هنوز موضع “درخشان” رهبری حزب کمونیست کارگری در دفاع از عملیات “آزادسازی” موصل به قیمت قتل عام مردم این شهر زیر بمبارانهای فرشی آمریکا و موئتلفین اش خشک نشده بود که دفاع سینه چاک این جریان از تحرکات ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی در پاسارگاد هم بدان دوخته شد. اینها که با پرچم “سرنگونی طلبی” و “ضدیت با رژیم” روزی به فراخوان هخا به خیابانها سرازیر شدند، روزی مدافع الاحواز بودند و روزی بعنوان جناح چپ جنبش سبز وارد میدان کارزار شدند و فورا هم از دور خارج شدند، کماکان با سو استفاده از نام کمونیسم و کارگر و با پرچم “سرنگونی و سوسیالیسم” وارد مسابقه بر سر تطهیر آرمان های ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی شده اند.
حمید تقوایی در مصاحبه ای با نشریه انترناسیونال در مورد تحرکات پاسارگاد میگوید: “از نقطه نظر توده مردم معنی و زمینه و انگیزه سیاسی تجمعاتی از نوع هفتم آبان اعتراض و ابراز مخالفت با جمهوری اسلامی است و نه دفاع از کوروش و آب و خاک و نیاکان پرستی.” و مصطفی صابر نیز در مصاحبه ای تحت عنوان “تظاهرات پاسارگاد و چپ اجتماعی” سنگ تمام را میگذارد: “این حرکتی که در ٧ آبان راه افتاد کار ناسیونالیسم پرو غرب نبود، کار جنبش سرنگونی طلبی است. ناسیونالیسم چتری شده بود برای امنیت سرنگونی طلبی… شرایطی مجاز فراهم شده بود که فورا دستگیرت نکنند و این ١۵ تا ٢٠ هزار نفری که بسیج شده بود در واقع جنبش سرنگونی طلبی و ضد جمهوری اسلامی انجام داده بود و این جمعیت را آورده بود.”
این دوستان درست مانند حمایت دیروزشان از جنبش سبز، یکبار دیگر خراب کرده اند و افتضاح بالا آورده اند. این داد و هاوار بابت تطهیر تحرک ناسیونالیستی پاسارگاد به نام جنبش سرنگونی زیادی شبیه داد و هاواری است که در دفاع از جنبش سبز و “موسوی بهانه است” راه اندخته بودند و میخواستند سوسیالیسم را از تنبان جنبش سبز بیرون بکشند.
این جریان که تا دیروز از باندهای قومی و عشیره ای دست ساز غرب از نوع داعش در سوریه حمایت میکرد و اعلام می کرد پس از بشار اسد نوبت خامنه ای است، امروز باید به جامعه توضیح دهد که چگونه داعیه “آزادسازی موصل از دست داعش” را دارد و پز ”ضد داعش“ بخود گرفته است!! چگونه به نام چپ و کمونیسم و کارگر به آلترناتیو ارتجاع بورژوا – امپریالیستی در سوریه مهر انقلاب و انقلابیگری زد!! چگونه به تحرک ارتجاعی سبز مهر جنبش توده ای و انقلابی زد!! چگونه به تحرکات ناسیونالیستی پاسارگاد مهر “جنبش سرنگونی” می زند!! آخر ناسلامتی قرار نبود “جنبش توده ها” اینچنین ناسیونالیستی بنظر بیاید. قرار نبود “مرزهایشان” اینچنین با جماعت ناسیونالیست “بهم بریزد”. این یک افتضاح سیاسى بزرگ دیگر در کارنامه این دوستان به حساب میاید. سازمانى که بخواهد ناسیونالیسم و جنبش ناسیونالیستی را به خوب و بد، مردمی و غیر مردمی، آنهم تحت نام کارگر و کمونیسم تقسیم کند، آشکارا حکم ورشکستگى سیاسى خود را صادر کرده است. این “کورش – گیت” این حضرات است. خودشان این را فهمیده اند و میخواهند خرابکارى خود را با هیاهو و جار و جنجال ماستمالى کنند، میخواهند عذاب بستر مشترک شان با ناسیونالیست ها را کاهش دهند. می گویند اگر سرکوب رژیم نباشد، ناسیونالیست ها حق بجانب نمیشوند و پشت “جنبش سرنگونی طلبی مردم” سپر نمیگیرند و لاجرم مرزشان با این دوستان بهم نمیریزد! استدلالى رندانه و البته بى خاصیت. خیال می کنند فرمول مناسب و کارسازی هم یافته اند.
ظاهرا در جنبش سرنگونی آقای تقوایی که قرار است روی شانه های طبقه کارگر قدرت بگیرند، هرکس و هر جریانی دست بالا دارد جز کمونیستها و طبقه کارگر. رهبری جنبش سرنگونی آقای تقوایی روزی بدست هخا می افتد، روزی بیرق سبز “یا حسین میرحسین” را بلند میکند، روز دیگری برای لیبیایزه شدن ایران دست به دامان ناتو میشود و امروز با شعار “ما ایرانی هستیم، عرب نیستیم” عرض اندام میکند. تقوایی و حزبش هم دوان دوان و در تلاش برای بدست گرقتن رهبری این جنبشهای سر تا پا ارتجاعی هر روز به دریوزگی یکی از این جریانات سرنگونی طلب می افتند. به همین خاطر است که قبای حزب و سازمان سیاسی به تنشان زیاد است. شکی نیست که در غیاب یک کمونیسم اجتماعی قدرتمند هر سنت و سیاست ارتجاعی میتواند روی نفرت مردم از جمهوری اسلامی حساب باز کند و موی دماغ جامعه شود اما قاعدتا کار کمونیستها نه تطهیر این سنت های ارتجاعی که نشان دادن هویت آنها، سنگر بستن در مقابل شان و گشودن افق کمونیستی در مقابل جامعه است. این عالیجنابان اما بر متن فقر و فلاکت و ناامنی و استیصال، اینبار مردم را به زیر پرچم کورش “کبیر” فرا میخوانند. انقلاب کارگری از سر خوشبینی به آینده ای بهتر، از سر امید به پیروزی بر کل ارتجاع و امید به سرنگونی انقلابی دولت حاکم و قدرتگیری مردم و طبقه کارگر شکل میگیرد. نام تحرکات ناسیونالیستی و قومی را سرنگونی طلبی گذاشتن و دخالت مردم و طبقه کارگر و سیاهی لشگر شدن آنها را دخالت “فعال” گذاشتن خدمتی است که این جریان به نام چپ، کارگر و انقلاب به بورژوازی ایران و در راس آن جمهوری اسلامی بعنوان نماینده در قدرت این عظمت طلبی ناسیونالیستی میکند.
از اینها بپرسید که چگونه کارگران ذوب آهن، فولاد، عسلویه و ماهشهر، مردم تهران و اصفهان و خوزستان و کردستان و … در برابر ترس از جنگ های نیابتی و سیاست قومی – مذهبی در خاورمیانه و باد زدن این سیاست بر فضای عمومی جامعه ایران باید از خود دفاع کنند؟ چگونه در مقابل سیل بیکارسازی ها بایستند؟ در مقابل تعرض سیاسی بورژوازی ایران و دولت اش به طبقه کارگر تحت نام “امنیت” و “ایرانیت” چه باید کرد؟ چگونه فضای سنگین تفرقه و شکاف قومی، ملی و جنسی ایجاد شده در صفوف کارگران را باید در هم شکست؟ از اینها بپرسید، چگونه با روحیه محافظه کاری و تسلیم به وضع موجود که خود محصول ترس از بیکاری و عراقیزه شدن جامعه ایران است باید مقابله کرد؟ پاسخ حیرت آور است: “با گسترش تحرکاتی از جنس هخا، تحرکات قومی دیروز در آذربایجان، حمله نظامی آمریکا، سوار شدن بر قطار جنبش سبز، شرکت در نماز جمعه ها و “کج” کردن مسیر اعتراض مردم به سمت انقلاب سوسیالیستی، و نهایتا جنبش کورش کبیر گیت شان می شود.
از آنجا که این چپ با تحرک هر جنبش ارتجاعی فورا کک به تنبانش می افتد و سابقه درخشانی در انقلابی نامیدن هر جنبش ارتجاعی دارد، طبیعتا حمله نظامی، استیصال جامعه، عروج انواع باندهای قومی، چیزی جز انقلاب مطبوعه این چپ و “چشم انداز تحولات امیدبخش” آن نیست. در تمام اطلاعیه ها و بیانیه های این طیف، ردی از مقابله با عواقب ویران کننده اینگونه تحرکات ارتجاعی در ایران و منطقه نمی بینید. برعکس حرف از “تحولات مهم و سرنوشت سازی است که در راه است و انتخاب آلترناتیو حکومتی!” همین چند هفته پیش یک پای شرکت در کنگره “سکولار – دموکراتها” در آلمان بودند. قرار است برمتن تحرکات ناسیونالیستی، “سوسیالیسم” آورد! بی خود نیست که هر تلاشی جهت آگاهگری و هشدار به جامعه در مقابل خطر قومی – مذهبی کردن جامعه و در عین حال متشکل شدن و سد بستن در مقابل این فضا، چرت “انقلابیگری” این چپ را پاره می کند و ماهیت راست، ضد کمونیستی و ضد کارگری این طیف را آشکار می سازد.
طبقه کارگر و کمونیست ها در ایران باید در مقابل جنبش ناسیونالیستی و تحرکاتی که در جامعه دامن می زند بایستند. باید به جامعه راه نشان داد. باید جنبش کمونیستی و طبقه کارگر را پشت خط تولید سازمان داد و به میدان کشید. باید در مقابل فاجعه سنگر بست و بجای همراه شدن با رویدادها این سیر را تغییر داد. انقلاب کارگری با همه خشونتی که طبقه حاکم به آن تحمیل میکند با سناریوی خونریزی و جنگ داخلی ماجراجویان سیاسی فرق میکند. اگر کسی بین قیام کارگری با کشتارها و گورهای جمعی و پاکسازی های قومی و قحطی و مرگ و کوچ و اپیدمی وبا فرق نمی بیند، اگر کسی میتواند چشم در چشم مردم بگوید که برای رهایی باید از مسیر دوم عبور کنند، یا سفیه است یا شارلاتان. اینها قطعا به صف دوم تعلق دارند. سرنگونی طلبی و “سوسیالیسم” این حزب بوی عفونت ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی، تباهی جامعه، ضدیت با کارگر و انترناسیونالیسم را میدهد.