روحانی در جمع مدیران دانشگاه آزاد اسلامی چیزهایی گفت: ”دانشگاه بدون آزادی مرده است … هیچکس خارج از چارچوب قانون حق برخورد با شهروندان را ندارد..”
بسیار خب! اولا چه کسی این حق را به ایشان داده که بنام کل جامعه وارد شود و من باب ”آزادی“ سخنوری کند و در ”برخورد با شهروندان“ از ”قانون“ دم بر آرد؟! از کی تا حالا همه شهروندان این جامعه آینده و آتیه خودشان را به قوانین توحش دولت ایشان گره زده اند؟! آیا این بحث های کشاف و ”جذاب“شان را، میلیونها جوانی که هر سال فارغ التحصیل میشوند و برای تامین معاش به صف بیکاران در جامعه اضافه می شوند، باور کنند؟ اکثریت عظیمی که زیر خط فقر زندگی می کنند چطور؟ نیمی از جمعیتی که در بدو تولدشان بخاطر جنسیت شان مجرم شناخته شده اند چه؟
ثانیا، ایشان آمده است ظاهرا گام بگام حزب الله چرخانی و کشتارهای مافیایی را با دستگیری و اعدام توسط ”دادگاه های قانونی و مدنی“، ممنوعیت تحزب، تشکل و اعتصاب را با ”آزادی احزاب وفادار به قانون“ آشتی دهد. و به همین مسخرگی از ”آزادی“ حرف بزند. ارکان جمهوری ”اعتدال“ ایشان کاملا روشن است؛ قانون اینها، زبان کارگر را بجرم دفاع از تشکل و معیشت اش با تیغ بریده است! صورت زنان این جامعه را با اسید و تیزاب گریم میکند؛ کودکان را با احشام طاق می زند! پرچم آزادیخواهی، برابری طلبی و سوسیالیسم در دانشگاه ها را با شکنجه و ارعاب و زندان پاسخ داده است! در همکاری با پلیس ”بی آزار“ و وظیفه شناس انترپل، صفی از کمونیست های اپوزیسیون در خارج کشور را مورد تعقیب قرار داده است. بند بند قانون شان، تاریخا با قوانین اعدام، با گورهای جمعی، با قدغن کردن تمام نشریات آزاد و سوسیالیستی، با در هم کوبیدن تشکل های مستقل کارگری و با غیرقانونی کردن تمام احزاب کمونیست، به طبع رسیده و اجرا می شود.
چرا امروز گُر گرفته اند؟ مشکل شان چیست؟!مشام شان به قدر کافی تیز نیست؟ حق شهروند در قاموس نظام اینها همین است و بس! کرکره دفاتر هر سه قوای جمهوری عزیزشان سالهاست که زخم خون گرفته است. اینها بر تل خاکستر صدها هزار اعدامی توسط قوانین اسلامی در دهه اول حاکمیت شان قدرت را قبضه کرده اند و کماکان امروز هم در ادامه همان قوانین، تحت نام دولت ”اعتدال“، میکُشند. آمار اعدامها در دولت روحانی روی دولت های پیشین را سفید کرده است. پُز قانون و تخم دو زرده دولت ”اعتدال“ همین است. این شامورتی بازیها و ”قانون قانون“کردنها، این ناز و کرشمه های نچسب، قطعا قند را در دل اپوزیسیون قانونی و ناراضیان حاشیه رژیم، زیباکلام ها، فرخ نگهدارها، بنی صدرها، جبهه ملی ها و توده ای ها، ناسیونالیست های کرد، قهرمانان ملی، کارچاق کن های ”حقوق بشری“ و کارمندان تبلیغاتی رسانه های دست راستی و پرسنل زبل دولت ”اعتدال“ که یاد گرفته اند روی صحنه شق و رق راه بروند، آب میکند. اگر “حاکمیت قانون” اسم رمز امنیت سرمایه و سرمایه دار است اما برای طبقه کارگر و اکثریت جامعه ایران، برای آنان که تشنه آزادی، عدالت و مساوات اند، شوهای نخ نما، خوشخیم و قسطی سران این رژیم بیش از حد فکاهی است، معرفه است، رسواست! مبارزه برای آزادی و برابری اینبار به تاراج نخواهد رفت. آری جناب روحانی! برای شما دانشگاه بدون استبداد مرده است، جمهوری شما با عمامه – بی عمامه به اختناق زنده است. آزادی برای دهها میلیون کارگر و زن و جوان این مملکت در گرو بزیر کشیدن حاکمیت شما و لغو همه قوانین قرون وسطایی شماست که فیگورش را گرفته اید. آزادی، مرگ جمهوری اسلامی است. به همین سادگی!
تاریخ مبارزه برای آزادی علیه استبداد و اختناق در ایران، همزمان تاریخ ارعاب، سانسور، ضرب و شتم و کشتار است. تاریخی که منافع سرمایه و دولت های رنگارنگش یکی پس از دیگری بیش از نیم قرن است دیکته کرده اند. آزادی در همه جا و به طور اخص در جوامعی شبیه ایران، تنها در گرو رهایی طبقه ای است که گورکن سرمایه داری است. این تجربه مبارزات اجتماعی علیه استبداد در صد ساله اخیر در ایران است. آزادی اگر بخواهد سهمی در برپایی و رشد جامعه ایفا کند، تنها در عجین شدن با مبارزه برای برابری اقتصادی و رهایی اکثریت عظیم جامعه از قید استثمار و بردگی مزدی ممکن است. در مسیر مبارزه برای برپایی جامعه ای آزاد، برابر و مدرن و مرفه، جارو کردن مذهب و ساقط کردن بورژوازی از حاکمیت در ایران اجتناب ناپذیر است.