این روزها یک تم ثابت اخبار رسانه های ایران، توهین و حمله مداوم رژیم اسلامی به شهروندان افغانی است. انسانهایی که بیش از دو نسلشان از ترس مثله شدن گانگسترهای طالبان و وا رفتن مدنیت در افغانستان، به ایران گریخته اند. می فرمایند که ”اینها فرهنگ شان به ما نمی خورد؛ محمل آسیب های اجتماعی، تهدیدها و نا امنی“ در جامعه اند؛ ”باید از شهر بیرون روند“؛ ”به اماکن عمومی راهشان ندهید“؛ ”اینها مسببین بیکاری وسیع در جامعه اند“!
میشد به این ”ذکاوت“ دولت تنها در سطح یک جهالت تبلیغاتی خندید. اما کاش مسئله فقط تبلیغات بود؛ کار به جاهایی کشیده که برای باز گرداندن ”امنیت ملی جامعه“ هر از گاهی با یک ترمز فاشیستی، سر هر کوچه و ته هر خیابانی، یک مشت قداره کش از قلاده گریخته دولت، در تکه پاره کردن دار و ندار این انسان ها، سر از پا نمی شناسد.
آنچه در ایران علیه ”کارگر خارجی“ در دست اجراست هرچند تازگی ندارد اما تنها میان پرده درامی است بمراتب عظیم تر؛ از آوارگی، فقر، بی مسکنی، تن دادن به کار شاق فوق ارزان و بردگی تام و تمام، فقدان برخورداری از بیمه های اجتماعی، محرومیت کودکان شان از تحصیل و … می گذریم! چه کسی حاضر است در برابر دیدگان همه قبول کند که ”جزامی“ است؟! کدام بنی بشری می پذیرد که ”حفاظت از فرهنگ و امنیت جامعه“ در گرو قرنطیه نژادی اوست؟!
کدام کودکی میتواند با این درجه از فضای تحقیر و مچاله کردن قانونی خود و بستگانش کنار آید و در همان حال آینده درخشانی انتظارش را بکشد؟! کدام آدمی بیش از این ظرفیت دارد که از لحاظ معنوی هر روز دهها بار توسط فرهنگ طبقه حاکمه در جامعه، خورد و خمیر شود؟!
اگر تاریخ وقایع مهم را ثبت میکند و آدم سوزی هیتلر واقعه مهمی بود، نتیجتا تبلیغ و تهییج نژادپرستی و ناسیونالیسم از طرف بورژوازی ایران که در قالب کینه دولت کنونی به کمال خود رسیده، علیه تتمه جان و زندگی ”اتباع افغانی“ نیز به همان اندازه مهم و ثبت شده است.
یک ترفند دولت بورژوازی این است که همه ”مردم“ را، حاکم و محکوم و سرکوبگر و سرکوب شده و استثمارگر و استثمار شده را، تحت عنوان ”منافع ملت“، یکپارچه و همگون و هم جهت جلوه دهد و منفعت یک اقلیت مفتخور حاکم را منافع کل جامعه جا بزند. و نهایتا از طرف اکثریت جامعه و به نمایندگی از آن، دست به اشاعه ناسیونالیسم و سرکوب ”کارگر خارجی“ می زند. وگرنه میان امثال رفسنجانی و خامنه ای و روحانی و سایر میلیاردرهای وطنی ”محترم“ با کارگر بومی و غیر بومی که هشتش گرو نه اش است و همان حقوق یک سوم خط فقرش را هم ششماه به ششماه نمیدهند چه وحدتی میتواند وجود داشته باشد؟ حقیقتا دولت چیزی جز کمیته مشترک همه جناح های بورژوازی نیست.
سرکوب ”کارگر خارجی“ به بهانه ”مبارزه علیه بیکاری“، در واقع ملزومات تعمیق استثمار کارگر ایرانی است. بورژوازی ایران همیشه از ارزان بودن ”کارگر خارجی“ بعنوان حق السکوت علیه مطالبات اساسی بخش هایی از طبقه کارگر ایران سود برده است. طبقه کارگر ایران باید متوجه شود که در پشت پرده اشاعه ناسیونالیسم و هویت ملی، چیزی جز به شلاق کشیدن این طبقه در ”حمایت از رشد سرمایه و صنایع داخلی“، لم نداده است. و این یعنی تمکین به نازل ترین سطح ممکن معیشت و دستمزد، بیکارسازی های وسیع، و اعمال قهر عریان پلیسی و نظامی بر جنبش کارگری که امروز هدفدار و با برنامه بعنوان وظیفه ”دولت اعتدال“ تحت نام ”مبارزه با بیکاری“، اول حق حیات ”کارگر خارجی“ را می گیرند و فردا سراغ سایر بخش های طبقه کارگر خواهند رفت. درست به موازات این سیاست است که دولت علیه حضور زن در بازار کار، شمشیرها را از رو بسته است تا تماما هزینه باز تولید نیروی کار توسط ”زن خانه دار“ مجانی تامین شود و چوب لای چرخ سودآوری سرمایه نرود. مبارزه با بیکاری به سبک جمهوری اسلامی در حمله به ”کارگر خارجی“ بعنوان عامل بیکاری، یک شیادی و شارلاتانیسم تمام عیار جهت دامن زدن به اغتشاش و تفرقه ملی در صفوف طبقه کارگر است. این متاعی است بنجل که به قدمت تاریخ سرمایه داری وجود داشته است.
تا همینجا تاکید بر این لازم است که مبارزه علیه ناسیونالیسم، فاشیسم و علیه بیکاری، تنها امر کمونیست ها و طبقه کارگر است. نباید اجازه داد دولت ایران و ارگانهای ضد کارگری آن به نام مبارزه با بیکاری، بخشهایی از طبقه کارگر را قربانی کنند و همراه آن صفوف طبقه کارگر را دچار نفاق و چنددستگی کنند. این بر همه محافل، سازمانها و تشکلات کارگری و در راس آن کارگران کمونیست واجب است که ضمن افشای سیاست های دولت، صفوف کارگران را از ناسیونالیسم و نژادپرستی بزدایند. آنکه از گرده این طبقه کارمی کشد بر شالوده شکاف ملی، نژادی، جنسی و مذهبی تا به امروز دوام آورده است. نباید اجازه داد که تاریخ سرمایه بیش از این به تفرقه مذهبی، ملی، جنسی و نژادی در صفوف طبقه کارگر ایران دامن زند. همانطور که همدستی بورژوازی در استثمار و به بردگی کشاندن طبقه کارگر، بین المللی است، اتحاد و هم سرنوشتی طبقه کارگر هم نه ملیت می شناسد و نه مذهب و جنسیت. باید اعلام کرد که تفرقه افکنی در جامعه و در میان طبقه کارگر جرم است و مجازات به همراه دارد. این یک جزء لایتجزای مبارزه طبقه کارگر ایران است.
شرط مبارزه علیه بیکاری، تلاش برای داشتن زندگی انسانی، مبارزه برای دستمزد بالا، تلاش برای تامین بیمه بیکاری و امنیت شغلی در گرو آگاهی، اتحاد و تقویت روحیه انترناسیونالیستی طبقه کارگر در مقابل بورژوازی است.