گرچه ايران در اوضاع بحراني عراق، دولت مالکي را از دست داد اما کماکان حزب الدعوه و شيعيان عراق را با خود دارد و مهمتر از همه مي رود که کردستان عراق را فتح کند. رقص و پايکوبي قاسم سليماني در ميان فرماندهان عراقي در جريان آزادسازي امرلي بدنبال بمباران مواضع داعش توسط جنگنده هاي آمريکا، کمک تسليحاتي جمهوري اسلامي به نيروهاي دولت اقليم کردستان و همزمان سخنراني خامنه اي در مجلس خبرگان حول ”شکل گيري نظم جديد“ در دنيا، و جايگاه و اقتدار ايران در شکل دهي به اين ”نظم“ در منطقه، بار ديگر نشان داد که بورژوازي ايران يک پاي معادله و قدرت در منطقه است. دولت آمريکا و آقاي اوباما رسما اعلام کرده اند که ”خبر خوب اين است که براي اولين بار کاملا مشخص است که مشکل پيشروي دولت هاي عربی که بسياري از آنها از متحدان آمريکا هستند، ايران يا موضوع شيعه و سني نيست، بلکه افراطگرایی سنی است که خود را به شکل داعش نشان داده و بزرگترین خطر پیش رو است.“
حال اين سوال پيش مي آيد که اين بساط از کجا سرچشمه مي گيرد؟ چرا و به چه دلیل آمریکا که تا پارسال رسماً ایران را به حمله نظامی تهدید می کرد، امروز ژست دیپلماتیک گرفته؟ چه شده که ناگهان ايران که بر اساس اظهارات پيشتر اوباما مي بايست ”تنبيه“ مي شد، امروز در مرکز توجه عاليه قرار گرفته و سخن از همکاري با آن جهت ”مبارزه با داعش و باز گرداندن صلح و ثبات در منطقه“ به ميان مي آورند؟ چه شده، که جمهوري اسلامي امروز عزيزدردانه خبرسازان و خبرتراشان رسانه هاي دول غربي مي شود و دمب سران رژيم در راديو تلويزيون هاي اينان مرتبا در بشقاب مي افتد؟ فهرست اين پرسش ها زياد است اما چند نکته در همين رابطه و در جواب آنها لازم و ضروري است.
١- شکست آمريکا در خاورميانه عملا باد آقايي آمریكا را در جهان خالی كرد. پوزهشان آنچنان به سنگ خورد که امکان مهار لیبی و مصر و تونس و عراق و سوريه را هم از دست دادند. آمریکا نه از سرنوشت مردم عراق و منطقه نگران است و نه از عملکرد داعش؛ نگرانی آمریکا از فروپاشی استیلایاش بر دنيا و بين النهرين است. و جهت ممانعت از این رسوايي آشکار، بر خلاف میعادهای دیگر که تحت عنوان مبارزه با کمونیسم و دفاع از حقوقبشر دست به سازماندهي کودتا و تسليح ”انقلابيون“ القاعده اي می زد، اينبار به بهانه ”افراطي گرايي سني“ به توجيه عقب نشيني خود و واگذاري ”آبرومندانه“ خاورميانه به دست قدرت هاي منطقه اي از جمله ايران روي آورده است. آمریکا دیگر محلی برای ماندن ندارد؛ نه اینکه نمیخواهد، دیگر نمیتواند! به همین دلیل نیز تمامی تلاش خود را به خرج داده تا به رژيم ايران نزدیک شود و همچون نمونه ویتنام که با چین از در دوستی درآمده بود، راه را برای دوستی با ايران بگشاید! تلاشی که در شرايط امروز به دلیل تغییرات استراتژیک جهانی امکانپذیر است.
این واقعیت مسلماً دیر یا زود خود را به منصه ظهور خواهد رساند. تمام تلاش ما حکمتيست ها در اين چند ساله اخير اين بود که به جامعه ايران هشدار دهيم که امید به فشار امریکا عليه ايران توهم است، امریکا می رود و همراه با خود افق اش را نيز ميبرد و باتلاقي از استيصال و ارتجاع بر جايي خواهد گذاشت و چنين هم شد.
٢- ما به ازاي هر درجه پيش روي جمهوري اسلامي در عراق و منطقه، چيزي نيست جز تحکيم و تضمين ادامه سرکوب طبقه کارگر و به حاشيه راندن مبارزات زنان و حمله به جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي در ايران و در عين حال دامن زدن به فضاي هراس، استیصال و بی افقی در داخل. تعرض رو راست و بدون ابهام دولت لجام گسیخته ای است که بر متن هزيمت آمريکا و ماجراي ”مبارزه با داعش“، احساس قدرت کرده و می خواهد ادامه حیات خود را به نوعی روی پای خود مستقر و مقتدر کند؛ نعره هاي خامنه اي در دفاع جانانه از دولت ”اعتدال و اميد و اقتدار ايران“ بر متن اين اوضاع قابل فهم است. ”پيشروي در سياست خارجي“، مقدمه و آغاز تعرض در داخل است. تعرضی مستقیم به معیشت و قابلیت مبارزه و سازمان یابی طبقه کارگر در داخل! جمهوری اسلامی مي رود حسابش را با کارگر شرکت نفت، با کارگر صنایع کلیدی، با کارگر معادن، روشن کند! مي رود که با جنبش رهايي زن و فعالين آن، با عدالتخواهی در جامعه تعيين تکليف کند!
٣- نبايد ميدان مبارزه عليه داعش را به جمهوري اسلامي واگذار کرد. هم اکنون چهره ”ناجي“ و ”صلح طلب“ و ”امپراتور منطقه“ اين رژيم بر در و ديوار دولت هاي غربي و ژورناليسم نان به نرخ روز خور آويزان است. در حاليکه آخرين خشت توهمات به دولت اميد و اعتدال در داخل از جا کنده مي شوند، در حاليکه دولت در مقابل مطالبات اقتصادي، مسله زنان، دستمزد، حق تشکل و اعتصاب گز نکرده جر داده، از آن طرف احساسات ناسيوناليستي و ميهن پرستي را بار داده اند. قاعدتا موقعيت امروز جمهوري اسلامي را بايد به همه ناسیونالیستهای عزیز، میهن پرستان، کسانی که فکر میکنند ایران نه تنها سوزن درست میکند، بلکه فردا سفینه هم هوا مي کند و قدرت منطقه شده است و غیره تبریک گفت. جمهوری اسلامی بدرستي روی همین فضا سرمایه گذاری کرده و منفعت ناسیونالیستی بورژوازی ایران را جای منفعت طبقه کارگر و زحمتکشان ایران نشانده است. فقر از سر و کول مردم بالا رفته؛ فلاکت، بيکاري و اختناق در می زند؛ سوال اين است: عزت و اقتدار ايران یا زندگی مردم؟ استثمار یا افتخارات ملی؟ آپارتاید جنسی یا نیروی هستهای؟ کدام مسئله اصلی جامعه ايران است؟
براي جنبشي که نقطه شروع اش خاک و آب، ملیت، تمامیت ارضی، صنعتی شدن، و اقتدار ملی و همه چیز، غیر از انسان است، براي سنتی که حاضر است ”ملت“ ايران در چشم جهانيان مقتدر و بزرگ شود، پول دار ها و سرمایه دار ها و مفت خور ها، ثروت و قدرتشان وسيعتر شود، براي دولتي که قرار است حساب هاي بانکي اش پُـرتر شود و روي خانه خرابي مردم جيبش پر شود، به تمکين کشاندن طبقه کارگر در مقابل بورژوازی از جان انسان واجب تر است. براي طبقه کارگري که آزادي و برابري انسان، از ميان برداشتن کار مزدي و استثمار و سود و سرمايه هدف است، براي جنبشي که از اقتدار امروز ايران در منطقه نه تنها احساس غرور و ترس نميکند بلکه نفرت اش از جمهوري اسلامي را بيشتر ميکند، و بالاخره براي جنبشي که ميداند عزت و احترام آقاي روحاني و خامنه اي در منطقه يا دنيا، عزت و احترام بورژوازي ايران است، در بر پاشنه ديگري مي چرخد. اينها حقايق آن جامعه اند. جامعه اي که بايد تنها توسط جنبش طبقه کارگر و کمونيست هاي اين طبقه زير و رو شود.