هفته گذشته سالروز فروپاشی دیوار برلین بود. آنجلا مرکل صدر اعظم آلمان، ضمن دمی چند سماع و شادی چند باره در کنار بقایای دیوار، آسمان و ریسمان را بهم بافت تا فروپاشی دیوار را ”آزادی و پیروزی روح بشر“ بخواند. او بزبان ساده نظام خود را اینگونه بیان کرد: ”فروپاشی دیوار برلین، پیروزی آزادی بر اسارت و پیام ایمان برای امروز، آینده و نسلهایی است که میتوانند دیوارهای دیکتاتوری، خشونت و ایدولوژی را بشکنند“.
براستی اگر این دیوار نبود اینها چگونه خود را توجیه می کردند؟ چگونه چشم در چشم جهانیان، با چنگ و دندان از ”پیروزی“ و دیکتاتوری خود تمجید می کردند؟ در این سه دهه از دوران ”آزاد“ سازی در دنیای دموکراسی بورژوایی مرکل ها و بوش ها و بلرها و اوباماها و اولاندها و یلتسین ها و نتانیاهوها، در این جهانی که معماران بزرگترین کشتارها و نسل کشی های سیاسی و اجتماعی اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم صاف صاف در جامعه راه می روند و به مردم لبخند می زنند؛ در دنیایی که وجب به وجب آن زیر نگین سرمایه داری است، چه کسی باید این گونه هذیان های فلکلوریک و چاله میدانی را که با دریدگی و حرافی و فلسفه بافی سران دول غربی علیه سوسیالیسم کارگری و آرمان مساوات طلبی ترکیب میشوند، باور کند؟!
”پیروزی روح بشر“، وصف حال سیستم و نظامی است که گردانندگانش بر متن تحمیل عقب نشینی های تاریخی به جامعه بشری در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، در دل بازپس گیری حقوق کارگران، زنان، کودکان، معلولین، بازنشستگان، بر متن پروسه تبدیل پایتخت های اروپایی به شهرهای بیکاران و بی خانمانان و در حالیکه هر روز توسط ”نمایش و فیگور“ گرسنگی، جنگ و جسد و خون در میدیا و رسانه های بورژوایی بمباران می شوند، بر متن رشد عقب مانده ترین و افراطی ترین گرایشات و جریانات مذهبی و قومی و در دل یک نظم فوق ارتجاعی جهانی، عر و تیز ”پیروزی آزادی بر اسارت“ شان گوش فلک را کر کرده است، بر جهان لنگر انداخته اند.
”پیروزی روح بشر“ بر متن توحشی که امروز جهان ما را در نوردیده، از پاکسازی های قومی و مذهبی در سومالی و رواندا و یوگوسلاوی تا هجوم باندهای آدمکش اسلامی همچون داعش، بوکوحرام و القاعده، از گوانتاناموها تا ابوغریب ها و اوین ها و … قابل فهم است. ”روح بشر“ پیروز شد تا نظام ”آزاد“ بازار به سرکردگی مرکل ها و شرکا، جسارت تعرض به ساحت رفاه و امنیت و آزادی های فردی و اجتماعی را پیدا کنند. فروپاشی دیوار برلین، ٢۵ سال است که یک مشاهده و یک حقیقت را هر سال و هر روز و هر ساعت بازتولید میکند: تاخت و تاز بربریت عریان بورژوازی در دنیای ”بدون خطر سوسیالیسم“.
اگر آغاز قرن بیستم، مصادف بود با تحقق انقلاب اکتبر و امید به ساختن یک دنیای شایسته زندگی بشری که از استثمار و نابرابری به تنگ آمده بود اما در جهان امروز، شاهدیم که چگونه بورژوازی مشغول دهن کجی به تلاش انسان ها و هرس کردن هر گونه امید به آزادی، آینده و نسل هایی است که بزعم خانم مرکل ”میتوانند دیوارهای خشونت و ایدئولوژی را بشکنند“! دلیل ماندگاری بورژوازی بر متن سه دهه حمله راست به جنبشها و دستاوردهای انسانی در دل نظم جهانی حضرات، در دل فروپاشی دیوار برلین و نعره های شکست سوسیالیسم و میدان دار شدن گرایشات سنت گرا، مذهبی و ناسیونالیستی، بر بستر افزایش گرسنگی و بیکاری و جنگ و تاریکی قابل توضیح است.
ناگهان تمام دستاوردهای دویست ساله اخیر که با عصر روشنگری از اواسط قرن ١٧ شروع شد و با مشخصاتی مانند رشد صنعتی، شهرنشینی، راسیونالیسم، سازمانیابی مدرن جامعه، توریسم، تولید انبوه، جنبش کارگری، اتحادیه ها، بیمه بیکاری، انقلابات اجتماعی، کاهش نقش کلیسا و مذهب و خانواده، به مرکز آمدن مسله زن و غیره مشخص میشد، به کناری گذاشته شد. حقیقت محو شد؛ هذیان گویی ”علمی و هنری“ گل کرد و جانبداری عملی و حمایت مالی و لجستیکی بورژوازی از فرهنگ و سنت و جنبش های پیشامدرن مد شد. مضمون مقوله و مفهوم بی اعتبار شد و بر فیگوری که تماشاگران از ”واقعیت“ می گیرند سرمایه گذاری شد. واقعیت با تصاویر مترادف گرفته شد. قرار شد این تصاویر مبنایی باشد که هر فرد جهان خود را با آنها بسازد. انتگراسیون جای خود را به آزادی خصوصی شده مبتنی بر ”انتخابات آزاد“ داد تا حقوق جهانشمول انسان لگدمال شود و سرمایه داری و توحش لگام گسیخته بازار، پرسپکتیو جهان ما را شکل دهد. ناگهان معلوم شد که فرد مجاز است هر کاری میتواند بکند. نسبیت فرهنگی گل کرد و نقد سنت، هنر و عقاید و فرهنگ های ارتجاعی، جرم محسوب شد. کل تاریخ و تجربه بشر بی هیچ گذشته و آینده ای در زر ورق نازک و زودگزر زمان پیچیده شد. لاقیدی نسبت به تاریخ در فضای آکادمیسم رشد کرد. اگر در آغاز قرن بیستم مبارزه علیه مذهب، عقب ماندگی، جهالت فرهنگی و مردسالاری فرض هنر و ادبیات و احزاب مترقی و جنبش های کارگری – کمونیستی که مدعی مبارزه برای حقوق برابر شهروندان مستقل از تعلق ملی، نژادی، مذهبی و جنسی بود، امروز و بعد از سه دهه از فروپاشی دیوار برلین سیمای جهان ما را تبعیض و تقسیم بندی انسانها به اقوام و مذاهب و کاتگوری ها و فرهنگ سازی های جعلی، گریم کرده است. در یک کلام، تمام ایده آلهاى برابرى طلبانه، آزادى خواهانه، نفس خوشبینى به ذات آدمى، انتظار اینکه جامعه میتواند بسمت بهبود برود، و حتى هر جهان نگرى و نگرش فلسفى اى که به هر نحوی آدم را عنصرى موثر در زندگى خویش تعریف کند، عقب رانده شدند.
سقوط بلوک شرق نه آغاز دوره ”صلح“ و ”دموکراسی“ بوده و نه ”پایان کمونیسم“! مفاهیم و فرمولهاى کلیدى اى از قبیل ”پایان کمونیسم“، ”بازار آزاد“، غلبه ”دموکراسى“، ”پایان دیکتاتوریها“، ”صلح جهانى“، ”پیروزى مدنیت غربى“ و غیره، که از زبان رسانه ها و سیاستمداران و سخنگویان بورژوازى در تمام این مدت بالاى سر جامعه چرخ میزدند بى آنکه بالاخره فرود بیایند، یکى پس از دیگرى کنار گذاشته شده اند. اتفاقا زیر دماغ نظام ”آزاد“حضرات، بحران و اغتشاش و هرج مرج از سر و کول جامعه جهانی بالا رفته است. جهتگیری ایدئولوژیکی و سیاسی بورژوازی همراه با باورهای بنیادی اقتصادی اش زیر سوال است. حتى یک ایدئولوگ معتبر و یک محفل فکرى با نفوذ ندارند که نشان کسى بدهند. قرار بود بازار حلال همه مسائل و مشکلات بشود. در یک کلمه تبیین ها و پیش بینى هاى بورژوازى پوشالى از آب در آمد. آنچه واقعى از کار در آمد، تشتت، خلاء ایدئولوژیکى، خلاء معنوى و بهم پاشى جنبش ها و حرکت هاى حزبى اصلى خود بورژوازى است.
و اما ماجرای ”پیروزی آزادی بر اسارت“! واقعا قدر امثال مرکل را باید دانست؛ کیست که بتواند در این روزگار و کارزار سخت مبارزه طبقاتی، گاه و بی گاه به بهانه این نوع مناسبات بی آنکه قصد شوخی داشته باشد، لبخندی بر لب کمونیستها و کارگران بیاورد. این لیچارها را بیش از این نمی توان به بشریت قالب کرد. ”آزادی“ لشکرکشی نظامی، ”آزادی“ هوا کردن جنگنده ها و با خاک یکسان کردن خاورمیانه، ”آزادی“ باز تولید فرودستی و ستم بر زن، ”آزادی“ بکار کشیدن کودکان، ”آزادی“ بدور انداختن پیران، ”آزادی“ در سازماندهی فحشا و تولید و توزیع مواد مخدر، ”آزادی“ تسلیح و سازمان دادن جریانات ارتجاعی از القاعده تا طالبان و داعش، ”آزادی“ کشتار و ارعاب و تحمیق و تفرقه افکنی، ”آزادی“ بی مسکنی، ”آزادی“ فقدان بهداشت و بی دارویی، ”آزادی“ بی غذایی، ”آزادی“ عاطل و باطل افتادن وسایل تولید و تامین نیازهای بشر، ”آزادی“ افزایش بیکاری، آزادی زندگی زیر خط فقر، آزادی شلیک به سینه کارگرانی که اگر سر خود به وسایل تولید چنگ بیاندازند، آزادی کتک زدن معدنچی، آزادی بپا کردن و گندیدن کوه های لبنیات و گندم و دارو در انبارهای جامعه اقتصادی حضرات و کمی آنطرف تر آزادی تحمیل قحطی و ابولا و ایدز و مالاریا به مردم آفریقا، آزادی فروش نیروی کار به اقلیتی مفتخور؛ و تمام این آزادی ها حول منحنی نرخ سود می چرخند. این است آن هیولای ”آزادی“ بورژوازی و معمای دموکراسی پارلمانی در مقابل طبقه کارگر و جامعه بشری.
پسماندهای دیوار برلین نوش جانشان؛ با فریاد میلیونها بیکار و میلیونها کارگر خسته و خشمگینی که طنین اعتراضشان از کارخانه ها و محلات سن پائلو تا مونترال تا پاریس و برلین و آتن و پکن و قاهره و عسلویه و معادن سیبری خواب راحت را از سرمایه داران سلب کرده است، چه میکنند؟! با بی اعتبار شدن ایدئولوژی اقتصاد بازار، با بی آبرو شدن دموکراسی پارلمانی شان چه می کنند؟! با فقر و فلاکت میلیونی ناشی از جنگ های بی انتهای ساخته امپریالیسم این عصر، با مرگ و میرهای میلیونی قابل اجتناب، با تشدید زاید الوصف فاصله فقرا و ثروتمندان، با حاد شدن اجتناب ناپزیر مبارزه طبقاتی و با صدای معترض پیر و جوان در قلب خیابان های آتن و قاهره و حلب و نیویورک چه می کنند؟! با وحشت و انزجار بشریت از آتیه سیاهی که در آن انقراض نسل های بعدی بسیار محتمل است، چه می کنند؟! با شرایط امروز سرمایه داری و نظام تا خرخره در بحران فرو رفته و با دنیای آبستن تحولات بزرگ چه می کنند؟! با شبح کمونیسم و سایه مارکس در بیخ گوششان چه میکنند؟
… کاری نمیتوانند بکنند؛ کنارشان خواهیم زد! کمونیست ها و طبقه کارگر کاری دارند کارستان …