”اگر جای سران مملکت بودم، یونان را از ورشکستگی نجات میدادم. یونان فقیرشده را به ایران ثروتمند مقروض و وابسته و متحد میکردم. به جای دور ریختن نفت و پول مملکت که در سوریه و لبنان و آفریقا و آمریکای لاتین حرام میشود، که انگار علف را میریزند جلو خوک، به یونان وام میدادم که بلند شود، بایستد. ایران و یونان هردو از کشورهای بافرهنگ و قدیم جهانند…“. عباس معروفی
این بیمایگی، این هذیانات دایی جان ناپلئونی، در نوع خود مضحک اما واقعی است. این صدای بی تعارف، واپسگرا و ابلهانه معروفی، چیزی نیست جز بیان صریح عقده های فروکوفته یک آریایی دست و پا چلفتی و عظمت طلب که با پذیرفته شدن ایران به پشت گیت بازار جهانی، از هول حلیم در دیگ افتاده و خزعبلات ناسیونالیستی تولید میکند. میخواهد یونان را از مقروض بودن به اروپا، به مقروض بودن به ایران بکشاند. اسمش را هم گذاشته ”نجات یونان“! و هنگامی که ما کمونیست ها مدام میگوئیم که آرمان و آمال ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی گندیده است، به ما خرده میگیرند که احتمالا اغراق می کنیم؛ نمونه عباس معروفی به چه زبانی بگوید که اغراقی در کار نیست. اما این وفاداری، اطمینان دادنی به توده پلاسیده مدافعین احیا سلطنت و ساواک در ایران نیست، بیش از هر چیز، در شرایط سیاسی امروز ایران دم تکان دادن در برابر جمهوری اسلامی است.
این روزها تمام نیروهای سیاسی ظاهرا شناخته شده از سلطنت طلب تا مجاهد و جبهه ملی چی تا توده ای – اکثریتی تا استحاله چی تا صنف ”روشنفکر هنرمند“ به حاشیه رانده شده ایرانی، همه مستقل از تفاوت های تاکتیکی با نظام، در یک نقطه تلاقی مهم حضور بهم رسانده اند. همه دارند در برابر ”ایران با فرهنگ و ثروتمند“ و ”افتخارات“ آن سجده می برند و بدان قسم می خورند. عباس معروفی از صنف ”روشنفکر هنرمند“ بازاری ضد چپی، در حاشیه رها شده این اردو قرار دارد که در باز کردن سفره دل و راز درون، سنگ تمام گذاشته و یکجا تمام محاسن یک ”ایران مقتدر“ را بدون پرده پوشی بیان کرده است. ایشان که شرشان به خیرشان همیشه چربیده جز به شیوه کلاه برداری محال است در خدمت به هنر و آفرینش از مغزشان استفاده ای کرده باشند. کوس ناسیونالیسم، عظمت طلبی و شرق زدگی تاریخی امثال معروفی در هم آوایی با اختناق آریامهری دیروز و استبداد و ارتجاع سیاسی امروز در ایران براستی نهایت ابتذالشان را به نمایش گذاشته است. معلوم نیست ایشان و برخی جماعت ”اهل ادب“ ضد کمونیست ایرانی، چی دارند که همیشه خود را در جایگاه ناجیان و راهنمایان جامعه انگاشته اند.
امروز که دیگر اسلام و زن ستیزی و سرکوب مستقیم برای ادامه حاکمیت جمهوری اسلامی کفایت نمیکند، امثال آقای معروفی از زیر لحاف کرسی خانه اش بیرون آمده، و باز قبای ناجی به تن کرده است! اگر اسلام قادر نشد سرمایه داری در ایران را از گزند تعرض از پائین محفوظ بدارد، عشق به آرمان و عظمت آریایی شاید بتواند.
در حالیکه اسلام از منطقه منجلاب ساخته است و عفونت آن مشام همه را میآزارد، در حالیکه سراسر جهان امروز این ایدولوژی و جنبش کثیف را با ”داعش“ میشناسد، قرار است ناسیونالیسم و ایران پرستی امثال معروفی راهگشای ”سران مملکت“ باشد! کوبیدن بر طبل ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی قرار است کاری را که اسلام نتوانست در ایران انجام دهد، به سرانجام رساند. قرار است این ادبیات و افتخارات توجیه اصلی برای زن ستیزی و حمله به حقوق زنان باشد.
این ناسیونالیسم و ”ایران آباد“ که آقای معروفی در حسرت ”شرکت در انتخابات“ ریاست جمهوری آن و ”دخالت در سرنوشت مملکت“شان است، کارنامه قطوری از افغان کشی و عرب ستیزی زیر بغل دارد. این ”فرهنگ ایرانی“ میتواند از پیش چماق بالای سر کارگر جهت سرکوب مطالبه بیمه بیکاری، ٣٠ ساعت کار و آزادی تشکل و اعتصاب شود. وگرنه چگونه جناب معروفی یونان را به ”ایران ثروتمند“ مقروض کند؟!
براستی لکنت اندیشه این روشنفکران ارزان، شکل و شمایل کسالت بارشآن، خلقیاتشآن، روحیه ها و مشغله هایشان چندش آور است. بیمایگی معروفی، تنها چنته خالی ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی را نشان میدهد. با این وجود، مونیتور کردن چنین بازاری که با تولید چنین خزعبلاتی برای بورژوازی و حکومت اش سودآوری به همراه دارد، حیاتی است.
این ناسیونالیسم که جناب معروفی بدلیل ”حضور در غربت و پاسپورت پناهندگی اجازه ندارد به سفارت ایران“ تشریف ببرد و به دولت دلخواه رای دهد، همین امروز حربه اساسی در دست بورژواها و دولت اعتدال و اوباشان مسلح شان برای ایجاد جنگ روانی، دامن زدن به توهم و تفرقه در صفوف مردم و در یک کلام ممانعت از انقلاب کارگری و آزادی و برابری است. امروز ناسیونالیسم یک رکن حیاتی رژیم اسلامی است. قرار است همان نقشی را که ناسیونالیسم جهان سومی در انقلاب ۵٧ در قالب کردن جمهوری اسلامی به مردم ایران ایفا کرد، اینبار ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی و لیبرالی در انداختن یک حکومت نوع ترکیه ای به مردم به عهده گیرد.
باید جلو تکرار این تاریخ را گرفت. جامعه اینده ایران میتواند و باید عاری از هر گونه تنگ نظری و ارتجاع، عاری از خرافه و مذهب، عاری از میهن پرستی و شووینیسم، عاری از تبعیض و نابرابری باشد. ناسیونالیسم و مذهب هر دو باید بروند؛ این دوقلوها در ایران محصول استبداد اند؛ با آن زاده شده و با بزیر کشیدن آن لگام زده میشوند؛ در یک جامعه آزاد و برابر و انسانی جایی برای اینها نیست.
امید واقعی اکثریت مردم ایران، موش دواندن ”ایران با فرهنگ“، ایران با عمامه – بی عمامه در منطقه نیست که از صبح تا عصر، با حرکات فک و صورت روحانی و ظریف و بهنود و معروفی و دودمان پهلوی بالا و پایین برود. کسانى که تا آخرین لحظات در کنار برج و باروى فروپاشیده ”ایران ثروتمند و مقتدر“ و سران آن بمانند، خیلى زود باید پاسخگوى تکتک کلمات و حرکاتشان باشند. امروز دیگر، هیچ چیز، دودوزهبازى را توجیه نمىکند؛ تکلیف خودتان را روشن کنید. بجنبید!