فقط مامیتوانیم –

دولت اعتدال و تدبیر، دیروز دوساله شد. دولتی که با رییس جمهور مشعوف و رهبر مخوفش به همراه تمام بازیگران پوزیسیون و اپوزیسیون بورژوایی آن، تحت پرچم لغو تحریم های اقتصادی و دفع خطر جنگ با آمریکا و اسراییل ”کلید“ خورد. اگر بخش اعظم اپوزیسیون بورژوایی این رژیم در تمام آن سالها، علیرغم افاضاتشان در باب پرهیز از خشونت، مشغول چرتکه انداختن و چشمک زدن به دخالت غرب به شیوه لیبی در ایران و مدافع کاربست حمله نظامی بودند، اما بدنبال هزیمت سیاست نظم نوین عموسام اینبار همه این اپوزیسیون آویزان به عبای اعتدال روحانی، بازگشت به دامن غرب و ”جامعه جهانی“ را موس موس کردند و سرانجام به مشروطه شان رسیدند.

در این مسیر، کل حاکمیت بر مدار خامنه ای – روحانی – رفسنجانی به خط شد تا از ریزشهای بیشتر در صفوف طبقه حاکمه بکاهد و با پراگماتیسمی معقول، شرایط ”نرمش قهرمانانه“ای را مهیا کند که از مقطع سرکوب خونین انقلاب ۵٧ تا امروز، در آن وقفه ایجاد کرده بود. کل ”دستاورد“ این رژیم به بهانه رفع خطر جنگ و تحریم در مذاکرات هسته ای را باید بر بستر این فاکتور دید که جهت بقا، راهی جز پیوستن به کلوپ ”جهان متمدن“ نداشت. تمکین به این واقعیت را در کنار زدن شعارهای استراتژیک “مرگ بر آمریکا”، “فتح کربلا” و صدور انقلاب اسلامی باید مشاهده کرد.

به این اعتبار برای این دولت و کل بورژوازی ایران، فرصتی ”قانونی“ و استثنایی برای لفت و لیس بیشتر فراهم آمده است. فرصتی که عاقبت در جوار آشتی و ساخت و پاخت با ”شیطان بزرگ“، دسته جمعی از مکلا و معمم، از قاتل و کارفرما، تا استادیار و فیلسوف و ”باسواد“ و روزنامه نگار و شومن های حقوق بشری، همدیگر را بشکلی آشنا در آغوش کشیده اند، قربان صدقه هم میروند و مرتب اسم شب را در گوش هم نجوا میکنند: دولت قانون!
آری؛ اینها جلیقه “قانون” و ”قهرمانان نجات جامعه“ به تن کردند و آمده اند دستی روی نظامشان بکشند. این دولت دو سال است که آمده است جامعه ایران را بهشت سرمایه داران کند. جایی که تا چشم کار میکند، ”عدالت“ و ”انصاف“ و اعتدال دیده میشود: هرکس بیکار است، گرسنه است، فقیر شده، مقصر خود اوست؛ بی استعداد و تنبل بوده و عرضه نداشته. آری، در این بهشت، فقر هر کس فقر ”استعداد“اش است. دولت حامی ”زرنگ“هاست، همانها که ترکیبی از ”پول و چربی و خواست خدا“ هستند و در حق ”تنبل“ها مسولیتی ندارد؛ و این یعنی دولت پول اضافی ندارد که خرج بی استعدادها کند؛ بروید و از ”برادران“ اتاق بازرگانی یاد بگیرید و مثل کارآفرینان عزیز عرضه داشته باشید در این گشایش ایده آل اقتصادی، پول درآورید.

تحمیل بردگی به طبقه کارگر، تحمیل سکوت و سیاست اقناع و به تسلیم کشاندن این طبقه در ساحت مقدس سرمایه، وظیفه بی چون و چرای دولت اعتدال است. اینها آمده اند تا چشم انداز امید به بهبود زندگی در سایه سوددهی بیشتر سرمایه و شلاق سرمایه دار ایرانی را به مطالبه و افق طبقه کارگر و اکثریت جامعه تبدیل کنند. گرو گرفتن نان خانواده کارگری، افزایش مدت زمان کار، انجماد و کاهش دستمزدها، تنزل سقف بیمه های اجتماعی، به کار گماشتن کودکان، ستمکشی زن و نرخ بالای بیکاری در جامعه و در یک کلام، اعمال سیاست کار ارزان و کارگر خاموش، ارکان پایه ای امنیت سرمایه و پرونده قطور دو سال حاکمیت این دولت است. “ارزان کردن کارگر” و تحمیل استبداد بر گرده این طبقه تنها ضامن دم و بازدم سرمایه و سودآوری آن در ایران است. و به این اعتبار، هیچ دولت بورژوایی در این خطه بدون پایبندی به عملی کردن این حکم اساسی یکروز هم دوام نخواهد آورد. و همه اینها بدون کور کردن افق انقلاب کارگری غیر ممکن است. بورژوازی ایران و دولت اش تنها با دفع خطر سوسیالیسم میتوانند به حال و آینده خود بنازند. دستگاه عظیم و طویل سرکوب دولتی، تهدید و زندان و اخراج و ارعاب کمونیست ها و رهبران آگاه طبقه کارگر، اولویت کلیدی دولت در خدمت امنیت و شکوفایی سرمایه است.

ثانیا، در این دو سال از عمر دولت اعتدال، به جرات میتوان گفت که ایران تنها کشوری در جهان بوده است که قوه مجریه اش، شامل ریس جمهور و کابینه آن، پلیس مخفی و وزارت اطلاعات و وزارت کشور و دارایی و سازمان زندانها و بانک مرکزی آن، به طرز محیر العقولی خود را اینجا و آنجا ”اپوزیسیون“ قلمداد کرده است. میگویند که: همه چیز باید در چهارچوب قانون باشد؛ واقع بین باشید! رومانتیک نباشید! دولت بیرون از چهارچوب قانون کاری از دست اش ساخته نیست! این تصویر که کل بورژوازی ایران و دولت اش از خارج تا داخل آگاهانه به آن پر و بال میدهند یک تصویر ریاکارانه و مزورانه است که مصارف سیاسی مهمی برای جمهوری اسلامی دارد. اینها با این تصویر خود را از مسولیت اقدامات سرکوبگرانه و فوق ارتجاعی دولت خویش مبرا جلوه می دهند. این تصویر اجازه میدهد که اینها وعده تغییر بدهند بدون اینکه نیازی به اجرای آن باشد. در این تصویر است که امثال عبادی ها، گنجی ها، زیباکلام ها، نگهدارها، سروش ها و بهنودها ناگهان گل می کنند و چهره ”حقوقدان“ و ”دگراندیش“ و ”استاد“ و ”روزنامه نگار“ بخود میگیرند. در این تصویر است که دفاع اردوی اپوزیسیون بورژوایی ایران از قوه مجریه یک دولت آدمکش، در نهایت وقاحت دموکراسی طلبی قلمداد میشود. این تصویر اجازه میدهد که فقر و فلاکت ساخته نظامشان را توجیه کنند؛ بی حقوقی کارگر، بیکاری، زن آزادی و حمله به حقوق و آزادی های سیاسی در جامعه را تفسیر کنند؛ تنور رقابت های انتخاباتی در صفوف جناحهایشآن را گرم نگه دارند و نهایتا مردم را پای صندوقهای رای به این و آن شخصیت رژیم بکشانند. جنبه مافوق فکاهی این پدیده به کنار، اینها بخش اصلی و انتگره از آن چیزی اند که بعنوان جمهوری اسلامی زندگی مردم ایران را سیاه کرده است. این دولت بورژوازی ایران است که امروز بر سر کار است؛ لولو خورخوره راست و بهانه ”دلواپسان نمیگذارند“ دیگر برای مردم کارایی ندارد. مردم میخواهند که زن آزاری شنیع حاکم بر ایران همین امروز خاتمه یابد؛ برابری حقوقی زن و مرد اعلام شود؛ اعدام لغو شود؛ استثمار، انقیاد و بردگی انسان ممنوع گردد؛ مردم میخواهند بطور برابر از نعمات مادی و معنوی موجود در جامعه برخوردار گردند؛ حق مسکن مناسب، فراغت و تفریح و آسایش و امنیت داشته باشند؛ مردم ایران در قرن ٢١ آزادی تشکل و آزادی احزاب شان را می خواهند؛ مردم حق اعتصاب و تحزب می خواهند. مردم تفتیش عقاید و تحمیل عقاید نمیخواهند؛ مردم بیمه بیکاری مکفی میخواهند. مردم اینها را برای خودشان میخواهند و نه صرفا برای ”بچه های قدیمی سپاه“، کارآفرینان ”مظلوم“ و بچه سردارها و نوکیسگان نوظهور در حکومت اسلامی، آنهم درست در دورانی که سقوط به زیر خط فقر به یک تار مو وصل است؛ دولت اعتدال با این مطالبات بیگانه است؛ ضد آنهاست؛ آنتی تز این خواسته هاست؛ این به سرعت در سطح جامعه در طول این دو سال عیان و اثبات شده است.

به این اعتبار، دولت اعتدال آخرین سنگر جمهوری اسلامی است؛ جشن پیروزی در این سنگر تلخ و زودگذر است؛ آغشته به هراس و ترسی عمیق در دل سران و سربازان این دولت از طغیانهای اجتماعی عظیم علیه فقر و استبداد است؛ هراس از طبقه کارگر متحدی است که کافی است در راس چنین جنبشی قرار گیرد! یکدست شدن بورژوازی ایران زیر چتر این دولت بیخود نیست؛ اعلام جنگ مستقیم این اردوگاه علیه ما، علیه کمونیسم و طبقه کارگر ایران، علیه مساوات طلبی و آزادیخواهی است.

در مملکتی که لیبرال و دموکرات و سوسیال دموکرات آن حیاتشان تراژدی مضحکی از عشقی دوگانه و بیفرجام به آخوند و شاه بوده و هست، ”معتدل“ بودن رژیم اسلامی بیش از حد نامعقول است. مشکل دولت اعتدال، عمامه یا کروات نیست؛ رابطه با غرب، توسعه یا گشایش اقتصادی اش نیست، این توجیهات بیش از حد مفنگی اند. مشکل حل ناشدنی، مطالبات اقتصادی عاجل است. مطالباتی در پاسخگویی به نیازهای اقتصادی و رفاهی توده های وسیع مردم و کاهش بی عدالتی های اجتماعی و اختلافات فاحش طبقاتی. معضل مستقیم و بلافاصله دولت اعتدال و بورژوازی ایران، کمونیستها و طبقه کارگری است که فقر و گرانی و بیکاری کارد را به استخوانشان رسانده است. این دولت به اتکای استبداد و سرنیزه ای دها بار تیزتر و خونریزتر از سرکوب انقلاب ۵٧، میتواند امنیت سرمایه را حفظ کند. بورژوازی ایران با همه جوارحش، این وظیفه را در مقابل دولت خود گذاشته و اسم آن را “اعتدال” گذاشته است.

اگر روزنه امیدی به بهبود و رفاه در زندگی نسل حاضر وجود دارد، اگر فرصتی برای یک عرض اندام جدی و یک سدبستن سیاسی – طبقاتی در برابر تعرض افسار گسیخته سرمایه هست، این فقط به متحزب شدن و سازمان یافتن پرولتاریای صنعتی ایران حول افق سوسیالیستی طبقه کارگر گره خورده است. اینبار طبقه کارگر و کمونیسمی هست که تاریخ را به روایت خویش رقم زند.