در توافق ”آتشبس دائم“ در نوار غزه که روز ٢٦ ماه اوت به امضاء طرفین رسید، به این ترتیب: ١- بورژوازی عرب در قامت السيسی و در مقام داور و قدرت منطقهای عرض اندام کرد، ٢- جایگاه برتر اسرائیل بر باد رفت! و بالاخره ٣- مسئله تشکيل دولت سکولار فلسطين بار ديگر به پشت صحنه رانده شد!
١- ضرورت حفظ مقام برتر اسرائیل در خاورميانه با يکه تازی آمريکا و غرب در دوران جنگ سرد، سال ها بورژوازی عرب را به ”عقب ماندگی“ و مطيع غرب، محکوم و در سايه نگه داشته بود. ساختاري که اجازه داده بود که طی سالهای طولاني، مشکلات اقتصادی، اجتماعی، حتی درگیریهای غرب با شوروی سابق توسط کاخسفید و دول غربي در قلب آنچه ”بحران فلسطین“ میخواندند به اصطلاح حل و فصل شود. با ”پيروزي دموکراسي“ غربي بر قطب رقيب، نقش کليدي خاورميانه و بالطبع اسرائیل براي غرب رو به افول گذاشت. دسترسي جهان عرب به کانال ”توسعه و شکوفايي“ سياسي – اقتصادي جهان متمدن، که در هاله اي از ابهام بود با عروج مجدد بورژوازي عرب و سهم خواهي برابر با غرب و آمريکا همراه شد.
با سرنگون کردن متحدين غرب در انقلابات توده اي بهار عربي، دخالت هاي ”بشر دوستانه“ دول غربي و در راس آن آمريکا براي سرکوب و فروکش کردن موج آن انقلابات از سر گرفته شد و عملا سکان ”سرنگوني“ بدست غرب افتاد.
سرنگوني ناتو اي که قرار بود صدور دوباره دموکراسي، روساي جمهور ”مادام العمر“ و ”ديکتاتور“ را که همگي از قضاي روزگار دست نشانده و نوکر خودشان بودند از قدرت برکنار کرده و ”ملت ها“ را در برابر ”انتخابات آزاد“ بين طاعون و وبا قرار دهد، امروز با عقب نشيني آمريکا از خاورميانه و انزواي اسرائیل در منطقه و همزمان با سهم خواهي بورژوازي عرب همراه شده است. در اين اوضاع، براي بورژوازي غرب، ديگر هويت اسرائیل، خود به معضلي بر سر کاهش فشار بورژوازي عرب در موازنه اي بمراتب مهمتر بين رقابت با ساير قطب هاي امپرياليستي همچون روسيه و چين تبديل شده است. کاريکاتور جنگ با ”حماس“ و قتل عام مردم بيدفاع غزه با دستور فاشیستی به نام نتانیاهو در واقع بر متن از دست رفتن آن جايگاه والاي هميشگي از جانب دست راستی ترین محافل دولت اسرائیل و تزلزل در صفوف مدافعين غربي آن و بالطبع عواقب انزوايي است که امروز به اسرائیل تحميل شده است. خلاصه کردن اين بحران گسترده از جانب هیئت حاکمه اسرائیل و رسانه هاي غربي که به صراحت از راس هرم ”اداره“ مي شد، به تونل ها و تحرکات حماس و عباس در قاعده هرم، بيشتر به آماده خوري ايدئولوژيک مي ماند تا تحليل. امروز راس اين هرم را بورژوازي عرب با رياست دولت مصر فتح کرده؛ قاعده اما بحال خود باقي است. السیسی در راس بورژوازی بزرگ مصر پس از طي کردن دوره بحران حکومتی خود، اینبار بعنوان نماینده بورژوازی عرب در منطقه، موقعیت از دست رفته خويش را احیا کرد. کشتار مردم غزه امکانی به بورژوازی مصر داد تا بعنوان نماینده قدرتمند دنیای عرب قد علم کند.
٢- دولت اسرائیل باخت! ايدئولوژيک و سياسي باخت. جناح قوم پرست در نوک هیئت حاکمه آن، سينه ها چاک کرد تا نقش حماس و ایران را بعنوان محور شر به خورد افکار عمومي دهد. تلاشی که به حکم شرايط مادی امروز جهان و منطقه محکوم به شکست بود. بر خلاف پروپاگانداي جنگي دولت اسرائیل بر متن حمله به غزه، دولت ايران بار ديگر نشان داد که ”مسئله فلسطین“ و دخالت اش در آن تاريخا چيزي نبوده جز گرفتن امتیاز از غرب و آمریکا؛ امروز نياز حياتي ايران به غرب، در حقيقت دخالت ارتجاع اسلامي حاکم بر ایران در آينده فلسطين را غلاف کرده؛ تجزيه و تلاشي اردوي ارتجاع اسلامي به شيعه و سني در اوضاع خاورميانه نيز، خود گواه محدود کردن ميدان مانور يکپارچه اين نيرو در قواره گذشته آن است. اما پشت پرده تبليغات جنگي و گردنه بگيري آشکار دولت اسرائیل عليه مردم فلسطين، مقابله با سهم خواهي و عرض اندام بورژوازي عرب بر متن اوضاع امروز خوابيده است. مردم بيگناه غزه در اين دوره، تاوان هيبت از دست رفته اسرائیل را پرداخته اند. هيبت محکوم به هزيمتي که بر متن شرايط و ضرورت هاي اجتناب ناپذيري بنا شده که مدتهاست مهر خود را بر چهارچوب ژئوپلتيک جهان معاصر و خاورميانه کوبيده است. ”آتش بس دائم“ و کشيدن لگام هیئت حاکمه اسرائیل توسط ”گاد فادر“ السيسي پاي اين توافق، نشان داد که هيچ درجه از جنون و قصاوت عليه مردم فلسطين نميتواند موقعيت ممتاز ديروز اسرائیل در مقابل بورژوازي عرب در خاورميانه را باز گرداند. بعلاوه اينکه، ماحصل جنون و فاشیسم فشرده در هیئت حاکمه اسرائیل تنها به مردم نوار غزه و فلسطين محدود نمانده بلکه در افکار عمومي، به نفرت از صهیونیسم دامن زد. اعتراض به راست حاکم در این کشور، محکوم کردن صهیونیسم هیئت حاکمه اسرائیل از طرف بشریت آزاديخواه، زمین لرزهای بود که ابعاد انزوای سیاسی – ایدئولوژیک اسرائیل را نشان داد. مهم نیست مراجع ارتجاع بینالمللی همچون ناتو و آقاي ”بان کي مون“ چه میگویند. از نظر افکار عمومی دنیا اسرائیل بازنده سیاسی این جنگ بود. صهیونیسم هیچ زمانی مانند امروز نه فقط مشروعیت خود در حمله به مردم فلسطین که حاکمیت خود در اسرائیل را از دست نداده بود.
از هم اکنون تتمه اين جريان ارتجاعي در ميان بخش وسيعي از خود جامعه اسرائیل رو به اضمحلال دارد؛ اما همه اينها هنوز کافي نيست. اين راست بايد در يک جدال سياسي داخلي از سوسياليسم و طبقه کارگر و سکولاريسم در خود اسرائیل بطور قطع شکست بخورد. اين نبرد هنوز شروع نشده است.
٣- و اما ”تشکيل دولت مستقل فلسطين“ طعمه احياي موقعيت دولت مصر بعنوان نماينده بورژوازي عرب در منطقه شد. دولتي که اينبار مستقلا پايه هاي حکومت نظامي خود را نه بر پاشنه ”نوکري“ براي غرب بلکه بر خاکستر يک انقلاب توده اي عليه مبارک و در دل هزيمت آقايي آمريکا و دول غربي بر منطقه شکل داده است؛ دولتي که از منظر بورژوازي عرب، ناصر ديگري را در آشيان به بيضه نشسته است و در اوضاع سياه امروز منطقه توانسته منافع بورژوازي مصر را همچنان مصون و پاسداري کند. در نتيجه، بازيگران اين ”آتش بس“ که در قفاي آن نشسته اند يا متخصص سرکوب بهار عرب اند يا کارچاق کن و کارشناس تخريب جامعه.
صلح واقعي و تشکيل دولت مستقل فلسطين تنها با کنار زدن کمپ اين مرتجعين و به رهبري آزاديخواهان در منطقه امکان پذير است. دولت سکولاري که انترناسيوناليسم کارگر و برابري طلبي عميق مردم منطقه ضامن آن باشد. چنين دولتي بدون هژموني سياسي افق سوسياليستي چه در اسرائیل و فلسطین و چه در مصر، حاصل نمي شود.