همان طور که دنیا احزاب دموکرات مسیحی، لیبرال مسیحی و سوسیال مسیحی وجود دارد و حتی در کشور ما از دموکراسی اسلامی یا مردمسالاری دینی سخن میرود ما نیز میتوانیم لیبرال دموکرات مسلمان یا به تعبیر صحیحتر آزادیخواه متدین باشیم…” محمد قوچانی در نشست حزب کارگزاران
فرستادن مکرر مفلوکین حاشیه رژیم مانند قوچانی به جلوی صحنه به عنوان آبدارچی مقام معظم و چرخ زاپاس اسلام و جمهوری اسلامی در هفته های اخیر، تصادفی نیست. قرار است بعد از توافقات هسته ای و ”منبر درمانی“ های کسالتبار اصلاح طلبان زبان بسته، قوچانی که قلبش برای اسلام و دموکراسی تالاپ تالاپ میکند با ”رسانه درمانی“ و ”راز درمانی“ وارد صحنه شود. بسیار خب! میتوان تصور کرد که شاخه های خوش خیمی از اسلام کشف شود که در آن حقوق دگرباشان، زنان و اقلیت ها و … رعایت شود و همچون مسیحیت که احزاب پارلمانی ”دمکرات مسیحی“ دارد ما هم شاهد ”لیبرال دمکرات مسلمان“ همچون قوچانی باشیم. اما این اگر ها و شدن ها نیازمند پیش شرطی است.
همان پیش شرط تاریخی که نیش و زهر مسیحیت را کشید و به آنچه که امروز در غرب می بینیم، تقلیل داد؛ آن را از حاکمیت قوانین و اسلوب قرون وسطی که در آن زنان نافرمان را تحت عنوان ساحره جزغاله می کردند و منکرین آفرینش و شکاکین به خدا را به صلیب می کشیدند، به مسیحیتی دگرگون کرد که در آن بی خدایی و زن کشیش و ازدواج دگرباشان هم قابل تحمل شود. آن پیش شرط، اما نه محصول اراده، بازنگری و گردش ”مهم“ این و آن کشیش و کلیسای حاکم در قدرت دیروز و یا نیت ”اصلاح طلبانی“ چون قوچانی و گنجی و شیرین عبادی، بلکه نتیجه یک رویداد ”ناقابل“ تاریخی است که این گسست در عقیده و تغییر مبانی را به مسیحیت تحمیل کرد؛ و آن انقلاب کبیر فرانسه، شورش قربانیان حاکمیت کلیسا و به زیرکشیدن بساط نظم و نظام قرون وسطی در آن انقلاب بود. انقلابی که در آن کشیش بودن جرم و مایه شرم شد. انقلابی که روح مسیحیت را نشانه گرفت، ایدولوژی آن را تماما ویران و در هم کوبید.
در تاریخ اروپا، زیر فشار روشنگرى و ضدیت با مذهب و زیر فشار انقلاب فرانسه بود که لوترها در تلاش ابقاى مسیحیت به اصلاح آن برخاستند. در ایران امروز اما شبه لوترهاى مسخره اى مانند قوچانی در برابر اوضاع وخیم اقتصادى، سیاسى و فرهنگى جمهورى اسلام الکن شده اند و ناتوان از کمک به بقاى اسلام بعنوان یک ابزار ایدئولوژیک کنترل مردم، علیه مذهب زدایى زوزه میکشند.
امروز رضایت دادن ارتجاع مسیحیت به این حد از ابراز وجود در آلمان و انگلیس و فرانسه، نه از سر ”انعطاف خود به خودی“ آن بلکه به دلیل عقب نشینی و شکستی است که در انقلاب ضدمذهبی و ضدکلیسایی فرانسه در قرن ۱۸ متحمل شد. حال تصور اینکه اسلام و حکومت های اسلامی منهزم از انقلاب ضداسلامی و ضدمذهبی، سه قرن بعد از آن بتوانند تا حد مسیحیت عقب نشینی کنند، زیادی خوش خیالی است. اقای قوچانی و حزب مطبوعش تا لیبرال شدن و دموکرات شدن فاصله نجومی دارند.تقلاهای امثال ایشان، برای گشودن باب دپارتمان های ”دمکراتیزه“ کردن اسلام در حاکمیت ایران، بیشتر از جنس تقلاهای ”شیندر لیست“، و گشایش دپارتمان های اصلاحات در دستگاه فاشیسم هیتلری است تا حتی عقب نشینی مسیحیت در انقلاب کبیر فرانسه!
عالیجنابان! جارو کردن و پایان دادن به فاندامانتالیسم مذهبی و اسلام زدایی، کار شماهایی که به حاکیمت فاشیسم تکیه زده اید، نیست. کار جنبشی است که این رنسانس و این عقب نشینی را به حکامان و سران شما تحمیل میکند. آنروز حتما جامعه به شما اجازه خواهد داد، که اگر روینان شد از سه دهه جنایت و توحش اسلامی علیه بشریت سربلند کنید، دفتر و دستکی پهن کرده و بیزنسی راه بیاندازید.