ايستگاه بعد: عراق –

بيش از دو دهه حملات نظامي آمريکا به عراق تحت نام ”جنگ خليج“ نه تنها به موقعيت آمريکا کمکي نکرد بلکه همراه با گسست کامل شيرازه زندگى مدنى آن جامعه از هم، سياه ترين نيروهاى دست ساز مذهبى و قومى تاريخ بشر را بجان مردم عراق و منطقه انداخت و بدين ترتيب آغازگر بربريت هاي عظيم قرن ٢١ در منطقه خاورميانه شد. گفتند که می ریزند عراق را می گیرند، و بر کل مناطق نفتی خاورمیانه سلطه کامل پیدا میکنند، و ضربه شستی به دنیا نشان میدهند که بيا و ببين چه کسی رئیس است. سالهاست که میلیون‌ها عراقی با آهنگ انفجار بمب، و با آواز جنون گشت‌هاي مسلح اسلامي و قومي در شهرها زندگی می‌کنند. عراق امروز در سايه نظم نوين بوش ها، بلرها، دک چني ها، رامسفلد ها، اوباماها و کلينتون ها، تحت نظارت مستقيم حضراتي که تمام دوران زندگي شان را پشت کليدهاي فرمان پرتاب موشک و يا در اتاقهاي جنگ و آدمکشي ساختمان مرکزي پنتاگون گذرانده اند، به يک سياهچال اجتماعى، اقتصادى، سياسى و فرهنگى تبديل شده است. در اين ميان آنچه نمی‌تواند پرده پوشي شود، این واقعيت است که هزاران هزار از عادي ترين مردم عادي در این ماجرا به دست ارتش آمریکا در جوار لجن ترين باندهاي سياه مذهبي و قومي کشته شده اند. انگار که بلدرچين شکار مي کنند؛ و این همه تحت نام ”دمکراسی“ و ”حقوق بشر“ صورت گرفته است. نامی که با آغاز دنياي بعد از جنگ سرد با کشتار جمعي و چپاول سيستماتيک تداعي مي شود. کمتر کسي هست که امروز ديگر نداند ”بازسازی“ عراق، جزوه پاره پاره شده‌ای است در کنج یک قفسه متروک.

شکست استراتژي نظم نوين جهاني آمريکا و پادوهايش قابل پيشبيني بود. با خزيدن مجدد اسد به تخت رياست، روياي سوريه متحد غرب، عملا دود شد؛ استراتژي ”انقلاب“ القاعده اي – سلفي آمريکا توسط اوباما و عربستان در تحولات منطقه به گل نشست؛ سوريه، تقاطع خونين تقسيم مجدد جهان بين دول امپرياليستي اعلام شد.

اما اين تقسيم بندي نه در صلح و صفا بلکه بر متن بربريت هاي عظيم آغاز شده است. سوريه تنها يکي از اين ايستگاها بود. زين پس راه سرمايه ميبايست با خون بيشتر آدم گشوده شود؛ یا باید بمیرد یا تا آنجا که جان دارد مردم را می‌درد. کشتار مردم عادي در غرب عراق توسط القاعده اي – سلفي هاي ”داعش“ وابسته به تأمین مالی و لجستيکي عربستان و متحدين بعثي شان نمونه آشکار همين بربريت است. عراقي که سيزده سال است منشاء بي ثباتي سياسي و اقتصادي است و مدتهاست از نفس افتاده، مناسبترين جايي است که يک عمامه و يک تفنگ ميتواند تمام آن چيزى شود که براى شروع جهاد کثيف مذهبي و قومي عليه انسانيت کفايت کند.

در مقابل اين بربريت، تنها یک راه وجود دارد. متحد کردن مردم در قالبی که بر زندگی روزمره خود حاکمشان کند و دست دارودسته های اسلامی و قومی را از زندگیشان کوتاه کند. این تباهی و این ارتجاع تعمیم یافته را تنها با پاکسازی آن و با قدرت میتوان پاسخ داد. عراق جائی است که قدرت تماما از لوله تفنگ مي گذرد. باید قدرت داشت و این طویله اوژیاس را به زور پاک کرد. و اين قبل از همه کس و هر جرياني، دست کمونيست ها و سوسياليست هاي آن خطه را مي بوسد. کسی که در اين امر علیه کمونيست ها و آنها را تضعیف کند دارد به مردم عراق و به انسانیت خيانت میکند؛ دنیای امروز با بیست سال پیش تفاوتي فاحش دارد. دنیای امروز با دنیای قرن نوزده يکي نيست؛ دنیای امروز دنیای رواندا است؛ دنیای جرج بوش و بن لادن است. دهه ٧٠ میلادی اصلاً قابل تصور نبود در جایی مانند رواندا نصف جمعیت کله یک میلیون نفر از بقیه را با ساطور بزند و یا در مقابل دوربین تلویزیون سر انسان را برید، يا هواپیمای مسافربری را تبدیل به موشک کرد و با آن ساختمان ها را فرو ريخت. در آنزمان بغداد امروز براي هيچکس قابل تصور نبود.

امروز اوضاع عراق، به هر کجا که می‌رود تنها نخواهد رفت؛ با سلاخي دوباره عراق، روند تخريب زندگاني بشر قرن ٢١، بار ديگر جرقه ميخورد. عراق و تجربه هولناکی که انسانیت امروز در برابر آن ایستاده از آن همه ماست، سرنوشتي که به دست کثيف ترين نظام جهان يعني سرمايه داري رقم خورده است.