باز هم جنایت در آبهای “دنیای آزاد”
فرماندهی گارد ساحلی ترکیه اعلام داشت که دست کم ٢۴ پناهجو و دهها تن که بخش اعظم آنها کودکان بودند در آبهای دریای سیاه غرق شده و ناپدید شدند. گزارش ها حاکی است که بیشتر این پناهجویان از کشورهای افغانستان و سوریه گریخته اند.
این نه اولین و نه آخرین باری است که دهها نفر یکجا توسط آبهای دریا بلعیده می شوند. این پناهجویان نه سرمایه داران آن مملکت بودند و نه افراد ”شرور“؛ نه ”تروریست“ بودند و نه ”تبهکار“؛ انسانهای شریفی بودند که تنها سرمایه شان، دار و ندارشان یعنی جان و زندگیشان را برداشته، بار کوله پشتیشان کردند تا در جایی دیگر و در سرزمینی بدور از سایه سیاه مرگ، ناامنی، جنگ، فقر و گرسنگی مامنی دست و پا کنند و به زندگی شرافتمندانه و انسانی ادامه دهند. اماجهان امروز و مصائـب آن نـیـز بـطــور غیرمنصافانه ای تقسیم شـده اسـت. مردم این خطه محکوم شده اند که در آتش جنگ، در زیر چنگال زمخت ارتجاع مذهبی و قومی، زیر لاشه سنگین گرسنگی، با مرگ دست و پنجه نرم کنند.
پیش شرط فرار از این سرنوشت ”محتوم“ بالا رفتن از دیوارهای بلند دژ ”جهان آزاد“ است. دیوارهایی که خشت به خشت آن را تابلوی ”عبور ممنوع!“ پوشانده اند. برای رسیدن به دامنه این دژ لعنتی، سایه شوم مرگ صدها بار در کمین نشسته و بیرون می جهد. این گوشه ای از نقشه جهان ما است؛ جهانی که نظام سرمایه داری و قانون سود بر آن حاکم است؛ سهم جنگ و مرارت و فلاکت این دنیا را کارگران و زنان و کودکان خاموش و ارزان باید یدک کشند. این منطق دنیای وارونه جهان سرمایه داری است که چنین گستاخانه فاجعه می آفریند و کنار می کشد. عاملین و آمرین مرگ این مردم عاصی و گریخته از جهنم افغانستان و سوریه، نظام حاکم بر قرن ٢١ است؛ نظامی که در آن مرزها از جان و زندگی انسان ارزشمندتر اند.
اجلاس مجرمین!
در اجلاس بررسی ادواری حقوق بشر که هفته گذشته در ژنو برگزار شد، جواد لاریجانی زیر نورافکن های “سی ان ان” از اعدام در ایران و ”منفعت آن برای همه جهان“ دفاع کرد.
بسیار خب! اجلاسی که گوش به فرمان منجلاب یک دست و یک تنه ارتجاع سرمایه در سراسر جهان است؛ باشگاهی که قسمی از ترکیباتش را قدرتهای صدور و اجرای احکام اعدام تشکیل می دهد، جای تردید نیست که لاریجانی اینچنین وقیحانه و بیشرمانه مفتخر به دفاع از اعدام و ”قصاص“، این ”عدالت“ قرون وسطایی باشد. کمتر حکومتی اینچنین سلاح ارعاب علیه اکثریت مردم خود را مایه فخر دانسته؛ کمتر دولتی است که دست های خون آلود به قتل و آدمکشی را، هر روز جهت بازتولید ترس و ارعاب، در برابر دیدگان قربانیان قرار دهد. این ویژگی منحصر به فرد حاکمیت استبداد در جامعه ای است که از کارگر برده ساخته و در قانونش زن و کودک جزو احشام اند؛ همین کافی است تا کثیف ترین و ارتجاعی ترین روبنای سیاسی را از اعماق بدویت به مسند قدرت کشاند؛ جمهوری اسلامی تا به امروز، مفتخر به فتح این قله جنایت بوده است. واقعیت این ست که اعدام یک رکن حیات و شالوده جناح ها و دسته بندی های بورژوازی در ایران، از ”اصلاح طلب“ و ”معتدل“ تا ”تندرو“ بوده است. بدون این خصلت، بدون تحمیل سه دهه اختناق عنان گسیخته مذهبی، بدون حراست سرمایه و حجاب و حکم قصاص و اعدام، بدون کشتارها و به پا کردن لعنت آبادها و گورهای دسته جمعی، شکست انقلاب ۵٧، انقلابی که برای آزادی، برابری و رفاه بود، غیر ممکن میبود!
این حکومت و آدم هایش تا به امروز تنها بر ستون خفقان و سرکوب زنده بوده اند؛ روزی که نتوانند مرعوب کنند، کارشان تمام است؛ سال ۶٠ یک نسل تمام از کمونیست ها و آزادیخواهان جامعه ایران را قتل عام کردند. سران این جنایت هنوز در صحنه اند. هنوز سیاستمداران آن کشورند. وکیل مجلساند، در کابینهاند، رئیس قوه قضائیهاند، رهبرند، رئیس ارتشاند، سران سپاه پاسداراناند. نبرد با اینها ادامه دارد. پرونده اینها نزد مردم مفتوح است. زمانی که این تاریخ به بوته قضاوت و بررسی سپرده شود و همه حقایق پشت آن بر ملا گردد، روی نازیسم و گشتاپو سفید خواهد شد.
اما، فاتحین جنایت و برج و بارویشان، انداختنی اند. باید متحد و متشکل پا به میدان این جنگ گذاشت؛ گورکنان این نظم سرمایه و نظام جهنمی، طبقه کارگر ایران و کمونیستها نقش کلیدی در به عقب راندن ماشین اعدام و سرکوب رژیم اسلامی به عهده دارند؛ باید این صف را تقویت کرد، این تنها راه است! مردم ایران شایسته یک زندگی انسانی و رهایی از شر این جانوران اند.
اعتراضات اصفهان، آب در لانه مورچگان! (در حاشیه افه های یک ولتر اسلامی)
رسانه هایی همچون رادیو فردا و بی بی سی، خیلی مفتون افه ها و حرکات مهره هایی چون سروش ها و شیرین عبادی ها و گنجی ها و جریانات اصلاح طلب ایران اند. سروش، طراح ”انقلاب فرهنگی“ در دانشگاه های ایران که یک شبه تبدیل به فیلسوف، دگراندیش و ولتر اسلامی شد اخیرا از روحانی خواسته تا در حرکتی ”خاتمیوار“ همه عوامل اسیدپاشیهای اصفهان را از ”دخمههای پلیدشان“ به در آورد و به مردم معرفی کند. به نقل از رادیو فردا بنا به گفته این ”متفکر ایرانی“، ”کیست امروز که نداند در پس همه این خباثتهای خانمانسوز (چون قتلها و اسیدپاشیها و …) حجّت شرعی وجود دارد؟”
قالب کردن چنین تصویری که گویا نهاد دولت شرافت به حراج رفته ای است و بی تقصیر، آنهم توسط یک کهنه حزب اللهی ”لیبرال شده“، که گرده ریز و ایدئولوگ ”انقلاب فرهنگى“ بوده و در سالهای فراق از وطن، بقالی پینه کردن اسلام با مدرنیته باز کرده، جای تعجب نیست. کسی که یکی از افتخاراتش، البته پس از دگراندیش شدن، سرکوب دانشگاهها بود. کسی که مهمترین فعالیت ”فرهنگی“ اش، پاکسازی دانشگاهها از کمونیستها و چپها و سپردن آنها به جوخه های اعدام خلخالی ها و … بود؛ امروز همان وظیفه نامقدس را اینبار در قامت ناجی جامعه پیش می برد. سروش اولین جانی نیست که در دوره خاتمی، مصلح و منتقد تندروی های دوستان قدیمی خود شد و در واپسین سالهای دو خرداد با بهرهبرداری از یک شناخت سطحی از فرهنگ پیچیده غرب قصد پیوند دین به تفکر مدرن را داشت! وظیفه ایشان مانند خامنه ای ها، روحانی ها و خاتمی ها، مبارزه با آزادیخواهی و کمونیسم بود. آنها چماق و چاقو برداشته اند، سروش دستورالعمل نوشته؛ آنها حکم الهی بر مردم ایران نازل کرده اند، سروش در زمینه علم و فلسفه ”طرحی نو“ در ترشی انداخته؛ ایشان سالهاست که پول میگیرد تا ”عقلانیت“ در اسلام را کشف و طبع کند.
از اینها گذشته، آقای سروش مزاح می فرماید؛ مگر می شود حاکمیت و دولتی که خود وی نیز سالها از روسا و مهره های مهم آن بوده و با اسیدپاشی و تیغ بصورت زنان سر کار آمد خود را مواخذه کند؟! از کی تا بحال مد شده حاکم حکم به محکومیت خویش صادر کند؟ مگر میشود سر دسته اسیدپاش ها و سازماندهندگان آن در دولت و مجلس و بیت رهبری را توسط نهاد سرکوبگر دولت بر ملا کرد؟! مگر می شود از دولتی که بنیادش بر بردگی زن و آپارتاید جنسی بنا شده و روزانه مشغول وضع قوانین جدید علیه زنان است، دولتی که چکیده بازتولید توحش است، دولتی که حامی ”طرح آمران به معروف و ناهیان از منکر“ است و اوباشانش در خیابان به روی زنان اسید می پاشند، انتظار داشت دسته خود را ببرد؟! پس در حکومت اسلامی چه کسی با اسیدپاشی مخالف است؟ همه! در همین حکومت چه کسی با ”امر به معروف“ مخالف است؟ هیچکس!
طنز ماجرا آنجاست که ”بی بی سی“ و سروش و دولت روحانی اشک تمساح می ریزند و خود را در اعتراض مردم شریک میدانند. اینها بلدند چگونه مردم را به تمکین بکشانند و به دنبال کار و زندگی شان بفرستند. وظیفه رئیس جمهور مشعوف چیزی نیست جز توجیه این جنایت و قانع کردن مردم به اینکه عاملین و آمرین آن، در ساعت مشخص و با استفاده از امکانات دولتی و انبارهای اسید واحد ارشاد شهر به وظایف قانونی و شرعی اقدام کرده اند.
اینها فهمیده اند که مردم باورشان ندارند و هر آن و با هر بهانه ای، علیه بساط دولت تکان میخورند و به غلیان در می آیند. میدانند که قوانین اسلامی دیگر نه ابزار ارعاب مردم، بلکه مایه تحریک آنهاست. ترسشان بجاست! اصلاح طلبان، تاریخا آن بخشی از خود هیات حاکمه و خود جمهوری اسلامی اند که در بزنگاه های بحرانی رژیم، این استعداد را دارند که بعنوان کاتالیزورهای تغییر دولت بدون دخالت از پایین، ظاهر شوند. هراسشان از پا گرفتن و سازمان یافتن جنبشی است که روزانه در محله و کارخانه و دانشگاه به قوانین حاکم بر زنان، ”نه“ میگوید. جنبشی که علیه داعش و داعش های وطنی از اصفهان تا تهران و تبریز و سنندج خواب راحت را از رژیم اسلامی حاکم بر ایران گرفته است.
اگر در اثر سرکوب سیستماتیک رژیم، جنبش برابری طلبی و رهائی زن امکان ابراز وجود قدرتمند ندارد و به یمن همین سرکوب، جریانات اصلاح طلب و سبز و مخملی امکان عوامفریبی دارند ذره ای در این واقعیت تغییر نمیدهد که پرچم واقعی دفاع از حقوق زن در دست کمونیستها و طبقه کارگر است. امروز وقت آنست به سازماندهی تشکلهای رادیکال زنان پرداخت؛ وقت آنست که باریگادهای دفاع از امنیت و آزادی را بپا کرد. برای لغو حجاب، لغو آپارتاید جنسی، لغو قوانین زن ستیز، جدائی مذهب از دولت و رسیدن به آزادیهای وسیع سیاسی- اجتماعی- فرهنگی و اقتصادی و دهها خواست برحق و برابری طلبانه، نیرو سازمان داد و متحد کرد. نسخه جناح های رژیم اسلامی پوچ و شکست خورده اند؛ محتوم و رفتنی اند. میتوان بر ویرانه سی ساله حاکمیت ننگین سرمایه و مذهب دنیایی بنا نهاد که عاری از هر گونه تبعیض، سرشار از نعمات دستمایه زنان و مردان کارگر باشد؛ این دنیای وارونه را بقول مارکس باید بر قاعده اش نشاند. صحنه سیاسى ایران در ظرف دو هفته دگرگون شده است. اصفهان و تهران و سنندج سرنخى هایی است به آنچه در راه است.
فعلا غلاف کنید! (در ادامه هراس روحانی از فضای سیاسی دانشگاه)
هفته گذشته روحانی در صحن مجلس هنگام مراسم رای اعتماد به وزیر علوم، هراس خود را از فضای دانشگاه ها اینگونه بیان کرد:
“ما نمیخواهیم که دانشگاه از مسائل سیاسی جدا باشد ولی باشگاه سیاسی هم نباید باشد. دانشگاهی میخواهیم آگاه به مسائل سیاسی که شعارهایش را از گروههای سیاسی نگیرد. اگر گروههای سیاسی میخواهند فعالیتهای سیاسی کنند روش خودش را دارد که باید از آن راه عمل کنند… ما نمیخواهیم دانشگاه مرکز سیاستبازی و جولانگاه این جناح و آن جناح باشد. میخواهیم اعتدال و آرامش در دانشگاه حاکم شود… دانشگاه باید مومن و پایبند به اصول انقلاب و نظام و خدمتگذار ملت باشد”…
بدنبال ماجرای اسیدپاشی عوامل رژیم به روی زنان و اعتراضات وسیع در اصفهان و تهران، مشام آآسید تیز شده که مبادا ”برادران بسیج“ زیر عبای ”آمران به معروف و ناهیان از منکر“ در صدد براه انداختن ”انقلاب فرهنگی“ دیگری و ایجاد فضای رعب در دانشگاه ها برآیند؛ اگر در جامعه هر جوجه پاسدار و هر کفن پوش اسلامی میتواند آنگونه که دلش میخواهد عربده بکشد اما دانشگاه ظرفیت زنجیرچرخانی خط امامی ها را ندارد؛ میتواند سریعا ”سیاسی“ شود و کار دستشان دهد.
اما آنچه امروز در جامعه می گذرد از چماق کشی به زنان گرفته تا اعدام ها و تحمیل فلاکت و بیکاری بی سابقه به طبقه کارگر، دیر یا زود انعکاس خود را در صحن دانشگاه ها خواهد یافت؛ روی سخن روحانی به جوخه های ارعاب رژیم در بخش ”خصوصی“ اوباش بسیجی و برادران حزب اللهی است؛ به زبان بی زبانی اعتراف می کند که بقاء رژیم از موضع قدرت در دانشگاه ها عملی نیست و نباید پای آن رفت؛ فعلا غلاف کنید.
همه این را پذیرفته اند که دانشگاه تاریخا مکان زورآزمایی ارتجاع با آزادیخواهی بوده است. غیر سیاسی کردن دانشگاهها با تذکر و یادآوری اینکه ”دانشگاهها در تحولات اجتماعی پیشتاز بوده اند“ هشدار روحانی به خطر عروج دوباره چپ در دانشگاه و تاثیر آن بر فضای اعتراضی جامعه و طبقه کارگر است. روحانی دارد به رقبای درون حکومتی خود خطر را گوشزد میکند. در دوران به ته رسیدن دولت ”اعتدال“، در دورانی که نه تنها کمترین اثری از متحقق شدن مطالبات اجتماعی، اقتصادی و رفاهی مردم زحمتکش وجود ندارد بلکه فشار بی عدالتی و بیکاری و فلاکت و بی مسکنی و استبداد، کماکان بر جای خود باقی است، در دورانی که آخرین خشتهای توهم به دولت، کم کم در حال از جا کندن است، همه از رژیم تا مردم و از ژورنالیست های ”محترم“ تا محافل و ارگان های دولتی چشم دوخته اند تا ببینند که بر ویرانه های اضمحلال این یکی دولت، کدام سیاست عروج می کند و این خلاء را چه کسی و چه جریانی پر میکند.
آزادیخواهی و برابری طلبی را تنها جریان و جنبشی میتواند تامین کند که در تامین آن ذینفع است و این کمونیسم طبقه کارگر است. کمونیسمی که شش سال پیش نسل جوان زیر چتر ”داب“ در دانشگاه نمایندگی کرد و دانشگاه را به سنگر مبارزه علیه خفقان و سرکوب، سنگر دفاع از کارگر و پایان دادن به ستمکشی زن، تبدیل کرد. دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب سرکوب شدند اما پرچم و افقی که در مقابل جوانان در جامعه گذاشتند، جواب به نیاز واقعی این جامعه است و در دل میلیونها انسان زنده است. مبارزه و اعتراض رادیکال در دانشگاه، تلاش برای شکستن فضای انتظار و ارعاب و تامین آزادیهای سیاسی و ابتدائی ترین حقوق انسانی، تنها و تنها در گرو بدست گرفتن همان افق و همان پرچم است.
امروز با کنار رفتن فضای سنگین سرکوب آن دوران، بار دیگر باید جریانات بورژوائی و مرتجع را حاشیه ای کرد. امروز باید نقش و تاثیر آنها را در عقب گردی که به دانشگاه تحمیل کردند به عنوان کارنامه آنها به گردنشان آویخت. جامعه به چپ خود محتاج است، کمونیسم جواب واقعی و انسانی مشقاتی است که به طبقه کارگر و زن و جوان آن جامعه تحمیل کرده اند. امروز ضروری است نسل جوان و دانشجویان رادیکال با اتکا به تجارب این چند سال، با سربلندی و افتخار از این دوران دفاع کنند و صف خود را متحد و آماده جدالهای جدی پیش رو کنند. این تنها راه پیشروی تحرک رادیکال در دانشگاه است. لازم است تضمین کرد تحرک سیاسی و رادیکال، مقابله با ارتجاع در دانشگاه تماما از صف جریانات بورژوایی جدا است.
روحانی گوشش را سفت به زمین چسبانده و لرزش این نظم ارتجاعی را شنیده است. به چه زبانی بگوید که جدال جارى در ایران و دانشگاه های ایران مقابله اسلام قساوت و اسلام تساهل نیست، جدال ولایت فقیه و قانون نیست، جدال داعش و ”اسلام خوش خیم“ نیست، بلکه جدال آزادیخواهى با استبداد و ارتجاع در همه اشکال آن است. …