سرانجام خامنه ای طی نامه ای به روحانی سیاستهای برنامه ششم توسعه را ابلاغ کرد. کل چهارچوب این سیاست بر شعار ”اقتصاد مقاومتی“ بنا شده و بر ”ضرورت“ به اجرا گذاشتن آن تاکید دارد.
این ”اقتصاد مقاومتی“ که هر از گاهی جامعه را با آن سورپرایز میکنند و میلرزانند به زبان آدمیزاد یعنی ”تلاش“ برای پاسخ دادن به بحران وخیم اقتصادی که سرتاپای جامعه را در بر گرفته است و جوابی برای آن ندارند. معلوم شد که توافقات با عموسام، نه قرار است اقتصاد جر خورده جمهوری اسلامی را نجات دهد و نه قرار است شعاع ”گشایش سیاسی“ بورژوازی ایران را از حزب دلقک ”اتحاد ملت ایران“ با سرکردگی شکوری رادها و جلایی پورها و خیل اصلاح طلبان حکومتی آنطرف تر بکشد. طولی نکشید که معلوم شد این توافقات برای جمهوری اسلامی چه در سطح منطقه و چه در داخل، هدفی جز توجیه شکست ایدولوژیک اش در برابر جامعه ای که هیچگاه به اسلام تن نداد و تبدیل کردن این هزیمت به صلحی آبرومندانه و ”پیروزی ملی“ برای کل بورژوازی ایران از طریق دیپلماتیک و مهتر از آن در بوق کردن ”گشایش اقتصادی“ و دامن زدن به فضای صبر و انتظار در داخل در مقابل پاسخگویی به توقعات فزاینده طبقه کارگر و مردم محروم، در بر ندارد.
ایدئولوژى اى که قرار بود بنیاد فکرى حکومت اسلامى شود امروز حتی در میان بنیانگزاران حکومت اسلامى هم بزحمت صاحب پیدا میکند. تلاش لایه ها و جناحها و شخصیتهاى حکومت اسلامى و حامیانش در اپوزیسیون براى بدست دادن تعبیرات ”مدرن“ و ”متمدن“ قابل تحمل تر از این ایدئولوژى و به طبع آن حکومت اسلامى، دیر زمانی است با شکست مواجه شده است. پس از توافقات، چشمک سازش با غرب و مقداری نمک ناسیونالیستی به آش جمهوری اسلامی، طعم مناسب روز را داد. از لیبرالها، بوروکراتها، سلطنت طلبها، تا توده – اکثریتی ها، جبهه ملی ها، چپهای مدل روسی هر یک به نحوی به خدمت گرفته شدند؛ شیره تمام شآن مکیده شد و تفاله شان بیرون ریخته شد.
بعلاوه اوضاع سیاه خاورمیانه و موش دوانی دول مرتجع منطقه در صفوف رژیم و جناح های بورژوازی ایران به این ناسیونالیسم حقانیت دوچندان داد. از مکلا و معمم تا کرواتی و عمامه بسر، از تریبون مجلس تا کمپین های متعدد طرفداران رژیم تحت عنوان ”حمایت از توافقات هسته ای و صلح“ در خارج کشور، درباره توفیقات دولت اعتدال ریسه رفتند. یک شو بى سابقه از حضور ناسیونالیسم و سایه روشن هاى گوناگون آن بود. یکى از آن لحظات کم نظیر تاریخ که دیگ جامعه را هم میزنند و هر آنچه در اعماق پنهان بود را بالا مى آورند تا همه ما آنرا ببینیم. ایرانى گرى و ”افتخار ایرانیان“ باید چنان هیاهو کند تا کارگر و جوان و زن ایرانى چند صباحی هم که شده تحت تاثیر مخدر ”افتخار ایرانی“، خفه شده متوجه نشود چه کلاه گشاد سیاسى و اجتماعى دارد بواسطه همین توافقات سرش میرود. اینهمه رفت و آمد و تبلیغات و نشست و برخاست و عکس یادگاری و تبریک و تشکر و ”وای جان و جواد، وای جان و جواد“ کردنهای خبرنگاران و خبرتراشان بی بی سی برای همین بود.
اما این ناسیونالیسم مرده به دنیا آمد. به این دلیل که در دوره ما بطور کلى آن ناسیونالیسم معینى که بخش عظیمی از بورژوازی ایران در دامنش پرورش یافته، ارتجاعى و سترون است. امر و افقى براى بهبود وضع بشریت ندارد. منفعت آن در حفظ وضع موجود است. بدتر از همه بند نافش به جمهورى اسلامى و جنبش ملى اسلامى بسته است. اگر ناسیونالیسم و ایرانى گرى چنین آشکارا به دفاع از اسلام و جمهورى اسلامى برخاسته، خوب خود را در مهلکه انداخته است. حالا میشود نشان داد که چگونه براى به گور سپردن جمهورى اسلامى لازم است از ناسیونالیسم و الگوهای متفاوت اقتصادی اش هم عبور کرد.
توافقات هسته ای هرچه بود اما تنها ”راه نجات ملی“ بورژوازی ایران و دولت آن بود. اکنون پایان توافقات ناگزیر توقعات فروکوفته و طلبکاری عمومی در برابر رژیم را به میدان آورده است. وخامت اوضاع اقتصادی بر کسی پوشیده نیست. دورنمای ”گشایش“ هم ظاهرا که روشن نیست. تقاضا برای تغییر و رفع فشارهای اقتصادی از همه سو شروع به جوشیدن کرده است. اشکال قبلی کنترل و سرکوب به تنهایی قادر به پاسخگویی به این اعتراضات نیستند. باید به اشکال ایدولوژیک سیاسی دیگری مجهز شد. پناه آوردن به ناسیونالیسم و ”الگوی اقتصاد مقاومتی“ یگانه محصول توافقات است و تنها ”مفری“ است که صفوف حکومت پیش روی خود یافته است.
با وصف تمامی اینها، پاسخ به اوضاع اقتصادی جامعه به شدت سیاسی و در عین حال منطقه ای است. هر برنامه و طرحی پیش از آنکه یک جهت گیری اقتصادی جلوی بورژوازی و دولت غرق در فساد و فلج اقتصادی باشد، حربه ای است که قرار است با هر نیرویی که ”اقتدار“ دولت و طبقه حاکمه در ایران را به چالش کشد برخورد کند. خامنه ای مستقیما انگشت اش را به سمت خطر عروج مطالبات رفاهی طبقه کارگر و کمونیسم این طبقه نشانه گرفته است. به سمت میلیونها زن و جوانی که نه فقط شغل میخواهند که به بیکاری، تبعیض، آپارتاید جنسی، و نا امنی تنیده شده در تار و پود ”الگو“های سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی اعتراض دارند و در یک کلام در جستجوی یک دنیای بهتر اند. به این اعتبار، شعار ”اقتصاد مقاومتی“ اعلام شرایط جنگی علیه کارگران و مردم محروم جامعه ایران است؛ طرح و پلاتفرم نجات جمهوری اسلامی از بن بست اقتصادی است؛ هراس از قد علم کردن طبقه کارگر علیه دولت و سرمایه است. اینجاست که مسله واقعا بیخ دارد.
اما همه اینها به جای خود، تحولات چندساله اخیر ایران به سمتی رفته است که به میدان آمدن طبقه کارگر متحزب و متشکل را می طلبد. جامعه ایران به یک خانه تکانی اساسی دست زده است. سالهاست که آزادی، برابری، پایان دادن به ستمکشی زن، استثمار کارگر، بیکاری، فلاکت، استبداد، لیبرالیسم، دموکراسی، کمونیسم و … به بحث هر محله، کارخانه، دانشگاه، جمع و محفل و خانواده ای تبدیل شده است. کمتر کسی است که در اعتصابی، حرکتی، تحصنی و درگیری و کشمکشی شرکت نداشته یا شاهد آن نبوده باشد. هر فردی در این سالها بارها و بارها در قبال حوادث گوناگون، خود را در بحثهای سیاسی داغ درباره این و آن وجه حکومت، این و آن نیروی سیاسی اپوزیسیون یافته است. تا کنون از این تحولات دو نتیجه مهم بدست آمده است:
اول اینکه توهمی به جمهوری اسلامی باقی نمانده و باید برود. تردیدی نیست که این بورژوازی ایران و دولت اش پاسخ اقتصادی و سیاسی به اوضاع را ندارند. اینها با پروسه سریع تمکین به سیاستهای عمومی غرب و آرام گرفتن در یک هیرارشی جهانی و منطقه ای امکان بقای خود را جستجو میکنند. دست اینها در مقابل اکثریت مردم محروم ایران خالی تر از خالی است و در صحنه ماندنشان تنها مدیون ساکت نگه داشتن مردم از لحاظ سیاسی و فلج کردن طبقه کارگر از لحاظ اقتصادی است.
دوم، و در همین رابطه، اینکه اپوزیسیون طرفدار رژیم، طیف وسیع کهنه پاسدارها و تازه مهندس و دکتر شده ها، ملیون و مصدقیون و توده ای اکثریتی ها که دیروز زیر بیرق دوم خرداد و امروز حول پرچم دولت اعتدال متحد شده اند، باید جوابگو باشند و حساب پس دهند. اینها لشکر بی جیره مواجب رژیم و دوستان گرمابه گلستان اش برای به سکوت کشاندن مردم اند. اینها در کشمکش کارگران علیه سرمایه دار و دولت، در نزاع زنان برای رهایی، و در دعوای عظیم جامعه ایران برای تغییر اوضاع کنار جمهوری اسلامی ایستاده اند و شامل حکم ”باید بروند“ شده اند.
برای مقابله با جمهوری اسلامی و پادوهای آن، مداخله مستقیم کمونیست ها و طبقه کارگر ایران حول مطالبات رفاهی و یک برنامه رادیکال می تواند تضمینی برای از میان بدر کردن اینها و خاتمه دادن به اوضاع وخیم اقتصادی امروز و قربانی کردن آزادی در ایران بشود. فرصتی است که نباید آن را از دست داد.