دو هفته دیگر، قریب به هفت سال از سرکوب و هجوم همه جانبه جمهوری اسلامی به تشکل ”دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب“ در ١۶ آذر ٨۶ می گذرد. هفت سالی که جزو روند سپری شدن معمولی تاریخ ایران نبود. نه جنبش بورژوا لیبرال ایران تحت پرچم سبز، و نه قیل و قال دولت ”تدبیر و اعتدال“ امروز، هیچکدام پاسخ و آرمان طبقه کارگر و زنان و جبهه آزادیخواهی و برابری طلبی در جامعه نبوده و نمیتواست باشد. ”داب“ استثنا نبود، پیروزی این یا آن سازمان و گروه نبود؛ بلکه نخستین جلوه قاعده ای بود که بعد از این تا در هم کوبیده شدن افق سرمایه داری در ایران، یک چشم انداز و پرچم متفاوت را در تاریخ آن جامعه و ”گود سیاست“ در دانشگاه ها به اهتزاز در آورد: پرچم آزادی و برابری! پرچم کمونیسم طبقه ای که منفعتی جز رهایی انسان ندارد. پرچمی که نژاد و زبان و رنگ پوست و قومیت و مذهب و جنسیت را برسمیت نمیشناسد و در مقابل تفرقه و تبعیض و هویت های جعلی و ساختگی می ایستد؛ و همین ویژگی، ”داب“ را در ابعاد توده ای در دانشگاه ها محبوب کرد.
اعلام حضور علنی ”داب“ و غلبه افق کمونیستی بر فضای دانشگاه های ایران، بدون تلاش بی دریغ و جانانه طیف وسیعی از سوسیالیست ها عملی نبود. کمونیسم ایران بعد از کشتار های دهه ۶۰ اولین بار بود که در بعد اجتماعی به نام خود در جامعه ایران وارد صحنه سیاست میشد و خودی نشان داد.
نگاهی به سطح تولید ادبیات و تیراژ نشریات و قلمزنان این تشکل از جمله نشریه ”خاک“، گویای یک افق روشن و سمت گیری صریح و علنی سوسیالیستی و ارائه افق و بدیل عملی در مقابل اوضاع آن دوره بود. بی شک ”داب“ در خیزش و عرض اندام علنی مارکسیسم و در کارزار تئوریک فعالین آن علیه ناسیونالیسم، شرق زدگی، اصلاح طلبی و رفرمیسم، پسامدرنیسم و آپارتاید جنسی سهم برجسته ای ایفا کرد. برخلاف مطالبات و مبارزات دانشجویان دهه ۵٠ شمسی که چیزی نبود بجز ملی گرایی ”ضد امپریالیستی“، عموم خلقی و جهان سومی، اما رهبران و فعالین ”داب“، مطالبات و افق سیاسی دانشجویان را زیر و رو کردند و در مقایسه با نسلهای گذشته، گامها به جلو بر داشتند. اهمیت ”داب“ وقتی آشکار می شود که بیاد آوریم که قطب نمای این تشکل، نقد همه جانبه افق های بورژوایی در جامعه، از اصلاح طلبی و امید به غرب تا نقد ستم کشی زن و پادگانی کردن دانشگاه ها بود؛ بطوریکه این جهت گیری دانشگاه را از جولانگاه جریانات ناسیونالیست، رفرمیست و دو خردادی به یک سنگر قوی سوسیالیستی هرچند کوتاه مدت، تبدیل کرد. “داب” بطور واقعی آئینه یک کمونیسم اجتماعی بود و بدین خاطر، پژواک هم سرنوشتی دانشجوی رادیکال و سوسیالیست با جنبش کارگری و جنبش دفاع از حق زن بود. زمانی که جمهوری اسلامی در اوج تعرض خود به آزادی های سیاسی، به معیشت کارگر و در اوج قافیه بافی های هسته ای – ناسیونالیستی بود، زمانی که کل اردوی اپوزیسیون بورژوایی ایران در نگرانی از خدشه دار شدن تمامیت ارضی، چشم به انتظار حمله نظامی آمریکا دوخته بودند، زمانیکه دانشگاه ها عملا از سیطره افسردگی سیاسی تحکیم وحدت و انجمن های اسلامی و جریانات قومپرست خالی شد، جریانی پا به میدان گذاشت که افق خود را از آزادی و برابری انسان ها در برخورداری از نعمات زندگی و از جنبش بازگرداندن اختیار به انسان می گرفت. ”داب“ ثابت کرد که میتوان افق سازش با جمهوری اسلامی، افق آزادی قسطی، افق طبقات دارا، افق اصلاح طلبان و تحکیم وحدتی ها و افق فرودستی زن در دانشگاه ها را پس زد و بر آن غلبه کرد و در عین حال، مبارزه با کل خرافه تزریق شده به جامعه را سازمان داد. اینکه میتوان به خفت جمهوری اسلامی تن نداد؛ میتوان مبهوت تبلیغات ناسیونالیستی نشد؛ میتوان دستگاه سرکوب و آپارتاید جنسی را از دانشگاه جارو کرد و به این اعتبار میتوان به قدرت خود ایمان داشت و بدون عصای جنبش های بورژوایی روی پاهای خود ایستاد!
فعالین ”داب“، بر خلاف چپ های شبنامه پخش کن، مخفی نبودند؛ چهره های علنی افقی بودند که به حکم تلاشهای علنی سازمان گرانه و تئوریک خود، به رهبران محبوب و شناخته شده مبارزات دانشجویی تبدیل شدند. فعالیت علنی زیر عبای توحش جمهوری اسلامی البته که هزینه داشت: تحمل زندان و شکنجه، ارعاب خانواده های آنها، خطر مرگ و بعضا اجبار به قبول تبعید را رهبران و فعالین ”داب“ با جسارت تمام تحمل کردند تا افق کمونیستی در تاریخ ایران جا پایی باز کند.
“داب“ توانست به نیروی خود، شکلی از مبارزه و قالبی از تشکل را بدست دهد که هم خواسته های صنفی و هم مطالبات سیاسی، هر دو را در بر گیرد. از مبارزه برای امکانات و آسایش در خوابگاه ها و سلف سرویس های دانشجویی تا خواست آزادی و برابری، نه به جنگ و نظامی کردن دانشگاه ها، آزادی کارگران زندانی و برگزاری ٨ مارس ها در دفاع از برابری زن و مرد، میدان فعالیت وسیع و اجتماعی ”داب“ و موضوع مبارزات تحت هدایت آن بود. در مقابل چشمان ناباور همه ”داب“ توانست هم خواسته های صنفی و هم خواسته های سیاسی را زیر یک چتر واحد گرد آورد و پوشش دهد.
عمر ”داب“ کوتاه بود؛ با حمله دستگاه اطلاعات جمهوری اسلامی به دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب، محیط دانشگاه ها برای تحرک مجدد نهادهای وابسته به جناح های رژیم اسلامی، ”بی خطر“ و مناسب شدند. از آن زمان تا به امروز، تلاش برای حاکم کردن افق امید به بالایی ها و مذاکرات با آمریکا، افق ضدیت با کمونیسم و آرمان مساوات طلبی، افق ستم بر زنان و افق ”انتظار“ و ادامه ارتجاع است که در محیط های دانشجویی در دستور کارشان است. ناگهان، همه لیبرالها و اصلاح طلبان برای ”کار“ در چهارچوب قوانین از پیش تعریف شده نظام، به آرزوی عظمت وطن ایرانی – اسلامی در دانشگاه ها دوباره بار دادند و “معتدل” شدند. اگر ”داب“ سرکوب نمی شد محال بود که جدال و کشمکش سیاسی در دانشگاه ها و به تبع آن در جامعه ایران به درون جمهوری اسلامی بلغزد. محال بود بر سر سکولاریسم و جنبش جدایی مذهب از دولت حجاب کرد؛ محال بود جنبش رهایی زن در ایران را به گل و بته زهرا رهنوردها سنجاق کرد؛ محال بود ”امید به تغییر“ را در دالان های دولت ”اعتدال و تدبیر“ جستجو کرد؛ کل سرمایه داری ایران از پوزیسیون تا اپوزیسیون، از داخل تا خارج در یک تحول اساسی شریک بودند و هنوز هم هستند که: ”باید همه چیز را از رادیکالیسم و حق زن تا آزادی های سیاسی معامله کرد بلکه بتوان مبارزه را در چهارچوب جمهوری اسلامی نگاه داشت“؛ کل بورژوازی ایران و نماینده آن یعنی جمهوری اسلامی، خوب فهمیده است که در صورت رادیکالیزه شدن مبارزه در سطح جامعه، پای حق اعتصاب و تشکل و اعتراض کارگر، پای سکولاریسم و مطالبات پیشرو زنان به سیاست باز خواهد شد. بنابراین هجوم به ”داب“ در واقع، پیش درآمد حذف افق کمونیسم اجتماعی از صحنه سیاست ایران و همزمان چپاندن اعتراضات توده ای در قالب جنبش های بورژوایی بود. معلوم شد که پشت پرده دموکراسی خواهی دولت، نهادها و جناح بندی های آن در ایران، افق سود سرمایه، تحمیل اختناق و ستمکشی زن لم داده است.
با مروری بر دستاوردهای ”داب“ و سرکوب وحشیانه آن می توان مشاهده کرد که تا امروز چه گند و کثافتی بر فضای دانشگاه ها سایه انداخته است. افق “انتظار” و “اعتدال” و همگام شدن با جمهوری اسلامی، که حرف زدن از آزادیخواهی و مساوات طلبی را، آب ریختن در آسیاب دشمنان می داند. جهت حفظ استیلای این افق، برای بی خطر کردن جنبش کمونیستی و تحمیل عقب نشینی به جنبش رهایی زن، مجریان و نهادهای مختلفی به انجام وظیفه مشغولند. یکی در هیات پاسدار و پلیس کار می کند، یکی در هیات قاضی و قانون و عده ای هم در نقش متفکر و روشنفکر.
بر شانه های سرکوب ”داب“، امروز در دانشگاه های ایران، از انجمن اسلامی تا بسیج دانشجویی، از زیبا کلام ها تا متقی ها و شکوری رادها، در رکاب دستگاه تحمیق و سرکوب سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی، به ”بحث و اقناع“ مشغول اند، یکی پس از دیگری تابلوهای بالارفته نجات میهن سرمایه در دانشگاه ها شده اند و از فرط کثرت دیگر حتی به خاطر سپردن و شمردن همه آنها نیز میسر نیست. ”جمهوری ایرانی – اسلامی“، ”جمهوری دموکراتیک اسلامی“، ”جمهوری اعتدال و تدبیر“، ”ناسیونالیسم اسلامی“، ”ناسیونالیسم غیر اسلامی“، ”جمهوری پارلمانی“، ”جمهوری اسلامی با روحانی بدون انصار حزب الله“ و … اینها عناوینی اند که همه به یک اوضاع واحد رجوع می کنند. سرکوب کمونیسم و آرمان برابری طلبی در جامعه و همزمان نجات و توسعه سرمایه و دوام و بقای توحش بورژوایی در ایران؛
پیش شرط بر افراشتن مجدد پرچم آزادی و برابری در ١۶ آذر امسال مرور تجربه ”داب“، و به تبع آن سازمان دادن دفاع از خود با ابزارها، شعارها و مطالباتی جدا از اجناس اصلاح طلبانه، لیبرالی، رفرمیستی، ناسیونالیستی، سبز و اسلامی است. برای عقب راندن پرچم های موجود باید دانشجویان را در سطح وسیع حول خواسته های رادیکال و چپ بسیج کرد. نباید اجازه داد که تاکتیک جنبش های بورژوایی بار دیگر مبارزات و اعتراضات دانشجویی را به عقب نشینی، تسلیم و سازش با جمهوری اسلامی بکشاند. استراتژی این جنبش ها، عقیم کردن تحرک رادیکال و مستقل دانشجویان در سطح سراسری است. نباید گذاشت سازماندهی مستقل و ابتکارعمل را از دست اعتراضات دانشجویی در آورند. محک پیشروی چیزی نیست جز نقد و ایزوله کردن این افق ها؛ سلاح نقد در عین حال باید بتواند تخته پرشی به سمت سازمان دادن و اجتماعی شدن مطالبات و اعتراضات جاری در محیط های دانشجویی باشد. به بیان دیگر، ما به ازای عملی هر درجه پیشروی در نقد جریانات موجود، باید در قدرت کار جمعی، سازماندهی و تشکل در محل معنی گردد.
شاید پر بیراه نباشد اگر بگوییم مهمترین درس برای کمونیست ها از تحولات چند سال گذشته این است که اپوزیسیون بورژوائی چقدر خود آگاه، چقدر ضد کمونیست، چقدر ضد آزادی، چقدر ضد کارگر و چقدر ضد انقلابی است. همراه شدن کل اپوزیسیون بورژوائی در این چند ساله بعد از سرکوب ”داب“ با جمهوری اسلامی و جناح های آن عمق وحدت طبقاتی این طیف ملون را به نمایش گذاشته است. اگر کسی می خواهد این فضای متعفن دود شود و محو شود باید ابتدا دست پرچم های بورژوایی را چه در بعد سراسری و چه در بعد محلی قطع کند؛ ابراز وجود کمونیسم دخیل و اجتماعی، نمایش اتحاد و تشکل در گوشه گوشه دانشگاه ها، موجودیت مادی و معنوی این افق ها را خمیر خواهد کرد.