در روزهای اخیر سیرکی دیدنی در خارج کشور (هامبورگ) بپا شد. بخشی از لیبرال های راست و چپِ اپوزیسیون بورژوازی ایران در بیرون از قلعه حاکمیت و قدرت، اینبار به جای آرم “سبز”، با قپه “سکولار دموکرات” به سینه در یک کنگره دور هم حضور بهم رساندند. طیفی که سالها پیش با عروج سبز خونی در رگهایشان جاری شده بود و همان موقع در لوکیشنی واحد تلاش زیادی بخرج دادند تا بستری برای عرض اندام و آلترناتیوسازی در خارج کشور برای کل بورژوازی ایران از رضا پهلوی و مصطفی هجری تا حمید تقوایی مهیا سازند، و ناکام ماندند. شاید تنها تفاوت این طیف “سکولار” با بخشهای مذهبی درون حکومتی جنبش سبز و جریاناتی چون توده – اکثریت در این نکته نهفته بود که اینها به قانون اساسی که ولایت فقیه بخش لایتجزای آن است متعهد نبودند و دقیقا این همه سال از همین زاویه به قواعد و الگوهای جناح درون حکومتی خود معترض ماندند. سخنرانان این اجلاس “انقلابیون سبز” بودند؛ از راست هایی چون حسن شریعتمداری که از عناصر یکه تاز و ترسناک آلترناتیو سازی های امریکا بود تا جناح چپ شان که با شعار “بعد از لیبی و سوریه نوبت ایران است” و کماکان به شیوه بندبازی در خیال قاپیدن رهبری احزاب در جنبش های ارتجاعی است، همگی با سرود ملی “ای ایران” زیر پرچم شیر و خورشید صف کشیدند. کسانیکه دیروز یا مسابقه برگذاری کنفرانس آلترناتیو سازی داشتند، یا مشغول دویدن زیر کمپین های “ضداسلامی” و حقوق بشری غرب با شعار “انقلاب انسانی، حکومت انسانی”، یا آتش بیاران معرکه محاصره اقتصادی و حمله نظامی بودند اکنون که پرونده رژیم چینج مختومه اعلام شده، حال که دروازه لابی گری بسته شده، همه زیر یک سقف و یک پرچم دوباره حضور به هم رسانده اند و آخرین اقبال شآن را می آزمایند، البته اگر اقبالی در کارشان باشد. از شواهد پیداست که با پیروزی روحانی و مالیدن نقشه راه رژیم چینج از طرف آمریکا، حتی توان راه رفتن هم ندارند. انگار وزنه ای بهشان آویزان کرده اند، سنگین شده اند، و هرگونه تلاشی بیش از این بی فایده است. این کنگره اما نه تنها برای فرار از موقعیت فعلی شرکت کنندگانش چاره ای نیاندیشید بلکه همزمان نشان داد که هیچ راه دررویی وجود ندارد و کار همگی شآن تمام است. و این دقیقا همان سرانجامی است که منتظرش بودیم. …
۱- حقیقت اینست که با به قدرت رسیدن دولت روحانی در پناه “نرمش قهرمانانه” خامنه ای در مقابل غرب، امیال و آرمانهای جنبش بورژوا – لیبرال ایران به منصه ظهور رسید و بخش اعظم نیروها و جناح های اصلی بورژوازی ایران به این روند پیوستند. اگر تا دیروز جناح های راست و چپ این جنبش در مقابل پرچم ولی فقیه پز اپوزیسیون به خود می گرفتند امروز دیگر عملا با عضویت جمهوری اسلامی در کلوپ “جهان متمدن” همگی خلع سلاح شده اند. سناریوی اصلاح رژیم یا فتح رژیم از درون با حفظ چهره اپوزیسیونی نزد این جنبش و جوارح آن به اتمام رسید و سر کار آمدن دولت اعتدال محصول این روند استحاله بود. امروز “عاقلی” از آن طیف، “آلترناتیو” ضد ولی فقیه هوا نمی کند و ادای اپوزیسیون در نمی آورد. به دو دلیل:
الف- از یک طرف، بخش خارج از حکومت این جنبش، نه قلدر منشی میلیتاریستی آمریکا و اسرائیل را با خود دارند و نه چشم انداز تحولات انقلابی و سرنگونی جمهوری اسلامی بر متن تحریم و تهدیدات نظامی! مشکل طیفی از “سکولار دموکرات” های ما این است که امریکا اینبار رژیم چینجی را در دستور ندارد و به همین دلیل کل تحرکات اپوزیسیون بورژوایی ایران بر خلاف دوره های قبل در خارج کشور با بی مهری غرب روبرو شده است. پز شکل دادن به “دموکراسی در ایران” از جانب این بخش از اپوزیسیون بیشتر برای توجیه این بی مهری است. در دنیای واقعی این اپوزیسیون بورژوایی نیست که میخواهد کنگره و رهبر و سخنگو و استراتژیست تعیین کند، برعکس این غرب و امریکا هستند که فعلا نیازی به بازی دادن این اپوزیسیون ندارد. به همین دلیل برجام برای این بخش از اپوزیسیون بورژوایی ایران بوی “ظن و خیانت” دول دست راستی غرب و “پشت” کردن به پیمانهای پیشین را میدهد.
ب- از طرف دیگر، برای بخشهای دیگر این جنبش که رهبران سبزشان هنوز در حصر اند و سران “اصلاح طلب”شان زیر عبای خامنه ای قائم شده اند، اصلاحات و رفرم در جمهوری اسلامی، شکوفه داد و به ثمر نشست. جنبش ”اصلاح جمهوری اسلامی“ به هدف اش رسید و پرونده اش بسته شد. آنهم نه به رهبری خاتمی و موسوی که توسط خود مقام معظم رهبری! وضع موجود، حداکثر ”اصلاحاتی“ است که جمهوری اسلامی قابلیت آن را دارد. همه شان، از خشن ترین تا نرم ترین اصلاح طلب ها، همین کاری را میخواستند انجام دهند که سرانجام ولی فقیه به آن جامه عمل پوشاند. پایان ”مرگ بر آمریکا“ و تلاش برای سرهم بندی کردن شکاف تاریخی جمهوری اسلامی با دولتهای غربی، تمام محتوای اصلاحاتشان بود. ”گفتگوی تمدن ها“ و حرف های نیم بند در مورد دمکراسی و تعامل و تعادل و اعتدال و …، همه حرف مفت بود. دوخرداد و جنبش سبز نه برای کمترین آزادی بیان و رفاه و ممنوعیت اعدام و حق تشکل و برابری زن و مرد و نه حتی برای لیبرالیسم و پلولاریسم سیاسی، که برای ”سالم“ رساندن تتمه جمهوری اسلامی به نقطه امروز، اوج گرفتند و ناکام سقوط کردند.
۲- هر آدم بادرایتی هم می داند که آن کنگره، اجلاس شکست خوردگان از ولی فقیه، اجلاس ناراضیان از دست ناتو و آمریکا و به این اعتبار بازی ندادنشان در سیاست بود. اگر بخشهای راست تری از این جنبش رنگین کمانی مانند توده – اکثریت و امثال نگهدار و حزب بی بی سی در جمهوری اسلامی کاملا ذوب شدند اما این بخش به اصطلاح “سکولار دموکرات” سرشان بی کلاه ماند. برجام و توافقات عموسام با آقا آب سردی بروی آخرین بازماندگان این لویه جرگه ریخت. به این اعتبار، کنگره اخیر عالیجنابان، کنگره بازندگان برجام و خلاصی از دست مُهر “سبز” بر پیشانی شان بود. کنگره ای بود که اتفاقا نشان داد که مسیر دخالت اپوزیسیون ولی فقیه در سیاست کماکان بر محور سناریوهای محتمل غرب و نیروهای آن در منطقه از جمله عربستان برای جایگزینی احتمالی رژیم ایران میگذرد. “سکولار دموکرات”های ما باید از پراگماتیسم امثال رضا پهلوی و چرخش های سیاسی روزانه وی بیاموزند که اگر شانسی برای دخیل شدن و نقش بازی کردن در آینده تحولات بیش رو دارند باید حداقل دل رقبای جمهوری اسلامی در منطقه را بدست آورند. رجوی و مطصفی هجری فعلا کاندیداهای بهتری از “سکولار دموکرات” های بی دندان در این دوره تشریف دارند. به این اعتبار، در میان اپوزیسیون بورژوایی ایران تنها نیروها و احزابی شانس جولان دارند که به کمپ سناریوهای سیاه بپیوندند و در قومی- مذهبی کردن جامعه ایران و ناامن کردن بیشتر زندگی مردم شریک شوند.
۳- اما سوال امروز میلیونها انسان در ایران، سوال طبقه کارگر و کمونیستهای این طبقه این است که چگونه میتوان در مقابل فقر و فلاکت و تبعیض و نابرابری و استبداد تحمیل شده به مردم توسط جمهوری اسلامی ایستاد و همزمان تضمین کرد که جامعه ایران سوریه و لیبی نخواهد شد؟! باید عمق شکست سیاسی – ایدولوژیک این صف ”اپوزیسیون“ بورژوایی از راست تا چپ آن را دوباره به جامعه، به طبقه کارگر نشان داد. مسلح شدن به این خودآگاهی شرط شکل دادن به صفی از کارگران کمونیست و کمونیستهای انقلابی در جامعه برای دخالت در امر سیاست و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است. انقلاب کارگری که بر متن امید و اعتماد و خوش بینی توده وسیع مردم کارگر و زحمتکش به آینده جامعه، با اتکا به تحزب کمونیستی خود متحقق و پیروز میشود. حزب حکمتیست حزب این جنبش و این انقلاب است.