دوشنبه گذشته بمناسبت ١۶ آذر، جناب رییس جمهور به همراه نیمی از کابینه اش “توکل علی الله” به دانشگاه صنعتی شریف تهران تشریف فرما شدند و فرمود: ”هیچ کس نباید خود را از سوال مستثنی بداند… اگر قدرت در هر کشوری مورد انتقاد و سوال قرار نگیرد به انحراف و استبداد کشیده خواهد شد… ممکن است هنوز فضا امنیتی باشد که من آن را نمیپسندم. ما فضای امن میخواهیم نه فضای امنیتی. من میپرسم آیا شما سالهای ۹۰، ۹۱ و ۹۲ به این راحتی میتوانستید برای ۱۶ آذر اجتماع داشته باشید؟“
١- این پرسش افکار عمومی در دانشگاه های ایران نیست. پرسش سران ریز و درشت این نظام و فدائیان آن از تحکیمی ها و انجمنهای اسلامی، از مشایعت کنندگان حلواخور مانند توده ای ها و جبهه ملی ها تا کارچاقکن هایی چون نگهدارها، بهنودها و بنی صدرها، سروشها و گنجی ها است که از سفره یغما رانده شده اند. پرسش دلقکهای سیاسی است که حرمت کروات ابریشمی خود را در گرو حفظ عبا و عمامه این جمهوری گذاشته اند. شاید برای این اندرکاران صادق و ناصادق، خطبه های روحانی ”نقطه مثبتی“ در ”میهنشان ایران عزیز“ باشد. شاید این طیف مفلوک ”دگراندیش“ را وادارد بروند و درباره ”روند جدید و امیدبخش“ در جمهوری اسلامی ساعتها سطحی نگری خود را در قالب مباحث سیاسی و اقتصادی، بعنوان مباحثات کارشناسانه به خورد مستمعین شان دهند. اما مردم ایران نه تنها مانند اینها سوگند وفاداری به این رژیم نخورده اند، بلکه آن را سد راه مبارزاتشان برای رسیدن به آزادی و خوشبختی میدانند. این مقامات ٣۶ سال است دارند از این پرسشها برای خودشان مطرح میکنند. سر به سمت دستیاران صفوف خود می چرخانند، چرتکه می اندازند تا حساب کنند که چه میزان میتوان به هم قطاران و فک و فامیل دور و نزدیکشان باج داد و خاطرجمع شد که زمین زیر پاهایشان داغ نمیشود.
تمام روده درازی جمهوری اسلامی و ”اپوزیسیون“ تیپاخورده آن در دوران برجام، حول این مسله است که چگونه صندلیهای صدارت را فی مابین ایادی خود گشاد کنند! نگرانند که اگر جاده را برای حضور همه یاران و خرده بدهکاران خودی صاف کنند، در این صورت آیا کنترل اوضاع پایین از دستشان ول نخواهد شد و یکایک آینها از خرد تا کلان، از ”آقا“ تا سید اعتدال، از خلیفه آستان قدس گرفته تا مالک رفسنجان، از برادران لاریجانی و فسیل های مجمع خبرگان تا نایب رییس مجلس را چوب نخواهند زد؟! وگرنه راز و آواز مخالفت با فضای امنیتی، آنهم از طرف روحانی، کسی که از مهره های متورم و شناخته شده سرکوب امنیتی و اطلاعاتی رژیم بوده است، تف سربالا در صورت همگی شان است. روحانی میداند که دوره مصرف ”سیاست انتظار و تعدیل“ به آخر رسیده و تاریخ تا ابد منتظر ”گودو“ نمیماند. فهمیده است که این حکومت مردهای را میماند که مدت هاست مرده است و بوی تعفن آن مشام همه را میآزارد. خوب میداند که نمیتوان بیش از این پشت رتوریک های پراگماتیستی از قبیل ”گشایش سیاسی و اقتصادی“ پامنبری آمد، با خیال آسوده در خاورمیانه موش دوانی کرد و در داخل سر بر بالین ”سیاست انتظار“ گذاشت و بند اختناق را کمی شل کرد! بنابراین، مشغول ایراد بنی اسرائیلی گرفتن به دولتهای گذشته و دنبال آتو گرفتن در لحاف کهنه آنهاست، تا انگشت اشاره افکار عمومی را از روی خود و دولت اعتدال اش بعنوان مسببین و عاملین بی حقوقی و فلاکت امروز اکثریت مردم به سمت ناکجاآباد کج کند. ”کی بود کی بود، من نبودم“ و قربانی کردن احمدی نژاد و بی صاحب کردن گذشته سیاه رژیم و کارنامه سالهای ۹۰، ۹۱ و ۹٢، مثلا قرار است مخیله جامعه را گچ بگیرد و صبر ملت را دوام بخشد. اما تاریخ شاهد خوبی بر پاک کردن حافظه تاریخی یک جامعه نیست. آقای روحانی با این عوامفریبی ها، نه جامعه، که تلاش میکند دوستان گرمابه گلستان خود را به قدرت ”استریپ تیز“ اسلامی اش قانع کند و امیدوار!
٢- ١۶ آذر امسال، دانشگاهها شاهد دو افق و جبهه بندی متفاوت و در عین حال نابرابر در مقابل هم بود. یکی گسیل ارتجاع برای تصرف و امنیتی کردن فضای دانشگاه ها توسط جبهه دولت و رئیس آن که بلااستثنا همه جناحهای رژیم از تحکیم وحدت و انجمن اسلامیها تا بسیج دانشجویی و حزب الله پشت آن سنگر گرفتند. آمده بودند که از حیثیت نداشته جمهوری اسلامی دفاع کنند. شال و کلاه کرده بودند تا بحران اقتصادی موجود در جامعه ایران و لاجرم هجوم به معیشت مردم را توجیه کنند. و دیگری صف مستقل دانشجویانی که علیرغم توازن قوای نامساعد در مقابل ارتجاع، مطالبات رفاهی خود را با صدای بلند اعلام کردند و سوهان روح آقای رییس جمهور و دولتش شدند. چکیده کیفر خواست صف دوم، در بیانیه دانشجویان دانشگاه تهران منعکس شد که آینه ای بود از یک فصل مشترک عمیق اجتماعی و طبقاتی در جامعه یعنی: اعتراض به سرمایه داری و تبعیض! اعتراض به شرایط وخیم معیشتی و مهندسی فلاکت و بیکاری در جامعه!
٣- این واقعیت را دیگر همه میدانند که پرچم و مطالبه روشن، یکی از ارکان مهم هر اعتراض و حرکتی ولو کوچک یا بزرگ است. در جوامع مختنق مانند ایران که ایجاد تحزب و تشکل کارگری و کمونیستی اکیدا ممنوع است، دانشگاهها تاریخا محل کل کل کردن سوسیالیستها و چپ ها با دولت و منعکس کننده افق جدالهای اجتماعی و طبقاتی در جامعه بوده است. تسخیر دانشگاه مانند تسخیر صدا و سیماست. مکانی است که پیروزی یا شکست آرمانها از آنجا به بیرون پمپاژ میشوند. بیخود نیست که جمهوری اسلامی در بدو تولد و به دنبال سرکوب سیاسی سالهای ۶٠ ابتدا با حمله به دانشگاهها و قلع قمع کمونیستها دست به انقلاب فرهنگی زد. بلافاصله این تریبون و سنگر را از طبقه کارگر گرفت! تحمیل سالها سکوت قبرستانی به فضای دانشگاهها و جامعه، از طرف ”دولت انقلابی“ موسوی و به دنبال آن”دولت سازندگی“ رفسنجانی، پیامی جز به شکست کشاندن آرمانهای پیشرو و چپ انقلاب ۵٧ تحت هجوم ارتجاع اسلامی نداشت. جمهوری اسلامی تنها در ادامه این سرکوب ها قادر شد طبقه کارگر را در کارخانه و محل زندگی خلع سلاح کند و به انقیاد دوباره بکشاند! قتل عام و پاکسازی دانشگاهها از عناصر و بارقه های ترقیخواهی، حذف فیزیکی آن از کمونیسم و آرمانخواهی پرولتری و تبدیل آن تماما به معیادگاه برگزار کنندگان نماز جمعه ها و تریبون خرافه و ارعاب اسلامی، جایگاه و اهمیت این سنگر را برای دو صف انقلاب و ضد انقلاب به خوبی نشان میدهد. بنابراین، دانشگاه در ایران، همیشه محل جدال ارتجاع حاکم با چپگرایی و ترقیخواهی کارگری ـ سوسیالیستی بوده است.
برای ما و مردم ایران که عاشق ”حافظه تاریخی“ هستیم و از حق مان نخواهیم گذشت، در این درازنای ٣۶ سال، هنوز بر سنگفرش دانشگاه تهران و کوچه و خیابانهای اطراف آن، آثار انقلاب فرهنگی سروش و شکار جوانان و دانشجویان چپ و انقلابی در سال ۵۹ که برای حفظ این سنگر مقاومت کردند، در حافظه ها مانده است. هنوز هم کف خیابان های کوی دانشگاه در ١٨ تیر ٧٨ از خون فرزندان مردم که زهرا گویان از پنجره ها به بیرون پرتابشان کردند، پاک نشده است. خون دانشجویانی که ازقضا برای ”نقد قدرت“ و علیه قوانین اسلامی و ”دولت اصلاحات“ خاتمی به میدان آمدند و خود جناب روحانی آنزمان در مقام دبیر شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی، آنها را ”پست“ و ”مزدور“ خواند، ”پالایش انقلاب اسلامی“ را ضروری دانست، از سرکوب و مهار ”آشوب“ توسط نیروی انتظامی و اوباش بسیج و پرسنل مخوف وزارت اطلاعاتشان، نهایت قدردانی و تشکر را به عمل آورد.
باز هم جلوتر بیاییم؛ با جارو شدن پدیده خاتمی و دوخرداد، یک نیروی سیاسی رادیکال و کمونیست تحت نام دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب (داب) از دل دانشگاه ها، همزمان با اختگی سیاسی تشکلهای پرو دولتی اعلام موجودیت کرد. از ١۶ آذر ٨۴ تا ١٣ آذر ٨۶ را یادتان هست؟! دانشگاه به سکوی پرش کمونیسم و محمل تبلیغ ازادی، برابری، رهایی زن و دفاع از طبقه کارگر تبدیل شد. عقب زدن و فائق آمدن بر افق سازش با جمهوری اسلامی، افق آزادی قسطی و افق طبقات دارا در دانشگاه، افقی که توسط ”اصلاح طلبان“ و دفتر تحکیم وحدت نمایندگی میشد، یکی از مهمترین مولفه ها و دستاوردهای سیاسی و اجتماعی”داب“ بود. نگرانی نیروها و تشکلهای وابسته به جناح های رژیم بالا گرفت. حمله هماهنگ کل دستگاه های امنیتی رژیم در مقطع ١٣ آذر ٨۶ و در روزهای بعد از آن که ازقضا جناب روحانی کماکان عضو شورای عالی امنیت ملی بودند، شروع شد. قریب به ٨٠ تن از رهبران ”داب“ در دانشگاه های ایران دستگیر، شکنجه و بعضا تبعید شدند. همه جناحهای بورژوازی ایران به این نتیجه رسیدند که شرط بقا و ادامه حیاتشان در حفظ و کنترل مبارزه در چهارچوب جمهوری اسلامی است. به این اعتبار ائتلافی علیه جبهه آزادیخواهی و برابری طلبی در دانشگاه ها تحت بیرق جنبش بورژوا لیبرال ایران شکل گرفت. اگر ”داب“ سرکوب نمیشد محال بود کشمکش سبز و سیاه به این راحتی سکان سیاست را بدست گیرد و نهایتا راه را برای سر کار آمدن آقای روحانی و دولت اعتدال امروز ایشان هموار کند. اگر داب سرکوب نمی شد، طبقه کارگر با فتح این سنگر مهم، پیشروی عظیم و غیرقابل بازگشتی در جدال طبقاتی در مقابل کل هیت حاکمه و بورژوازی ایران نصیب خود میکرد.
این سرکوب به قصد کنترل اعتراض رادیکال و بازگرداندن جدال سیاسی در محدوده جناحهای جمهوری اسلامی صورت گرفت. و این درست مقطع یک تلاقی تاریخی و بده بستان سیاسی مابین بخشهای بورژوازی ملی و بین المللی است: جمهوری اسلامی به سرکردگی احمدی نژاد به دست ناسیونالیسم پرو غرب ایران النگوی سبز کرد و ناسیونالیسم پروغرب ایران پرچم سه رنگ و آرمانهای خود را به دست جمهوری اسلامی داد. در ادامه این روند، با شکست استراتژی ”رژیم چنج“ آمریکا در منطقه و خاموش شدن پروپاگاند حمله نظامی به ایران که جامعه را حول محور فضای جنگی در بهت و انتظار نگاه داشته بود، عملا خود جمهوری اسلامی در این خلا قدرت بعنوان یگانه آلترناتیو بورژوازی ملی و بین المللی در ایران به سکاندار و پرچمدار ادامه ”سیاست انتظار“ در قالب دولت اعتدال تبدیل شد. امروز جنگ سخت آمریکا به جنگ نرم دولت اعتدال علیه جامعه ایران شیفت کرده و یکی از پایه های اساسی برجام و مذاکرات هسته ای نتیجه این روند است. به این اعتبار، روحانی حضور و ”امنیت“ امروزش را مدیون دوران گذشته در دولت قبلی و سرکوب افق کمونیسم طبقه کارگر است. قضیه ”فضای امن“ و “نقد دولت” امروز ایشان به نسبت گذشته آنقدر کشک و بی مایه است که از ”آقا“ تا پاسبان محله هم باور نمیکند.
۴- امروز این کل بورژوازی ایران است که منافعش در دوران برجام ایجاب کرده است که در یک کمیته مشترک تحت نام دولت اعتدال با ریاست روحانی، فشرده و متراکم گردد و در برابر تحولات در هم تنیده بیش از سه دهه از سرکوب انقلاب ۵٧ ایران با شمشیر اسلام ”خوشخیم“ و ”عزت ملی“ ایستادگی کند، در مقابل تمایلات و مشغولیتها و نقطه عزیمتهاى نسل جوان ٧٠ درصدى این جامعه مقاومت کند و در قامت پاسدار امنیت و بقای نظام ظاهر شود. روحانی و دولتش کار خود را در این مدت کرده است، پاداششآن را هم دریافت کرده اند، و جامعه نیز خدمات ایشان به اردوی ارتجاع و سرمایه را دیده است و اینکه چهره کثیف بورژوازی ایران و اشتراک منافعش در همسویی با جمهوری اسلامی علیه طبقه کارگر و محرومین جامعه را به جهانیان نشان داده است. معلوم شد دولتی که فلسفه و تاکتیک خود را بر اساس ”انتظار“ پی ریخته است، نه جوابی به خوشبختی و رفاه طبقه کارگر دارد، نه پاسخی به آزادی، امنیت و حقوق زنان و کودکان دارد. این دولت واحد بورژوازی است که علیرغم کشمکش و دعوا در بالا، اما لال و بی پاسخ رو به پایین و در مقابل اردوی پرولتاریا در ایران، یکدست و بی توهم ایستاده است.
۵- سازماندهی و به مصاف طلبیدن این چکیده ارتجاع و تغییر توازن قوا توسط اهرم فشار از پایین، امر کمونیست ها و طبقه کارگر است. امروز مبارزه در ایران حول دو افق سیاسی قطبی شده است: یکی افق بورژوایی دولت و تحمیل استبداد بیشتر، و دیگری افق مطالبات رفاهی طبقه کارگر و آزادی؛ اولی سیاست انتظار و اختناق بیشتر را توجیه و دیکته میکند، و دومی رفاه و رهایی را مطالبه میکند. وقتی در دانشگاه ها میگویند ”تحصیل رایگان و امکانات برابر حق مسلم ماست“، میشود تشخیص داد که در ابعاد اجتماعی در سطح جامعه چه کسی برای کسب آزادی و برابری آمده است و چه کسی در مقابل آن ایستاده است. فی الحال ماسک دوستان دروغین آزادی کنار زده شده است. این یک کشمکش عریان طبقاتی و یک زلزله قدرتمند اجتماعی در اعماق جامعه است که دانشگاه و ١۶ آذر امسال تنها اپیزودی از آن را روی پرده به نمایش گذاشت. باید آگاهانه و نقشه مند به پیشواز اوضاع امروز رفت. متحد شدن حول مطالبات رفاهی طبقه کارگر، فعالیت متشکل کمونیستی در محیط کار و زیست از کارخانه تا محله و دانشگاه شرط پیشروی در مقابل ارتجاع دولتی و به عقب راندن اختناق است. با تشکیل کمیته های کمونیستی، کنترل محلات و ایجاد سازمانها و فونکسیون هایی که اتحاد، قدرت و فتح سنگرهای طبقاتی را تضمین میکنند، میتوان با غلبه بر پراکندگی و ایجاد اتحاد یکپارچه در صفوف خود در مقابل کمیته مشترک همه بورژوازی یعنی دولت ایستاد و پیروزی نهایی را از آن خود کرد؛ این یگانه پاشنه آشیل جمهوری اسلامی است.