وقتی هویت نظام سکه یک پول میشود –

 ”دولت باید برای افرادی که حجاب را رعایت می‌کنند امتیازاتی قائل شود و افرادی که آن را رعایت نمی‌کنند این امتیازات از آنها کم شود…“ آیت الله مکارم شیرازی

این موقعیت محافظین و مدافعین حجاب در ایران، موقعیت امثال مکارم شیرازی ها و خامنه ای ها و روحانی ها و حسین شریعتمداری ها را در کنار ایامی بگذارید که به خاطر یک تار مو، به خاطر یک میلیمتر کوتاهی شلوار، سالهای سال صدها و صدها هزار زن تحقیر شدند، به حبس افتادند و زیر شلاق و ترس از قمه و اسید، به مسلمانی اعتراف کردند و دعای توبه خواندند! تماشای این منظره عقب نشینی ایدولوژیک جمهوری اسلامی خالی از لطف و تفریح نیست. منظره ای که نسل های بیشماری بهای گزافی برای ساختن آن پرداختند! کودکی و جوانی دو نسل در مدرسه و دانشگاه و محل کار، تماما تباه شد.

با این وجود امروز خدا و قوانینش روی زمین در ایران، غلاف کرده اند؛ برای حفظ حجاب، همان پوششی که ناموس و دار و ندار نظام شان بود، وعده تبعیض مثبت سر میدهند! به “بدحجابان” میلیونی، نه وعده شلاق و حبس و پونز بر پیشانی، که به محجبه ها وعده های شیرین آنهم نه در بهشت و روز آخرت، که در همین جهان مادی با  پول و موقعیت و مقام می دهند! کافی است تلاش برای تطمیع طیف انگل و دستگاهی زنان را در مقابل سرکوب میلیونی زنان در دو دهه قبل بگذارید، تا شما هم در این جهان سراسر به تعفن کشیده شده، برای لحظاتی لبخندی بر لبتان بنشیند. این پیروزی دشمنان حجاب و بی حقوقی زن و حاکمیت اسلام است. پیروزی بسیار بسیار کوچکی در مقابل اقیانوس عظیمی از آزادی که میتوان بدست آورد.

در مقابل این واقعیت، آنچه که امروز بدست آمده است و امثال مکارم شیرازی ناچار به اعتراف به آنند، یعنی این میزان از شکست ایدولوژیک جمهوری اسلامی و عقب نشینی آن، ذره بسیار ناچیزی است که مردم ایران برای ان ناچار نبودند بهایی به این گزافی، بپردازند.

این واقعیت است که خنده بر لب هر انسانی را نشکفته پرپر میکند و به جای آن خشم و نفرت از فجایعی که به خاطر حفظ حجاب  و مقررات و قوانین قرون وسطایی اسلامی بر جامعه ایران تحمیل کردند، جای آن را می گیرد. مکارم شیرازی شکر زیادی میل میفرماید وقتی میخواهد برای حفط حجاب از خزانه مردم ایران خرج کند و به طیف انگلی و دستگاهی مبلغین حجاب جایزه بدهد. پروژه “گشت نامحسوس” از پرونده خارج نشده بسته شد. پرونده این تقلا هم باز نشده بسته خواهد شد. جامعه ایران از هر روزنه و هر منفذش، حاکیمت اسلام و اسلامیت و زن ستیزی و حجاب و آپارتاید جنسی و جدایی بین زن ومرد و تبعیض علیه زنان را پس میزند. جناب مکارم روی اسب بازنده شرط بندی میکند.

هیچگاه در ایران جنبش ضد مذهبی و کینه از مذهب و شرقزدگی، خواست و آرزوی برقراری یک قانون و فرهنگ مدرن و پیشرو، برای برقراری مناسبات آزادانه، و برای عرض اندام زنان و برابری در تمام وجوه زندگی اجتماعی این چنین ریشه ندوانده است. دهن کجی به حجاب اجباری، به آپارتاید جنسی و به قوانین ضدزن، حیرت آور و شگفت انگیز است. جمهوری اسلامی یکی از خدمات مهم اش گسترش دامنه نفرت زنان علیه موجودیت اش و علیه حجاب اجباریش بود؛ این رژیم کفن ایدولوژی خود را بر سرکوب بیش از سه دهه مطالبات فروکوفته زنان دوخته است. ”راهکار“ اخیر مکارم شیرازی خود گویای ورشکستگی نظام و عقب نشینی دولت در مقابل مطالبات زنان است. به زعم روانشناسان رفتارگرا، از دولت میخواهد که برای مقابله با ”بدحجابی“، به جای تنبیه به ”تبعیض مثبت“ روی آورد. برای مقابله با بی دکمه شدن مانتوها و نواری شدن روسری ها و مقاومت در برابر مد، به محجبه ها و خواهر زینب ها مدال افتخار دهد و حقوق کاریشان را زیاد کند.

۱- اما این اقدام قبل از آنکه موضوعی راجع به نصیحت مکارم و باج دادن دولت به خودی ها باشد، داستان یک شکست بزرگ است؛ یک هزیمت فکری – هویتی! گفتم که شرایط جامعه عوض شده است؛ آخوند محل هم میداند برای نسل امروز، حجاب اجباری، پرچم و نشانه بردگی و تحقیر و تبعیض در حق زن است؛ زشت است، دون شان مردم است، سمبل تنبیه و زدن زن است؛ کوتاه و بلند ندارد، سفید و سیاه ندارد، زیر زانو و بالای زانو ندارد، تحمیل تحمیل است. سرکوب شعور و اراده و حق انتخاب جامعه است. اجبار را نمیشود با باج دادن و  ”تبعیض مثبت“ و سانتی متر اندازه گرفت؛  جمهوری اسلامی هر روز آن را در اشکال نو بازتعریف میکند، قانون اسلامی است، و اساس آن باید برچیده شود. و این به یک مبارزه سیاسی علیه جمهوری اسلامی گره خورده است. به این اعتبار، مقاومت و پیشروی هر روزه و هر ثانیه نصف بیشتر آن جامعه علیه حجاب اجباری این زرادخانه فرهنگی، سیاسی و اخلاقی، حیرت آور  است. امروز دیگر نمیتوان با ابزارهای دیروز در ابعاد سراسری در مقابل زنان و حقوقشآن ایستاد. بازی با آتش است. خودشان هم میدانند!

۲- شرایط از یک زاویه دیگر هم تغییر کرده است؛ هزیمت ایدولوژیک امروز نظام، همراه با خود دستاوردهای دیگری هم بدنبال داشته است. دوران، به نسبت کیا بیای کوتوله های فکری که تاریخا به اسم روشنفکر، هنرمند، نویسنده، کارگردان و موزیسین و … به جنگ مدرنیسم، روشنگری و آزادی زن بلند شدند و به جای دفاع از سکولاریسم هنوز هم زیر عبای اسلام و ناسیونالیسم و فرهنگ خودی جا خوش کرده اند، عوض شده است. تا دیروز، این قشر به اصطلاح متفکر، ترسان و لرزان و خاموش نظاره گر صحنه هجوم رژیم به مدرنیسم و انقلاب و فرهنگ ضد مذهبی بود، امروز نیز در مقابل دور شدن جامعه از افکار و قوانین و ارزشهای متحجر، لال شده است. این قشر متحجر و عقبمانده بر خلاف تاریخ جنبش روشنفکری در غرب، از اساس با مطالبات پیشرو زنان بیگانه بود و کماکان هست. اگر در غرب به دنبال متحول شدن جامعه به یک جامعه سرمایه داری، یک جنبش عظیم فکری – فلسفی در نقد بیرحمانه قوانین و فرهنگ عقبمانده  که متعلق به گذشته بود، عرض اندام کرد؛ اگر انقلاب کبیر فرانسه اذهان را متحول کرد و غول های فکری پا به عرصه مبارزه روشنگرانه گذاشتند؛ اگر دفاع از آزادی های فردی و مدنی، مبارزه با کلیسا و خرافات مذهبی به یک انقلاب عظیم در افکار و ارزشهای جامعه منجر شد، و مارکسیسم و جنبش سوسیالیستی  برای برابری انسانها پا گرفت و رشد کرد و از همان آغاز برابری زن و مرد را یکی از اهداف اساسی خود قرار داد؛ و اگر جنبش برای حقوق و آزادی زنان بر متن چنین فضایی شکل گرفت و از چنین پشتوانه فکری برخوردار بود، اما در ایران، جامعه سرمایه داری در بطن یک اختناق سیاسی و نظامی متولد شد. تحت حاکمیت استبداد و برای حفظ نظام سرمایه داری، از ترس رشد هر نوع حرکتی برای آزادی و برابری، فقط راه برای ابراز وجود آخوندیسم و آل احمدیسم باز شد. صنف روشنفکر هنرمند و اهل ادب ایرانى برای حفظ گندیدگی نظام سرمایه داری و از ترس ”خطر“ رشد کمونیسم، به خاطر ایستادن در مقابل ترقی خواهی مردم، پشت مومیایی ترین فرهنگ و ایدولوژی  تاریخ و استفاده ابزاری از آنها برای سرکوب آزادی و عدالت و برابری، صف کشید؛ یک انقلاب عظیم را بخون کشیدند و کماکان در مدح و ثنای دولت و نظام میگویند و مینویسند. براستی نیز مذهب یکی از مهمترین ابزارهای بورژوازی برای مقابله با کمونیسم و رشد آزادی بوده است. به همین خاطر شاه از مذهب بعنوان یک سلاح ایدولوژیک استفاده کرد؛ کمربند سبز اسلام یادتان است؟ کمربندی که قرار بود سدی باشد در مقابل ”خطر سرخ“! بر متن این چشم انداز ضد کمونیستی بورژوازی، قشر روشنفکر ایرانی نیز حیات انسان را در رکاب مرتجع ترین حکومتها از هوا تهی کرد تا بتواند زندگی انسانی را از کیفیت آن تهی کند. بازار بساز و بفروش این قشر کماکان مدیون اختناق و استبداد حاکمیت بورژوازی ایران است.

اما برای نسل این دوره زمانه، ناقوس پایان این جنبش و این ترند شرق زده در فرهنگ و سیاست ایران زده شده است. بیش از آنکه مانعی عظیم در مقابل مبارزه برای سکولاریسم و آزادی زن در جامعه باشند، به یک دلقک شبیه اند. از دور میشناسندشان و نمی خواهندشان!

۳- جنبش خلاصی از دست نابرابری و آپارتاید جنسی، به وسعت جامعه ایران است. زنان و جوانان در ایران پرچمدار این مبارزه اند. و دقیقا همین مبارزه در اشکال گاه آشکار و گاه پنهان آن است که از ارکان ایدولوژیک و هویتی نظام عبور کرده است. همین مقاومت و مبارزه حی و حاضر است که نیش ایدولوژیک سران این رژیم را کشیده است. تصویه حساب با هویت و حجاب و قوانین این نظام تصویه حساب با دخالت مذهب در آموزش و پرورش است؛ خواست لغو حمایت مادی دولت از نهادهای مذهبی و ممنوعیت تبلیغات مذهبی از رسانه های عمومی است؛ خواست لغو قوانینی است که منشا اسلامی – مذهبی دارند؛ یک دولت و جامعه سکولار، حداقل پیش شرطی است که میتوان در آن برای بهبود شرایط زندگی زنان و تامین آزادی و برابری آنها تلاش کرد. در یک جامعه سکولار میتوان برای قطع ریشه زن ستیزی و مردسالاری آستین ها را بالا زد. چنین جامعه ای میتواند برابری های حقوقی بین زن و مرد را تامین کند. اما نه تضمینی برای پایدار بودن این دستاوردها وجود دارد و نه شرایط مادی وجود مردسالاری و تعرض به حقوق زن بطور کامل از بین می رود. در یک جامعه سکولار متکی بر اقتصاد سرمایه دارانه، بخاطر سودآوری سرمایه همیشه میتوان زنان را به کنج خانه ها بازگرداند، به آنها دستمزد کمتر داد، مادرشدن آنها را گرو گرفت، و بودجه مهد کودکها را قطع کرد. کاری که امروز در کشورهای اروپایی به حکم بحران اقتصادی و تحت بهانه ”کمبود بودجه“ در جریان است. برای تثبیت  و حفاظت از هر مطالبه ای که در یک جامعه سکولار بدست میاید و برای فراتر رفتن از آن، باید نابرابری های پایه ای تری میان انسانها را از بین برد. تنها در یک جامعه مرفه، میتوان تضمین کرد که این دستاوردها و این برابری ها حفظ می شوند. تنها در جامعه ای که ریشه فقر و بی عدالتی اقتصادی و اجتماعی بین شهروندان از بین رفته و در محیطی که انسان مستقل از جنسیت و همه تفاوتهای طبیعی آزاد است، میتوان تصور کرد که نام و نشانی از مردسالاری وجود ندارد. تنها در یک جامعه سوسیالیستی است که میتوان تصور کرد ریشه زن ستیزی می خشکد! سوسیالیسم آن نظامی است که انسان رها شده از قید و بندهای اقتصادی، انسان رها شده از بردگی مزدی، منفعتی در پایمال کردن حقوق نیمی از همنوعان خودش را ندارد. جامعه ای که میتواند ادعا کند که بطور قطع نسبت به جنسیت شهروندان خود بی اعتنا است. تا آنروز باید با چشمانی باز از کمترین جلوه ستم بر زن نگذشت.