نتایج انتخابات میاندوره ای در آمریکا قابل پیشبینی بود. نه فقط به این دلیل که گویا دولت اوباما در صحنه های داخلی و خارجی شکست خورد؛ نه تنها بدین خاطر که گویا کلید حل مشکلات آمریکا و جهان از این پس می رود دوباره در دستان جمهوری خواهان قرار گیرد؛ کارکرد این نوع تصورات سطحی و تبلیغات وارونه ساز، خاکپاشی به چشم مردم و پرده پوشی روندهای طبقاتی به مراتب مهمتری است که پشت این اتفاقات و این مناسک جریان دارد و مستقیما بر شرایط زندگی و مبارزه کارگران و محرومان جامعه تاثیر می گذارد.
ویژگی اصلی انتخابات کنگره آمریکا، رسمیت دادن به یک بی افقی و بی آلترناتیویی بورژوازی در میان نئوکنسرواتیوها و دموکراتها را آشکار ساخت. در صحنه داخلی، در اولین قدم معلوم شد که دولت اوباما که بر شانه های خلف خود، بوش و چنی و تمام بساط کثیف نئوکانی- ریگانی سر کار آمده در واقع تا به امروز نه تنها گرهی از معضلات جامعه آمریکا باز نکرده بلکه بر ادامه بحران اقتصادی و نا امنی در جامعه آمریکا افزوده است. در صحنه خارجی، امروز کمتر کسی است که نداند دنیا در سایه خط مشی بورژوازی جهانی و در راس آن آمریکا در هاله ای از ابهام، اغتشاش و استیصال بسر می برد.
فرو رفتن بیشتر اقتصاد آمریکا در کام بحران بزرگ، بی افقی و افت هژمونی جهانی آن، ”برنده و بازنده“ انتخابات اخیر را همراه خود بلعید. حفظ وحدت بورژوازی آمریکا در رقابت ناسیونال – امپریالیستی با سایر قدرتهای بزرگ امپریالیست، در هاله ای از ابهام است. این آن موقعیت شکننده و ناپایداری است که مانند هر جای دیگر دنیا، هر دو جناح احزاب بورژوایی آمریکا را بهم نزدیک و آچمز کرده است. دیگر حتی اتحاد ناگزیر جمهوری خواهان و دموکراتها کاری از پیش نمیبرد؛ آمریکا و رویای آمریکایی از چشم همه افتاده؛ دیگر سری به سویش نخواهد چرخید! معلوم شد که ماهیت طبقاتی این احزاب و دولت حاکمشان همچون کمیته اجرائی بانکداران و سرمایه داران، دشمن آشکار و آشتی ناپذیر طبقه کارگر و بشریت است.
ضرورت ”تغییر“، یا در واقع تدوین و اتخاذ استراتژی ”نوینی“ برای پاسخگوئی به بحران جاری و انطباق با افت موقعیت آمریکا، امروز بیشتر یک شوخی بنظر می رسد. محتوا و کارکرد چنین انتخابات میان دوره ای در آمریکا این است که کل طبقه حاکم علاوه بر ابزارهای موجود قدرت دولتی و مغزشوئی میدیایی و مذهبی به کمک ابزار توهم که با سوار شدن بر امواج نفرت و نارضایتی مردم از سیاستهای احزاب دموکرات و جمهوری خواه به دست آورده اند، هر دوره کارگران و محرومانی را که به دنباله روی خود کشانده اند، سر جای خود بنشانند. اما موقعیت عینی بورژوازی آمریکا و احزاب و نمایندگان آن در راس دولت، ابهام و اغتشاش در مقابله با بحران، کابوس ورشکستگی های زنجیره ای، بیکاری انبوه حاصل از بحران مالی و بحران صنایع اتومبیل سازی که ستون فقرات اقتصاد آمریکا هستند، و بالاخره ناتوانی شان در پاسخ دادن به توقعات کارگران و مردم، اثرات توهم به این احزاب را به میزان زیادی در سطح جامعه خنثی کرده است. این فاکتورها تشدید مبارزه طبقاتی در آمریکا و جهان را اجتناب ناپذیر میکند.
در سطح اجتماعی و طبقاتی، طبقه کارگر با تعرض همه جانبه بورژوازی روبه رو شده است. تمام تجربه تاریخی حکم میکند که ”تعرض بهترین دفاع است“! باید صفوف طبقه کارگر را برای این تعرض سروسامان داد.
در سطح سیاسی، طبقه کارگر باید در هر جای جهان به هر درجه که نیروی آگاه و سازمانیافته آن اجازه دهد دست به قدرت ببرد، دولت بورژوائی را پائین بکشد و تعرض انقلابی خود را بیوقفه تا تعرض به بنیادهای سرمایه داری، خلع ید اقتصادی از بورژوازی و برقراری سوسیالیسم ادامه دهد. بعلاوه در این دوره طبقه کارگر و نیروی عظیم بشریت آزادیخواه با دستیابی به درک روشن از معنی جهانی شکست قلدری نظامی آمریکا، باید سازمان دادن یک جنبش جهانی قدرتمند علیه هر نوع دخالتگری امپریالیستی را در دستور خود بگذارد و با نیروی متحد خود پرچم برون رفت انسانیت از زیر تیغ جنگ و دور باطل سناریو سیاه و بربریت حاصل از کشمکش قدرتهای امپریالیستی و جریانات ریز و درشت ارتجاع سیاسی معاصر را برافرازد.