و بلاخره مذاکراه شد. رازها همچون بخشی از یک رمان یا سکانسی از یک فیلم با طرحی کاملا کارگردانی شده مکشوف شدند. دولتها، شخصیت ها، احزاب و سازمانها، رسانه ها و کل بورژوازی ملی و بین المللی نقاب برداشتند و در جای ”واقعی“ خود قرار گرفتند. اهل فن، ”مدیران و مدبران“، از نگهدارها، بی بی سی ها و توده ای ها و قاری های مسجد، تا زیباکلام ها و سازگاراها و شیرین عبادی ها، آنها که هنر ”گره گشایی“ از مشکلات دولت را دارند به جلو صحنه پرتاب شدند و یک هفته و دو روز کنار هم در چمنزارهای لوزان باربکیو زدند.
تردیدی نبود که در پایان این فصل پر کشمکش، شیپورهای داعیه اتمی رژیم در ازای برسمیت شناختن اش بعنوان یکی از قدرتهای منطقه از جانب آمریکا، جمع آوری خواهند شد و غرب ”قول“ خواهد داد فتیله تحریم ها را پایین کشد. با آرام گرفتن رژیم اسلامی در یک هیرارشی منطقه ای و نسبتا جهانی، دینامیسم روابط آتی جهان غرب و دولت ایران رقم خورد. امری که ضرب اول به نفع تحکیم قلدری بورژوازی ایران در خاورمیانه است، و قدرت مانور ناسیونالیستی آن در منطقه را افزایش خواهد داد.
بر خلاف دورهای گذشته که جمهوری اسلامی در مقابل آمریکایی قرار گرفته بود که تمام عوامل را به حرکت در میآورد و بسیج میکرد تا او را وادار به تغییر بکند، اما امروز با هزیمت آمریکا در خاورمیانه و از جا کندن آخرین خشت های جهان تک قطبی در مقابل سایر رقبای جهانی، این کل بورژوازی ایران است که در خندق دولت اعتدال، آگاهانه و مشتاقانه، نه تنها راه استحاله خویش را برگزیده است بلکه جواز رسمی دخالت در امور خاورمیانه را در کنار سایر نیروهای مرتجع منطقه از جمله عربستان و ترکیه، کسب کرده است. توافق لوزان برای بورژوازی ایران و دولت اعتدال اش چنین خاصیتی دارد. مدتهاست که میکوشد از اسلام خمینى و لگدپرانى هاى ضد امپریالیستى و استقلال طلبانه اش، اعلام برائت کنند. مدتهاست که میکوشد خود را دمکرات جلوه دهد و ”اسلام خوشخیم“ را وجه خود سازد. اگر روزگارى غرب مجبور شده بود در دنیاى جنگ سرد و براى ممانعت از یک انقلاب کارگرى و چپگرا در ایران به ناسیونالیسم جهانسومى زیر علم اسلام خمینى رضایت بدهد، حالا همین ناسیونالیسم حاضر است پیرایه هاى ضد غربى اش را بزداید و اسلامش را کاملا تخفیف بدهد، معتدل شود و زیر بیرق دولت روحانی متحد شود؛ تمام متاع قابل فروش اردوی بورژوازی ایران و دولت اعتدال در لوزان، در واقع همین ناسیونالیسم بود.
نیروهای این صف استحاله و شخصیت هایش حتی قرابتی با مصلحین اجتماعی همچون استوارت میل، روسو و منتسکیو و کینز ندارند. هیچ احدی از این کمپ پرچمدار بهداشت مجانی، بیمه بیکاری، تحصیل رایگان، لغو آپارتاید جنسی و ستم بر زن، آزادی تحزب، تشکل و اعتصاب، و علیه استثمار خشن کارگر نیست. استحاله این اردو چیزی است شبیه ”اصلاح طلبی“ ریگانها، تاچرها و یلتسین ها. از این زاویه معادل نسخه کهنه شده و ایرانیزه شده دوران پس از پایان جنگ سرد اند، نسخه ای که خود با گند الگوی ”دموکراسی و بازار“ در دنیای امروز چنان بالا آمده که حتی مصمم ترین پرو روحانی ها هم نقدا خوابهای یلتسینی نمی بینند. خودشان هم میدانند که الگوی رشد اقتصاد به شیوه دموکراسی بازار حتی برای خود غرب هم به ته رسیده و باید به سمت الگوی چینی شده اقتصاد خم شد. امروز کانون تولید عظیم صنعتی نه در غرب بلکه در چین و کشورهای آسیای جنوب شرقی، و آمریکای لاتین شکل گرفته است. باید کارگر ایرانی، اسپانیایی، بریتانیایی و آمریکایی ارزانتر و نازل تر از نیروی کارگر در چین به کار گماشته شوند تا اقتصادشان جانی بگیرد. این مسیری است که بورژوازی چه در غرب و چه در ایران ناگزیر به پیمودن آن و فراهم کردن امنیت و شرایط سودآوری و بقا در آن است. حمله به معیشت کارگر، بیکارسازی های وسیع و تعرض همه جانبه به حقوق این طبقه، یک رکن فراهم کردن شرایط رشد اقتصادی و استحاله ای است که الگوی خود را از چین میگیرد.
اما از زاویه دیگر، سرمایه در ایران و خاورمیانه، حتی اگر روبنای سیاسی و مولفه های داخلی خود را نیز ماله بکشد، باز کماکان قادر نیست در سایه توافقاتی مانند لوزان به نیمچه امنیتی برای سرمایه گذاری دست یابد. امروز گشایش سیاسی و اقتصادی در ایران نمی تواند خارج از معادلات خاورمیانه رخ دهد. اینجا منطقه ای است که هم پیشروترین انقلابات اجتماعی قرن همچون انقلاب ۵٧ ایران و انقلابات بهار عربی و پدیده مقاومت انسانی در کوبانی بخود دیده و هم چکیده تقابل ارتجاع بین المللی و محلی، کشمکش و تسویه حساب بورژوازی عرب با بورژوازی ایران، مسله فلسطین و اسرایل، همراه با کثیف ترین نیروهای تاریخ بشری از القاعده و جبهه النصر تا داعش، دست بر ماشه رو در روی هم ایستاده اند و قدرت خود را تست میکنند. تلاش دولت اعتدال همراه با پروپاگاندهای اپوزیسیون بورژوا – لیبرال ایران، و میدیای نان به نرخ روز خور در به تصویر کشیدن ”ایران متمدن“، خوش خیم و ”غیر تروریست“ و متحد غرب که فشار اسلامی بر جامعه را نیز تقلیل داده، ظاهرا تنها مولفه کافی است که ایران را ”جزیره امن سرمایه و سرمایه گذاری“ کند. این اما یک شیادی تمام عیار است که بر مبنای آن جامعه را به ”تعامل بیشتر“ با دولت و به انتظار شکوفه رشد اقتصاد و تله ”کارآفرینی“ سرمایه و سرمایه دار میکشانند. سرمایه گذاری و صدور سرمایه به ایران در اوضاع بحرانی خاورمیانه که جمهوری اسلامی خود یک عنصر دامن زدن به نا امنی و بی ثباتی در این منطقه است، کشک است. پایان دادن به چنین بحرانی نه در توان جمهوری اسلامی است و نه در حیطه قدرت آن. لذا مانع رشد سرمایه داری در ایران با وصف کج شدن سر دولت از فی سبیل الله به سمت غرب، همچنان سیاسی و منطقه ای خواهند ماند. اما ارکان این جمهوری استحاله چیزی نیست جز ادامه اوضاعی که بود. سونامی بیکاری، فقر، دستمزد نازل، فحشا و تن فروشی، همراه با بی حقوقی همه جانبه انسان.
وظیفه بی توقع کردن و ارعاب طبقه کارگر و مردم از هم اکنون توسط منتقدین درباری رژیم، طیف ناسیونالیستهای ملون، توده – اکثریتی و جبهه ملی شروع شده است. ادبیاتشان در دفاع از بورژوازی ایران و دولتش بی پرده است. سوال اینست: بلاخره با ورود رسمی ایران به کلوپ ”جامعه جهانی“، با پایان یافتن یک دوره تهدیدات جنگی و از سر گرفتن لغو تحریمها، وضعیت کارگران ایران چه تغییری خواهد کرد؟ تبعیض و آپارتاید علیه زنان که نه فقط در استخدام و محیطهای کار که در تمام ابعاد اجتماعی با قوت ادامه داشته، به کجا کشیده میشود؟ تعقیب، شلاق زدن و حبس رهبران کمونیست و رادیکال کارگری که در لیست سیاه دولت و کارفرما قرار دارند چه می شود؟ بعلاوه و مهمتر از آن کارگران همچنان از حق داشتن تشکل های واقعی خود محروم اند. بیکارسازی و اخراج کارگران در سراسر کشور رو به گسترش گذاشته است. برای این ارتش ذخیره بیکار هیچ تامینی وجود ندارد، حتی همان بیمه بیکاری ناقص و دم بریده جمهوری اسلامی را هم تماما نمیدهند.
واقعیت اینست که گرد و خاک اردوی سرمایه حول و حوش توافقات خواهد خوابید. طبقه کارگر و اکثریت جامعه برای تحقق خواسته های خود، برای نابودی فقر و فلاکت، در اعتراض به بیکاری و سطح نازل دستمزدها، برای از میان بردن نابرابری انسانها، برای از میان بردن مالکیت خصوصی و کار مزدی، با خشونت و سرنیزه طبقه حاکمه مواجه خواهند شد. لوزان و سازماندهى اقتصاد صبر و دفع وقت شاید انفجار طبقاتی محتوم را چند صباحى به عقب بیاندازد. اما کمین بعدى در سرنوشت بورژوازی ایران و دولت اش، یک کمین سیاسى خواهد بود.