در تاريخ زندگي دو قرن اخير بشر، ميتوان انگشت روي جنايات بزرگي گذاشت: دو جنگ جهانى، فاشيسم هيتلــرى، کوره هاى آدم سوزى، هيروشيما، جنگ ويتنام، جنگ ايران و عراق و جنگ سوريه و غيره. اينها همه در ”سايک“ و ذهن انسان امروز حک شده است؛ هم جانيان و هم قربانيانش را با اسم و رسم مي شناسند. اما جنگ و جنايتي پنهان، اعلام نشده و بمراتب وسيع تر و دائمی تر بر بستر جامعه سرمايه داري در جريان است که تنه به اين نمونه هاي برجسته جنايت در تاريخ مي زند و مو بر اندام آدم سيخ مي کند.
سه شنبه ١٣ ماه مه، معدن زغال سنگ ”سوما“ در غرب ترکيه منفجر شد و همراه با خود صدها کارگر و برده مزدي اين معدن را بلعيد. بخشي را زنده بگور و بخش ديگري را روانه گورستان کرد. خانه ها و خانواده ها را از هم پاشيد؛ شادي ها را به غم و غصه تبديل کرد؛ و بار ديگر وجدان دنيا را آزرد. دولتي که از سه هفته قبل با ”طرح بازرسي ايمني معدن سوما“ مخالفت کرده بود، فورا و از ترس اعتراض و با هدف کنترل و آرام کردن اوضاع، پرچم کشور را نيمه افراشته نگه داشت؛ اردوغان سردسته دزدهاي آنکارا، زره به تن کرد و همراه با عبدالله گل جناب ريس جمهور و همه ايدولوگ ها و چماقداران ريز و درشت بورژوازي ترکيه به محل حادثه تشريف فرما شدند. سناریو اين بود که با رژه در میان بازماندگان قربانیان، با نمایش هم دردی با کارگران مانیسا، چهره کریه خود را بعنوان مسببین این قتل عام مخفی کنند.
اما پرچم اردوي اين جانيان از دور پيدا و قابل تشخيص بود. مسولين و مسببين مرگ آن صدها کارگر، انگشت نشان و هو شدند. ماشين حمل اردوغان مورد حمله مردم خشمگين قرار گرفت و عاملين قتل عام معندنچيان به سرعت چهره واقعي خود را بر ملا کردند. پليس، مشاورين و آجودان هاي دولت، مردم معترض در محل را زير مشت و لگد گرفتند. معلوم شد که نهاد دولت، اين انگل جامعه و اين دستگاه مخوف و محافظ نظم و نظام، دوست کيست و وظيفه اش چيست.
هنوز يکروز از اين تعرض وحشيانه رژيم ترکيه نگذشته بود که اردوغان بيشرمانه و در دفاع از عملکرد دولتش اعلام کرد که ”اين حوادث امري طبيعي اند و کار در معدن نميتواند بدون حادثه باشد“. وي با حماقت بي نظيري اين فاجعه را کمپين تبليغاتي عليه دولت اش خواند و براي اثبات ادعاي خود نمونه هايي از فجايع معادن زغال و سلاخي معندچيان در کشورهاي اروپايي آنهم در قرن ١٩ را يادآور شد. مهم نيست ايشان کودن است يا رياکار اما اين يعني اعتراف به قتل و آدم کشي! يعني کارگران ما مفت هستند! ياوه گويي هاي نخست وزير دولتي که جاده صاف کن طرح هاي بانک جهاني و صندوق بين المللي پول است و سالهاست کفش و کلاه کرده به اروپاي واحد بپيوندد از لحاظ عدم رعايت مقررات ايمني محيط کار در سطح اروپا، رکورد را شکسته و طبق گزارش سازمان جهاني کار رتبه سوم جهان را به خود اختصاص داده است. دولتي که زير سايه اش هر روز و بطور متوسط طبق آمارهاي رسمي، سه کارگر طعمه حوادث ناشي از کار مي شوند بيانگر اين واقعيت است که کارگر بي ارزش و مفت تر از آن است که براي امنيت اش خرج کرد. اوضاع بحدي گند است که حتي صداي اوزگور اوزل نماينده پارلمان، را در آورده: “ما دیگر از شرکت در مراسم تدفین معدنچیان خسته شده ایم“. گردنت خاکشير!
مستقل از خواست تأمین امنیت کارگرانی که باید تا عمق دو کیلومتری به زیر زمین بروند، مستقل از اینکه چرا اصلا مسله نظارت و کنترل ايمنی در محل کار در دست کارگر نيست؛ و به علاوه اينکه چرا کارگر حق ندارد کميسيون کارگری تشکيل دهد و از تخصص متخصصين امر ايمنی در محيط کار استفاده کند؛ اما سؤال اساسی تر این است که چرا کار در معادن و چند کيلومتري زمين را قدغن نمي کنند و استخراج مواد اوليه را به گردن ماشين آلات پيشرفته و دستاوردهاي عظيم تکنيکي نمي گذارند؟ چرا در قرن بيست و يکم هنوز هم بايد دستان انسان، رگه هاي زغال سنگ در اعماق را جابجا کند و طنين کر کننده و وحشتناک تسمه نقاله حمل زغال سنگ به بيرون را تحمل کند؟ چرا تکنولوژي ميتواند تا اعماق مغز استخوان انسان رسوخ کند اما نميتواند زغال استخراج کند؟ چگونه است که ١٢ فروند هواپیمای بدون سرنشین جاسوسی – پهپاد – ساخت یک شرکت ترکیه ای به زودی برای بهره برداری در اختیار ارتش این کشور قرار خواهد گرفت اما حفر معادن بدون دستان انسان ممکن نيست؟
مي گويند اينکار ممکن نيست، پيچيده است، و غيره. اما مثل سگ دروغ مي گويند و کلاشي مي کنند؛ اين کار ممکن است اما خرج بر ميدارد. سرمايه دار فکر ميکند اگر بخواهد اين اصول را رعايت کند از جيب گشاد و سود کلان اش زده است. حقيقت اينست که براي سرمايه دار هر چقدر دستگاه ارزانتر و ”اقتصادى“ تر، به همان اندازه نيز مرغوبتر است؛ و چه کسي بهتر از کارگر ارزان؛ اين کالاي بصرفه و مفت! برده اي که با حداقل دستمزد، در نا امن ترین محیط کاری، با اتکا به فقر و سلاح سرکوب مجبور به کار در اعماق زمین میشود، کسي که ناچار از بيگاري در ساحت نامقدس بورژوازی، است. آري! این ”دستگاه“ برای بورژوازی و سرمایه به صرفه تر و ”اقتصادى“ تر است!
با فاجعه اخير، پته هر آنچه لجن سرمايه و صاحبان توليد بود بر آب افتاد. خود کارگران معدن مي گويند که تعدادي از معدنچيان زير سن قانوني به کار گماشته شده بودند؛ چيزي که طبق قانون کار ترکيه ممنوع است. تعداد ديگري از کارگران جانباخته شامل بازنشستگاني هستند که براي تامين مايحتاج خود و خانواده، بار ديگر مجبور به کار شدند. معلوم شد که در حوزه کار ارزان، زندگي و جان کارگران نزد دولت و صاحبان معدن پشيزي ارزش ندارد؛ خودشان ميگويند که ارزشي ندارد و تا ميتوان و رمقي در آن باقي است بايد از آن کار کشيد و هر وقت هم از کار افتاد دور اش انداخت. اين جنگي است عليه بخش مشخصي از جامعه: عليه طبقه کارگر! اين را انگيزه سود و انباشت سرمايه بيشتر از گرده نيروي کار حراج و ارزان کارگر به ثبوت رسانده است. اينها البته تا همين حالا يک تودهني از جانب کارگران و مردم آزاديخواه ترکيه خورده اند. بدنبال اين وقايع اتحاديه ها و تشکل هاي کارگري ترکيه دست به اعتصاب زدند. شواهد حاکي است که از آنکارا تا استانبول اعتراضات و اعتصابات عليه فاجعه ”سوما“ و ياوه گويي هاي دولت، سراسر ترکيه را در بر گرفته است. شکافتن و در هم کوبيدن ديوار رياکاري بورژوازي و همزمان بيرون کشيدن حقيقت پشت آن، شرط اول و اساسي در سازماندهي يک صف مستقل از طبقه کارگر و بشريت آزاديخواه ترکيه، در برابر دولت و سرمايه داران است.
دنياي کارگران دنياي توليد براي نياز است و نه سود. پايان دادن به عمق اين نکبت و وحشت در گرو انهدام بورژوازي و خلع يد از خلع يد کنندگان است.