسته است که پرچمی مستقل و آشکار در برابر ستمگری قوم و ملتش بلند کند. خود را به زندانی انداخت که خون و جنگ بر دیوارهایش نقش بسته بود. در درون چنین زندانی، هیچ حیات و شرایط انسانی پایداری نمیتوانست تامین گردد و دوام آورد. ارتجاع و چهره ضد بشری بیرونی دولت اسرائیل، مناسبات درونی را نیز هر روز بیشتر آشکار و به رنگ خود درآورده است. کارگر یهود بار اصلی اقتصادی را بدوش کشیده که درآمدش صرف جنگ و تجهیز مدام آن برای کشتار هم طبقه ای های بیگناه فلسطینی اش شده است. هیچ اقتصادی نمیتواند چنین باری را برای همیشه تحمل کند. سرازیر شدن میلیاردها دلار کمک نظامی دولت آمریکا بند نافی بوده که ادامه حیات این اقتصاد جنگی را ممکن کرده بود. امروز اما به حکم از دست رفتن موقعیت ممتاز آمریکا در مقابل سایر قطبهای بورژوازی بین المللی، این بندها هم شل شده اند. با این حال بدهی های خارجی دولت اسرائیل در ردیف بالاترین نرخ سرانه در دنیا است. بیکاری و بیکارسازی رسمیت پیدا کرده است. پایین آوردن سطح دستمزدها بعنوان تنها راه درمان اقتصاد اسرائیل جار زده میشود.
احزاب موجود در بازی رقابت و ائتلاف چند سال اخیر خود با حزب دست راستی لیکود، تمام آن بخشی از جامعه اسرائیل را که میخواست خود را با ترقی خواهی، سکولاریزم و صلح تداعی کند، به احساس عجز و بی تفاوتی سیاسی کشانده است. بازی کثیف ائتلاف و رقابت جناح های بورژوازی در اسرائیل، لاس زدن آنها بر سر ”امنیت“ در منطقه با دول بورژوازی عرب و دستجات مذهبی و شبه فاشیستی، و تداوم آدمکشی علنی در فلسطین، حال حتی مرتجعینی چون پاپ و دول غربی حامی دولت اسرائیل را نیز بهم زده است.
در این میان، کارگر فلسطینی ظاهرا باید دو بار تاوان پس دهد. یکبار به بورژوازی یهود و بار یکبار به بورژوازی عرب؛ محرومیت و بی حقوقی کارگر فلسطینی توسط اولی سازمانیافته است؛ دومی نیز تاریخا در آن شریک بوده است، سهم میخواهد و یک پای معادله قدرت در خاورمیانه امروز است. اولی با راسیسم و تبعیض خود، کارگر فلسطینی را وادار میکند که خود را با درد فلسطینی بودن تداعی کند؛ دومی نیز مصرانه از او میخواهد که فلسطینی باشد و کارگر بودنش را فراموش کند.
جامعه اسرائیل تحت حاکمیت دولتی اولترا فاشیست اکنون آشکارا دیگر هیچ قرابتی با آن توقعات انسانی که کارگر یهود به جستجویشان به ”ارض موعود“ کشیده شد، ندارد. کارگر یهود سالهاست که خود را در زندان دولت یهود یافته است. زندانی که تصور گتوهای یهودی جوامع اروپای شرقی و مرکزی را با تمام انزوا، ترس و تهدید خشونت حاکم بر آنها اکنون در شکلی وارونه برای او بازتولید میکند. وی در اروپا و در انزوا طلبی قوم خود، فشار ارتجاع ملل دیگر و پس از کابوس نازیسم آلمان چنین پنداشته بود که قربانی ناسیونالیسم ملل دیگر است. اکنون زندان دولت یهود به او نشان میدهد که قربانی قومیت و ناسیونالیسم خویش است.
کارگر یهود حال ناچار است که خود و آرمان سوسیالیسم اش را علیه قومیتش، و در مقابل ناسیونالیسم ملت خویش بازشناسد. او نمیتواند چشمش را بر روی کارگر فلسطینی که در کنارش سالهاست به وجود آمده و به بردگی مزدی محکوم شده، ببندد. دستی را که این کارگر با روند جدایی خود از بورژوازی عرب به سختی میکوشد به سمت او دراز کند، نمیتواند پس بزند. رهایی کارگر یهود و کارگر عرب تنها در یک افق مشترک عینیت میابد: افق سوسیالیسم کارگری!
در این مسیر مبارزه همزمان علیه ناسیونالیسم یهود و ناسیونالیسم عرب، علیه افقهایی که از شکاف قومی – مذهبی موجود نان میخورند و تاریخا به همدیگر نیرو داده اند و توجیه شان را در یکدیگر یافته اند، اجتناب ناپذیر است.