چند کلمه به بهانه انتشار افشاگری های منتظری
دهه ۶۰ نقطه عطفی در تاریخ ایران و یکی از خونین ترین مقاطع پایان قرن بیستم است؛ کمتر دوره ای را در تاریخ جهان میتوان سراغ گرفت که یک ضد انقلاب با چنین شتابی زندگی مشترک یک ملت، امید و آرزوهای یک جامعه انقلابی و آوانگارد را در خود بلعیده باشد. در اوایل این دهه است که جمهوری اسلامی به رهبری خمینی با یک کودتای تمام عیار علیه انقلاب ۵۷ به قدرت می رسد. یک نسل کشى عظیم توسط حکومت اسلامى براه افتاد تا مردمى را که علیه استبداد شاهى براى رسیدن به آزادى و رفاه انقلاب کرده بودند سر جاى خود بنشانند. ماشین سرکوبى بحرکت درآمد تا جنبش پر شور شورایى و اعتصابات و اعتراضات وسیع کارگرانى را که پا به میدان گذارده بودند تا جامعه اى درخور زندگی انسان بنا نهند خفه کند. مردمى را که براى اولین بار امکان یافته بودند تا آزادانه در تشکلها و سازمانهاى دلخواه خود متشکل شوند به خون کشند و سکوتى گورستانى را حاکم گردانند. قتل عامى بزرگ براه افتاد. خمینی و دار و دسته اش به همراه اپوزیسیون ناسیونال – اسلامی در متوقف کردن انقلاب ۵۷ و سترون کردن آن موفق نشدند در عوض به نام انقلاب به سرکوب وحشیانه آن دست زدند. وزراى کابینه، روساى دادگاههاى انقلاب و زندانها، بازجوها، ساوامائیها و فرماندهان سپاه، امام جمعه ها و مبلغان و مجریان برنامه فتوا صادر می کردند، نقشه می کشیدند، دستور می دادند، می گرفتند، شکنجه میکردند، در تابوت می گذاشتند، اعدام نمایشى و اعدام واقعى میکردند و رجز می خواندند. و بدین ترتیب در عرض چند سال بیش از صدهزار انسان شریف و بی گناه را قتل عام کردند و چند برابر آنرا در سیاهچالها زیر شکنجه در هم کوبیدند. اوین و گوهردشت و قزل حصار به آشویتس و داخائو اضافه شد. پرده سیاهى به روى جامعه کشیده شد و رسما و عملا شادى و خنده در مملکت ممنوع گردید. پرچم پیروزى رژیم اسلامى بر مردم انقلاب کرده، بر کارگران و شوراهاى آنان، بر کردستان آخرین سنگر دفاع از انقلاب، بر زنان، بر مردم تشنه رفاه و آزادى، بر کمونیستها و مخالفین بدین سان به اهتزاز درآمد. میلیونها مردم به زندگى در ارتجاعى ترین و وحشیانه ترین نظام اجتماعى محکوم شدند، جامعه اى مبتنى بر ترس، فقر و دروغ بنا شد که در آن خوشى ممنوع است، زن بودن جرم است و زندگى کردن جزا است. یک نسل کامل، اصلا به این جهنم چشم گشوده اند و جز این خاطره اى ندارند. و براى بسیارى دیگر، هنوز زنده ترین خاطره، یاد چهره هاى بیاد ماندنی انسانهاى پاکی است که در خون غلطیدند. جمهوری اسلامی بر چنین تاریخی و بر تل اجساد عزیزترین انسانها بنا شده است.
اما مدتی است به دنبال افشاگری های منتظری از قتل عام های تابستان سال ۶۷ توسط رژیم، از سوی لشکری از “اصلاح طلبان” و معتدلین چه در مرکز حاکمیت و چه در حاشیه حکومت، تلاش آگاهانه ای میشود که بخشی از این تاریخ اگر نه که حذف اما به حاشیه رانده شود. می خواهند مردم تاریخ ۳۰ خرداد ۶۰ و کودتای اسلامی علیه انقلاب ۵۷ به سرکردگی خمینی را فراموش کنند. ورای این شیادی نیز اشک تمساح می ریزند تا در قامت مخالفین همیشگی استبداد و اعدامهای جمهوری اسلامی، واقعیت سیاه در رکاب “امام” و تاریخ “خط امامی” بودنشان را قلم گیرند، پوست انداختن امروزشان را به رخ جامعه بکشند، هاشور “سپاه را به سلاح های سنگین مجهز کنید” را بر پیشانی شان پاک کنند و شراکتشان در سرکوب انقلاب ۵۷ و دامنه آن یک دهه هالوکاست معروف به کشتارهای دهه شصت که اتفاقا از مرداد ۵۹ و خرداد ۶۰ شروع میشود را فقط به اعدام های ۶۷ و تصفیه های درونی خود حاکمیت که دامن مخالفین رژیم و کمونیستها را هم گرفت، تقلیل دهند. زور میزنند که طول و عرض جنایاتشان را از یک دهه به یک تابستان، کوتاه کنند. تاحال کوهی از مطلب، و میزگرد در خارج کشور اساسا از جانب اپوزیسیون ولایت فقیه، از توده – اکثریت تا حزب بی بی سی و مجاهد و بنی صدر تا به اصطلاح محافل و ژورنالهای “متعهد” کارکشته در این خصوص منتشر شده است بدون اینکه یک کلام و یک کلمه در مورد مرداد ۵۸، خرداد ۶۰ و چگونگی سلاخی شدن انقلاب ۵۷ و سر کار آمدن رژیم اسلامی بر زبان و قلم جاری کنند. این انکار و سرپوش گذاشتن بر کل حقیقت، و بازگو کردن نیمه داستان، اما معرفتی نیست؛ بلکه حرکتی کاملا سیاسی و آگاهانه است.
میگویم سیاسی و آگاهانه، چرا که اکثر قریب به اتفاق آن “اپوزیسیون” و جناحی از رژیم که امروز دار و ندارش را حراج رقابت و تقابل با “ولایت فقیه” کرده، آن جناحی که طول و عرض اعتراض اش به ساقط شدن و بیرون راندنش از قدرت حاکمه و ثروت تلنبارشده در ایران است، آن جناحی که تاریخا ادعا کرده که مشروطه اسلامى میتواند نظامشان را از تعرض مردم مصون کند و تعدیل در تصویر بین المللى رژیم بعنوان یک رژیم ضد غربى، “یاغى” و مدافع تروریسم اسلامى را بگنجاند، آن جناحی که ۳۶ سال قبل همصدا و یکدست و چفیه به دوش زیر بیرق ارتجاع خمینى- بازرگان براى جلوگیرى از پیروزى مبارزات آزادیخواهانه مردم و برقرارى یک رژیم سیاسى چپ گرا که محتمل ترین نتیجه انقلاب ۵٧ تلقى میشد از زباله دان تاریخ یک قرن قبل ایران سر درآورد، و دوشادوش خمینی، خامنه ای، رفسنجانی، لاجوردی و خلخالی و موسوی و خاتمی بجان مردم و انقلاب افتادند تا وظایفى را که رژیم شاه در آن درمانده بود به سرانجام برساند، آن جناحی از رژیم که دست بر قضا قبل از ۶۷ و تصفیه شدن اش از حاکمیت و شریک در قدرت درست از روی لیست رژیم سابق کمونیست ها، کارگران و انقلابیون ۵۷ را لو میداد، آن “برادران و خواهران” توده – اکثریتی و پیرو “خط امام” دوشادوش حجاریان تئوریسین جنبش خدابیامرز دوخرداد که از قضا در آن سالهای سیاه معاونت وزارت اطلاعات را بر عهده داشت و بى سیم بدست سوار بر خودرو هاى بدون شماره افراد “مظنون” به مخالفت با رژیم اسلامى را شکار و تحویل امثال لاجوردى جلاد میداد، آن “اپوزیسیون” امروزی که بنی صدر ریس جمهور سابق اش بود و رجوی کاندید دور آتی اش با حکم جهاد خمینی چکمه به پا در ۲۸ مرداد ۵۸ حمله به کردستان بعنوان سنگر دفاع از دستاوردهای انقلاب ۵۷ را از سر گرفت، آن توده ای – اکثریتی که شعار “مسلح کردن سپاه به سلاح های سنگین” را سر میدادند، همه و همه عاملین و شرکای جنایات رژیم، در این دهه اند. آری؛ این اپوزیسیون ولایت فقیه و این جناح امروز “غیر خودی” رژیم در صورت مسئله سرکوب انقلاب ۵۷ و کشتارهای ۳۰ خرداد ۶۰ و سرانجام تثبیت جمهوری اسلامی سهیم و “شریک دزد” است و در تقلای منجمد کردن تاریخ است. همین فاکتور است که هر دو جناح را ۳۶ سال پیش وارد جنگ قدرت میکند و در صف ضد انقلاب بورژوا امپریالیستی به رهبری خمینی بسیج میکند. امروز نمازخوانهایشان “ایران را براى ایرانیان” میدانند و چپ هایشان متقابلا مواظبند که کسى به “مذهب توده ها” و “اسلام مترقى” اهانت نکند و مدافعان “شیعیان دگر اندیش و سوسیالیست” شده اند! اینها علیرغم همه فاصله گذارى هاى سازمانى و گروهى شان با هم، نسبت به هم “خودى” اند. یک قرارداد جمعى اعلام نشده، یک سنت سیاسى مشترک، مناسباتشان با هم و عکس العمل معمولا هیستریک مشترکشان نسبت به مقوله انقلاب و جریانات “غیر خودى” ( نظیر کمونیستها) را تنظیم و هدایت میکند. افق اجتماعى شان یکى است. نقدشان به تاریخ تاکنونى ایران یکى است. اساطیر و پهلوانان دیوهاى سیاسى شان یکى است. فرهنگشان یکى است. اخلاقشان یکى است. اعیاد و سالگردهاى سیاسى مشترکى دارند. یک گنجینه ادبى واحد دارند. شعرا و ادبا و فیلمسازهایشان یکى است. مقدسات سیاسى و اجتماعى شان یکى است. سیاست خارجى شان یکى است. پاى صحبت هم اند، در یک دیالوگ و “اتحاد عمل” ابدى مبارزاتى با هم اند، بهم نیرو میدهند و از هم نیرو میگیرند. دشمنانشان همیشه مشترک و دوستانشان همیشه مشترک اند. اصطلاحات و زبان سیاسى شان یکى است.
آری باید کل حقیقت را گفت؛ خمینىها، لاجوردىها، گیلانىها خامنهاىها و رفسنجانىها با بهزاد نبوى و خوئینىها و هادى خامنهاى و موسوى و خط امام و مجاهدین انقلاب اسلامى و امثال خاتمى و بنی صدر و رجوی و نگهدار و بهنود و پاسدار- ولترهاى امروزى همچون سروش، یک کل واحد آدمکش و ارتجاعى را در مقابل مردم میساختند. واقعه ٣٠ خرداد ۶۰ هرچند افشاگر “اصلاح طلبان” و معتدلین و اپوزیسیون ولایت فقیه امروز هست، اما ماهیت یکسان سیاسى این آخور ملی – اسلامی با تنوع سازمانی و تاریخچه های گوناگون آنها را با خمینى و خاتمى و خامنهاى و موسوی تبریزی در برابر مردم نشان میدهد. در اولین روز به گور سپردن این حکومت، مردم ایران یاد قربانیان این دهه، یاد بیش از صدهزار نفر که معصومانه در دادگاههاى صحرائى این جنایتکاران تیرباران شدند، یاد صدها انسانى که بدست جمهوری اسلامی در خارج از مرزهاى ایران ترور شدند، یاد هزاران زن و مردى که بخاطر دوستى و عشق ورزیدن قصاص و سنگسار شدند، یاد هزاران نفر که بخاطر گرسنگى و ناتوانى از تامین معاش کودکانشان دست به خودکشى زدند و یاد هزاران نوجوانى که در جنگ ۸ ساله با عراق با کلید بهشت در گردن به روى میدانهاى مین فرستاده شدند را در باشکوهترین مراسمها با حضور صدها هزار بازمانده این قربانیان و با حضور هزاران انسان آزادیخواه از سراسر دنیا گرامى خواهند داشت. و همزمان تمام جانورانى را که حکومت خونین اسلامى را به مردم تحمیل کردند و اکنون با چنگ و دندان از آن دفاع میکنند در دادگاهى مردمى به محاکمه خواهند کشید. این عادلانه ترین، مشروع ترین و انسانى ترین خواست مردم ایران است. صدها میلیون نفر در سراسر جهان با شور و شوق محاکمه فاشیستهاى اسلامى را دنبال خواهند کرد و رسانه ها و دولتهائى را که مانع انعکاس این حقایق بوده اند، محکوم خواهند نمود.
اشک تمساح ریختن اردوی ملی – اسلامی برای قربانیان ۶۷ به هیچ عنوان نمیتواند حقایق بنیادین روند به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی و سرکوب انقلاب و کشتار دهه ۶۰ و سهیم شدن خود این اردو با ساربانی خمینی در سرکوب انقلاب ۵۷ را رفوکاری کند. لکه ننگی که بر پیشانی تک تک شان تا ابد باقی خواهد ماند. تاریخ اما جانباختگان آن دهه سیاه را که تا آخرین لحظه زندگی شان و تا آخرین نفس شان علیه ماهیت کل این دو جناح و جبهه کثیف ضد انقلاب بورژوا امپریالیستی به رهبری خمینی جانانه ایستادند فراموش نخواهد کرد. اینبار ما کمونیستها تضمین خواهیم کرد که انقلاب و جنبشی که در سال ۵۷ آغاز شد و در ۳۰ خرداد ۶۰ به خون کشیده شد ریشه دارتر و استوارتر از همیشه سربلند کند. اینبار با برنامه و اهداف روشن، مصمم و قدرتمندتر از همیشه پا به صحنه خواهیم گذاشت. اینبار تاریخ واقعی را ما خواهیم نوشت. گل همینجاست؛ همینجا برقص!
No related posts.