حکمتیست: به بهانه سالگرد انقلاب دوباره مباحثی حول انقلاب۵۷ و فراتر از آن بر سر انقلاب ها و تاثیرات آن طرح شده اند. طرفداران “انقلابهای غیر خشونت آمیز” میگویند “انقلابهای خشونت آمیز” آرمان اجتماعی انقلاب را تباه میکنند و انقلابیون به قدرت رسیده ناچارا به دیکتاتورها تبدیل میشوند و تزهایی چون “انقلاب ها یک تراژدی در زندگی بشری است” را دوباره طرح میکنند. در رابطه با انقلاب ۵۷ هم میگویند مهمترین درس انقلاب ۵۷ خشونت گریزی، تلاش برای تغییر از طرق “دمکراتیک” و “مسالمت آمیز” است. نظر شما در رابطه با این تببین از انقلاب، تفکیک انقلاب مسالمت آمیز و انقلاب خشونت آمیز و بالاخره انقلاب ۵۷ چیست؟
فواد عبداللهی: اتفاقا تراژدی در نفس شکلگیری و وقوع انقلاب ۵٧ نیست، بلکه در شکست و سناریوی به خون کشیدن آن است. جمهوری اسلامی طرح سلاخی آن انقلاب بود که دول غربی از ترس رشد کارگر و چپ گرایی در آن ساخته پرداخته اش کردند؛ بطور واقعی هراس شان از پاگیری و قوام کمونیسم بود که همین به اصطلاح طرفداران “صلح و تسامح” را در رکاب خمینی به جان انقلاب ۵٧ انداختند.
اما انقلاب ۵۷ مانند هر انقلاب توده ای، ناشی از ناتوانی بالایی ها در حکومت کردن و قبول نکردن پایئنی ها بود. ناشی از قدرت توده وسیعی از مردمی بود که حاضر نبودند دیکتاتوری و سرکوب و فقر را قبول کنند. انقلاب ۵۷ مانند هر انقلاب توده ای دیگر، جامعه و روانشاسی مردم را چه در آندوره و چه در سالهای آتی تغییر داد. برعکس این “تئوری” ها و ادعاها، انقلاب ۵۷ در جامعه و در میان مردمی که انقلاب کردند همیشه با احساس قدرت، خوشبینی به آینده، انساندوستی عمیق، رادیکالیسم و بالاخره با شکست دادن یکی از حکومتهای قدرتمند در منطقه تداعی میشود. همبستگی، احساس قدرت، اتحاد و … که جامعه در دوره انقلاب ۵۷ تجربه کرده است را در هیچ دوران دیگری نمیتوان تجربه کرد و آثار آنرا هم با چنین “تئوری” هایی نمیتوان پاک کرد. این “تئوری” ها و تزهای ضدانقلابی اساسا تز جریاناتی است که سنتا و معمولا مورد حمله انقلابات قرار میگیرند. تئوری هایی که روی سرکوب انقلاب توسط ضد انقلاب بورژوایی سرمایه گذاری میکنند تا تصویر سیاهی از نفس انقلاب به نسل بعد از انقلاب بدهند. جالب این است که اتفاقا چنین تزهایی یا توسط طرفداران رژیم سلطنت و یا توسط چماقداران ضدانقلاب اسلامی که امروز به مقام والای “دگراندیشان” و “منتقدین” و “کنشگران” درون خانوادگی رژیم ارتقا پیدا کرده اند فرموله و تبلیغ میشود. هر دو طیف نتیجه کار خود، سرکوب انقلاب، را به جامعه نشان میدهند تا نفس انقلاب را لوث کنند. هیچ کدام از نیروهای انقلابی درگیر در این انقلاب و هیچ بخشی از جامعه ای که به امید یک زندگی آزاد، مرفه و بهتر علیه رژیم سلطنت انقلاب کرد چنین تصویری از انقلاب ۵۷ بدست نمیدهند. این “تئوریها” ربطی به بررسی انقلاب ۵۷ ندارد برعکس تلاشی است برای مقابله با انقلاب آتی، با پرچم آزادی و برابری در ایران.
تراژدی زمانی شروع شد که به همت بورژوازی بین المللی یکی از ارتجاعی ترین نیروها برای مقابله با انقلاب علم شد. زمانیکه خمینی را زیر نورافکن گرفتند و بعنوان رهبر انقلاب به دنیا معرفی کردند. زمانیکه بی بی سی عکس خمینی را در ماه نشان داد؛ بازرگان از سرداران جبهه ملی و از یاران مصدق، برای سرکوب اعتصاب کارگران نفت از جانب رفسنجانی و خمینی جلاد مامور شد. جناب بنی صدر که این روزها گوی “دمکرات”منشی را از بقیه همقطارانش ربوده است، فرمان حمله به کردستان که آخرین سنگر مقاومت و دفاع از دستاوردهای انقلاب ۵٧ بود را صادر کرد. اینها شهامت ندارند از تاریخ سیاه جنبش شان هم دفاع کنند؛ همین طرفداران تسامح و “امام”شان پلاتفرم استقرار یک حکومت اسلامی را بر خاکستر انقلابیون ۵٧ نوشتند. و مگر طاعون حکومت اسلامی غیر از این می توانست به قدرت برسد؟ انقلابی که برای آزادی و رفاه و علیه سانسور و خفقان و فقر شکل گرفت، توسط ارتجاع ناسیونال – اسلامی شکست خورد. عربده کشان و قمه چرخانان این اردوی ضد انقلابی در آن روزها بر متن اعدام و کشتار صد و پنجاه هزار نفر، نسلی از جوانان آزادیخواه و کمونیست، به قدرت رسیدند.
اتفاقا به تباهی کشاندن کامل جامعه، فقر و فلاکتی است که بیش از سه دهه است شاهد آنیم؛ تولد برادر کوچکترشان طالبان در افغانستان، حزب الله در لبنان، القاعده در عربستان و داعش در خاورمیانه ماحصل شکست انقلاب ۵٧ است، نه شکلگیری آن و اهداف رادیکال و انسانی پشت آن.
اما قضایای بدیهی هندسی هم اگر با منافع طبقاتی در تناقض قرار می گرفتند اکنون بخشی از آموزشهای کتب درسی نبودند. این گونه ادعاهای پوچ در مورد “خشونت آمیز” نامیدن انقلابات بزرگ اجتماعی از نوع انقلاب ۵٧ و درسهای “مسالمت آمیز” و “دموکراتیک” گرفتن از آنها بیشتر از آنکه سر سوزنی روشنگری از این تحولات عظیم تاریخی را به مخاطب منتقل کنند، قرار است آرامش خاطری برای دولت و دستگاه های امنیتی و تبلیغاتی بورژوازی به بار آورند.
این اردو از سلطنت طلبان و لیبرالها تا “دگراندیشان” اسلامی و طرفداران “صلح طلب”اش ماهیتا با آزادی، رفاه و سعادت مردم محروم و طبقه کارگر، با تغییر بنیادی در اقتصاد و سیاست جامعه و با انقلاب کارگری مشکل اساسی دارند. از همین زاویه است که امروز میگویند جانب “اعتدال” را باید نگه داشت تا بندهای استبداد و خفقان در ایران را سفت تر کنند. می گویند باید صبور و شکیبا بود تا شیشه عمر دولت بورژوایی نشکند. تغییر ریشه ای در مناسبات اجتماعی را بانی بدبختی جامعه جار می زنند تا خشونت آمیزترین اعمال را علیه محرومین توجیه کنند. در بهترین حالت بر متن سیاهی حاکمیت امروز بر دوره استبداد سلطنتی اشک می ریزند و انقلاب ۵۷ را تراژدی معرفی میکنند.
حقیقت اینست که دعوت به مدارا و تسامح، نعره های صفی از تازه به دوران رسیده ها با القاب مهندس و دکتر و استاد در رکاب نسلی از مهره های سوخته خط امام است که امروز ظاهرا دگراندیش و “دمکرات” و “ضد خشونت” همگی زیر عبای دولت اعتدال مشغول جویدن ناخن هایشان اند. این صف تاریخا هیچگاه انگشت اتهام را به سمت جمهوری اسلامی و دادگاهها و زندانهایش، به سمت قوانین استبدادی و ضد کارگرش نشانه نرفته است بلکه خود را همیشه بخشی از این دم و دستگاه تعریف کرده است. حتی هنگامی که مقابل تهدیدهای نظامی آمریکا پز “صلح طلب” به خود می گیرند منظورشان اعتراض به ویران کردن شیرازه جامعه ایران و به خاک و خون کشیدن میلیون ها انسان نیست؛ “صلح طلبی” اینها همانقدر ارتجاعی و ضد بشری است که شاخ و شانه کشیدن ناتو؛ تحت نام “مسالمت”، ٣٨ سال است هر اعتراضی را در آن جامعه سرکوب کرده اند و دمار از روزگار محرومین جامعه ایران در آورده اند؛ تغییر حکومت بدون دست خوردن به پایه های سرکوب و بوروکراسی و تلاش برای اینکه مردم دستشان به چیزی نرسد کنح آرمانهای این “اپوزیسیون ملی” است. سعى می کنند در مقابل مردم، آن دوران سیاه تاریخ خود در همکارى و هم گامى با “امام” را بعنوان نتیجه مستقیم انقلاب مردم و “تراژدی” انقلاب تصویر کنند. چماقداران دیروز امروز ظاهرا “مسالمت جو” و “عاقل” شده اند، به صورت زنان تیغ نمی کشند، به دختران قبل از ازدواج در زندان ها تجاوز نمی کنند، گله های حزب الله شان را به خیابان ها گسیل نمی دهند. ظاهرا عربده های “سپاه را به سلاح های سنگین مجهز کنید”شان را بایگانی کرده اند؛ بخشی که تاریخا در کنار رژیم شغلی داشتند می خواهند با گذشته خود فاصله بگیرند، تا نفرت فشرده شده جامعه از بانیان وضع موجود را کنترل کنند. اینها ورسیون های جدید از جنس بنی احمد و شریف امامی و بختیار در انقلاب ۵٧ ایران اند. هدف و ارزش مصرف “تز”های اینها در مورد نفس پدیده انقلاب، مواضع شان نسبت به دولت و هیت حاکمه در ایران نیست؛ بعکس، اینها ظاهرا بنام “انقلاب” به تسامح روی آورده اند تا مطالبات فروکوفته محرومین جامعه ایران را در قالب دست راستی ترین و سازشکارانه ترین طرح ها به دولت اعتدال شان بفروشند.
اینها تاریخا در مقابل مطالبات طبقه کارگر در جامعه با دستی به سلاح دیالوگ با جمهوری اسلامی مجهز شدند و با دست دیگر علیه فعالین سوسیالیست و رهبران کمونیست به کیسه وزارت اطلاعات دست بردند و با پاپوش دوزی و ردیاب عوامل “آشوب و خشونت” پروسه آشتی و روبوسی امروزشان با آقا را به سرانجام رساندند. می گویند “مسالمت آمیز” اعتراض کنید، مثل سبز و بنفش؛ مثل انقلابات نارنجی در کشورهای اروپای شرقی؛ “خشونت” نکنید؛ بگذارید “تدریجی” و با چانه زنی مسائل حل شوند. این نوع “انقلابات مسالمت آمیز” را باید همانقدر جدی گرفت که “اصلاح طلبی” دیروز این مفلوکین را کسی جدی می گرفت. این نوع مصلحین را دیگر کسی جدی نمیگیرد، اهداف شان به ثمر نشست، “مدارا و تدبیر” شان را کردند و به مشروطه شان رسیدند. دولت اعتدال و در راس همه رهبر مخوف نماینده این “اصلاحات” و شیفت “مسالمت آمیز” در بالا شد و بنفش شد.
به این اعتبار هیچکس یک مشت خرافه را نباید از این صف بخرد. نهایت آزادیخواهی طرفداران “انقلابات مسالمت آمیز” که دایه هایی نظیر سلطنت و اسلام و امثال بی بی سی و جبهه ملی و حزب توده تکانش می دهند، کاملا معلوم و معرفه است. شک نکنید که اولین کسی که از “تسامح” و “مسالمت” وحشت خواهد کرد و از ترس کارگر و زحمتکش و مردم آزادیخواه دست به اسلحه خواهد برد، کودتا خواهد کرد، تاجگذاری خواهد کرد، زیر علم فقیه خواهد خزید، به ارتش و بمب و کروز پناه خواهد آورد، به ساواک و سیا و ساواما متوسل خواهد شد خود همین طرفداران “انقلابات مسالمت آمیز”اند که امروز به “اعتدال” و “آشتی ملی” سوگند می خورند.
اما آنچه در تاریخ نیم قرن اخیر تحولات سیاسی در جامعه معاصر ایران غایب است یافتن آلترناتیو و پرچم قدرتمندی است که باید بجای تمام آلترناتیو های حساب پس داده بورژوایی، به جای رژیم های پوسیده، سرنگون شده و به زیر کشیده شده، نهاد. این قبل از همه وظیفه ما کمونیست ها است که سوسیالیسم را دست یافتنی کنیم. فردای خوشبخت، فردایی است که جامعه برنامه ما برای رفاه، امنیت، آزادی و برابری را انتخاب کرده باشد. برای سازمان دادن یک انقلاب کارگری، برای ساختن یک زندگی بهتر راهی جز این نیست.