دنیای بیکران اپورتونیسم؛ پاسخی به آذر ماجدی –

کرکری خواندن های دوباره آذر ماجدی در مورد تاریخ حزب حکمتیست، اعضای آن و شخص کورش مدرسی و جواز اخلاقی که به خود داده اند تا هر دروغ و هر بهتانی را سر هم بندی کنند، توضیحات کوتاهی را از جانب من بعنوان عضو این حزب ایجاب میکند. نوشته ایشان مشحون از تصویرسازی ها، تحریفات و اتهامات سیاسی و اساسا غیر سیاسی به حزب معین، رهبری حزبی معین و اعضای آن است. اینجا قصد مجاب کردن ایشان را ندارم چرا که جایی که منجلاب است دم از اصلاح زدن خیانت است. خانم ماجدی تمام “حقایق” را راجع به اتهاماتی که نوشته است می داند و خودشیرنی و اپورتونیسم همیشگی او تاکید بر عزم جزمش در گرفتن گوی سبقت از صفوف کسانی است که بسیار زودتر از ایشان به اینگونه لیچارگویی ها به حزب حکمتیست و تاریخ زنده آن روی آوردند. خوشبختانه در حزب ما آنقدر ماتريال، از قرار و قطعنامه و کنگره تا بحث های شفاف تئوریک و اثباتی موجود بوده و هست که کسی جایی مجبور نباشد روزی روزگاری همچون خانم ماجدی به خود جرات دهد که تاریخ یک حزب کمونیستی معين را لوث کند و از دریچه “حالا من فرشته و تو دیو” ببیند. در نتیجه آنها که برای تحزب کمونیستی ارزشی قائلند دستشان خالی نیست و اتهام زدن به تاریخ مبانی فکری و پراتیکی حزب ما، و به این اعتبار، کمونیسم ساده نیست. ایشان اگر اصرار زیادی دارد که از این بازی پا پس نکشد، اشکالی ندارد اما حداقل باید یکبار و برای همیشه از این ناشی گری دست بردارد، بیشتر بخواند، بیشتر تجربه کند و از بورژوازی راه و رسم “قانونی” و “مودبانه” در تهمت زدن به حزب حکمتیست و فعالین و دوستداران این حزب را بیاموزد! طبعا من جواب نوشته ایشان را در درجه اول برای خود نوشته و تمام نانوشته هایی که از ایشان و همکیشان او قرار است روی کاغذ بیاید نوشته ام. بگذارید ناگزیر باشند همیشه و هر جا، درافشانی های ایشان علیه حزب حکمتیست را با این جواب دست مردم دهند.

پرونده سياسى و حزبی ما کمونیست ها و حکمتیست ها سر راه نيفتاده که هر کس و ناکسی بتواند به ميل خود چيزى در آن ثبت کند. کسى حق دارد راجع به کارنامه سياسى ما صحبت کند که جريحه دار شدن عواطف و بهم ريختن عوالم شخصى اش انصاف سياسى و نگاه ابژکتيوش به کمونيسم معاصر و تاريخ تحزب کمونیستی در ایران و به این اعتبار تاریخ حزب حکمتیست را از او سلب نکرده باشد. کسی که خود را محور و مرکز تقل سیاست فرض نکند و قبول کند که جامعه و کمونیستها مسائلي مهمتر از بهم زدن بالانس سیاسی روحی ایشان دارند. بگذاريد قاضى پرونده هاى سياسى شما و ما کسانى باشند که بايد باشند. تصوير‌سازي هاى ماجدی اما نه واقعيات بيرونى، بلکه گوشه‌اى از دنياى درونى او را به ما نشان ميدهد. اما در همين جهان درونى هم، رنگ تاثيرات تاريخ و فرهنگ بيرونى را مي بينيم. اینکه چرا ایشان در دنيايى که تمام مشخصاتش را خودش تعيين ميکند ترجيح داده است در نقش فرشته ای پاک و مظلوم ظاهر بشود را ديگر مديون تاثيرات فرهنگ جهان سومی، شرقى و اسلامى هستيم. در جهانى که فرد مداوما قربانى استبداد سياسى بوده و حقوق و شان فرد هرگز، نه توسط نظام سياسى و نه در پيشگاه خداوند قهار، به رسميت شناخته نشده، انسان به نقش خود در شکل دادن به سرنوشت و مقدرات خود بى اعتماد ميشود و لاجرم خود را در قبال آنچه بر او ميگذرد سهيم و مسئول نميداند. ناکامى‌ها حاصل قهر خارجى و تحميلات نيروى پليد و توطئه‌هاى غير قابل توضيحى خارج از فعاليت و پراتيک فرد است. در اين نگرش انسان ناکام هميشه خود را قربانى تلقى ميکند. در اين سيستم تقابل هر دو فرد، از دو همسايه و دو کارمند جزء اداره ثبت احوال تا سياستمداران، براى هريک از آنها تقابل خير و شر و حق و باطل بنظر ميرسد، وگرنه هیچ درجه تنهایی سیاسی و دل چرکینی موجه و ناموجه، و یا نیاز به جلب اعتماد مخالفان و ناراضیان از حزب ما، توجیهی برای قلب حقایق سیاسی و پراتیکی این حزب و برخوردی اینچنین نازل و غیر اصولی به ما فراهم نمی کند. با روشی که آذر ماجدی در پیش گرفته شخصا امید زیادی به عاقبت ایشان ندارم. متد و منش خانم ماجدی و رویکردش به دنیا و مافیا همین است که هست و آنچه اینروزها اعتماد بنفس او را دو چندان بالا برده و دوز فرصت طلبی اش را تخمیر کرده است، تجدید نظر و پس از آن حملاتی بود که هیئت دائم به موجودیت حزب حکمتیست و کورش مدرسی بعنوان کسی که در دادن خط و جهت کمونیستی کارگری و هویت متمایز به حزب حکمتیست نقش تعیین کننده داشت، کردند. قرابت امروز خانم ماجدی و جریان ایشان با جمع هیئت دائم تلاشی در راستای جمع آوری بخشی از ناراضیان و مخالفین درونی حزب حکمتیست بوده و هست. ما فاصله گرفتن جمع هیئت دائم از سیاستها و جهت گیری های حزب حکمتیست و پیوستن آنان به بستر عمومی چپ سنتی را پیش‌بینی کرده بودیم. اما گناه ما این بود که بعد از سالها کمک به حزب داری عده ای، بلاخره آنها را با کالیبر و توانایی خودشان ول کردیم تا زندگی سیاسی خود را بر مبنای صلاحیت سیاسی و توانایی خودشان شکل دهند و امروز دارند به بستر اصلی خود باز می گردند. اين آن حقيقت واقعی است که هم جریان ماجدی و هم هیات دایم باید با آن کنار بيايند و بر سر آن متحد شوند، “حزب بسازند” و سر ما حکمتیست ها و ملت را هم بیش از این درد نیاورند، و به روى کسانى که امروز متمدنانه خود را از سر راه شان کنار ميکشند چنگ نزنند. باور کنید بر خلاف شما که با کینه و بهتان هر حرکت ما را تعقیب می کنید اما، ما اندازه یک اپسیلون نه تنها مخالف اتحاد شماها با هم نیستیم بلکه پروسه الحاق تان و روند آمیزش تان را به تماشا و تشویق نشسته ایم. ما ادغام کامل تمام این چپ غیر اجتماعی، غیر کارگری و ناسیونالیست را برسمیت می شناسیم.

حال ببینیم که چه کسانی خود را به کوچه علی چپ می زنند و باید از تاریخ بیاموزند! اتهامات نوشته اخیر ایشان را مقایسه کنید با نظرات چند سال گذشته خانم ماجدی و “قرار کمیته مرکزی حزب ایشان” که بتاریخ ۲۵ فوریه ۲۰۰۸ صادر شد و قصدشان پیوستن به حزب حکمتیست بود! بگذار همه بدانند که فرهنگ ایشان، مناسبات داخلی شان و سیاست روزشان بر کدامین “حقایق” اپورتونیستی استوار است، تا همه بدانند مبنای تعیین سیاست و دوری نزدیکی ایشان با هر فرد و سازمان سیاسی برخلاف ادعایشان نه جامعه، طبقه کارگر، انقلاب که منافع حقیر سازمانی و فردی ایشان و هم سازمانی هایشان است:

“زمانی که ما از بیانیه حزب حکمتیست در مورد جنگ حمایت کردیم، رهبری حزب کمونیست کارگری هر دو حزب ما و حکمتیست را مدافع جمهوری اسلامی نامید. (توجه می فرمایید! الان خود خانم ماجدی است که با پر رويي تمام در جملات بالا، حکمتیست ها را مدافع جمهوری اسلامی، مخرب، قلدر و … می داند و به رگبار می بندد!) در تمام این مدت رهبری حزب کمونیست کارگری برای نه تنها تخریب دو حزب، بلکه تخریب روند نزدیکی ما تلاش کرده است… !!!

روابط حزب ما و حزب حکمتیست اکنون رفیقانه است… !!! (عجبا)

در عرصه پراتیک اجتماعی نیز اکنون روشن شده که رفقا (منظور ما حزب حکمتیست است) دستاوردهای چشمگیری داشته اند… !!!

ضمنا بنظر میرسد که رفقا (منظور ما حزب حکمتیست است) مباحث جدی و مهمی در زمینه سبک کار، ساختار حزبی و سیاست های مختلف در کنگره دوم داشته اند. تاثیرات آن را میتوان در پراتیک شان مشاهده کرد. این تغییرات برای ما بسیار خوشحال کننده است… !!! ( یعنی امیدی به جلب مخالفین درونی؟)

در متن چنین شرایطی برداشتن قدمی مشخص تر و جدی تر بسوی نزدیکی بنظر ما ضروری میرسید. از همین رو طی مباحثی در دفتر سیاسی که در همه آنها اعضای کمیته مرکزی نیز شرکت و در بحث دخالت داشتند، به این نتیجه رسیدیم که بشکل کنکرت تری این روند را به پیش بریم. این قرار (قرار الحاق به حزب حکمتیست) نتیجه چنین پروسه و شرایطی است… !!!

نزدیکی دو حزب اتحاد کمونیسم کارگری و حکمتیست تا همین جا تاثیرات مثبت بسیاری بر صفوف جنبش کمونیسم کارگری داشته است. این کاملا روشن است. در صورتی که اتحاد دو حزب در آینده عملی شود، بنظر من تاثیرات عمیق تر و پایدار تری بر کمونیسم کارگری، بر علاقمندان این جنبش و بر اپوزیسیون بطور کلی خواهد داشت. تامین یک حزب سیاسی قوی، با نفوذ، میلیتانت، رادیکال و اجتماعی برای کمونیسم کارگری دست یافتنی تر خواهد شد. از نظر معنوی این پروسه نتایج بسیار مثبتی خواهد داشت… !!!

متاسفانه رهبری حزب کمونیست کارگری تلاش برای تخریب این پروسه را افزایش و سم پاشی علیه دو حزب و نزدیکی آنها را گسترش خواهد داد. بر حملات زشت و سکتاریستی خود خواهد افزود. این شرایط قابل پیش بینی است. اما واقعا امیدوارم که این رفقا به رفتار، روشن و منش خود کمی نگاه جدی تر و مسئولانه تری بیاندازند و فضا را بیش از این آلوده نکنند. از سکتاریسم دست بشویند و به مانند نیرویی از جنبش کمونیسم کارگری از اینکه روند نزدیکی، نفرت زدایی درون جنبش کمونیسم کارگری تا این حد به پیش رفته است و دیوار سکتاریسم در بخشی از این جنبش فرو ریخته است خوشحال و خرسند شوند و خود نیز به این پروسه بپیوندند. آیا این انتظار بالایی است… !!!”

در آن مقطع که کمونیسم متشکل و در راس آن حزب حکمتیست در داخل ایران برو بیایی داشت، محفل آذر ماجدی چنان قربون صدقه حکمتیستها می رفت و به وجد آمده بود که “بیانیه حقوق جهانشمول انسان” را که توسط کورش مدرسی تهیه و تدوین شده يک شبه، به تصویب دفتر سیاسی حزبشان رساندند و هنوز هم که هنوز است جزء مصوبه های این محفل است. برای مدت مدیدی مبلغ مواضع، و فعالین عرصه پخش اطلاعیه های رسمی حزب حکمتیست بوده اند! جوهر این اسناد و آن فعالیت ها در آرشیو سازمان مطبوعه ماجدی هنوز خشک نشده و موجود است.

و آنگهی در آن زمان اپورتونیسم حکم می کرد که خود ماجدی و فرقه اش اگر نه رسما اما تلویحا و زیر جلکی حکمتیست شوند، اطلاعیه های حزب حکمتیست را با افتخار در سایتشان درج کنند و مداوما به ما بابت نمایندگی کردن رادیکالیسم کارگری و کمونیسم تبریک بگویند. اما طنز ماجرا اینجاست که در دنیای واقعی و از جانب ما پذیرفته نشدند. چرا؟

چون حزب حکمتیست قبل از هر جیز ماهیت اپورتونیستی این تقاضا را دریافته بود و مهمتر حزب حکمتیست یک رویکرد جنبشی و تئوریک منسجم با هویت متمایز و برجسته ای را در کمونیسم ایران کسب کرده بود و تقلای این جماعت دعوت به تسلیم کردن سنت سیاسی و تشکیلاتی متمایز حزب ما به مواضع ناسیونالیسم میلیتانت حزب کمونیست کارگری و بعبارتی دیگر دعوت به عقب نشینی در مقابل چپ سنتی بود. رهبران جریان اتحاد کمونیسم کارگری که خانم ماجدی یکی از آنها باشد خود از جمله تئوریسین ها و سردمداران تعرض به خط حکمت و زیر پا گذاشتن آگاهانه اصول و موازین سازمانی حزب کمونیست کارگری و تحمیل کردن جدائی ما از این حزب بودند حتی یک قدم در نقد جدی سیاست ها و روش تشکیلاتی خود و رهبری حزب کمونیست کارگری ایران بر نداشته و مسئولیت عملکردشان را بعهده نگرفتند، بنابراین فاقد اعتبارنامه سیاسی لازم جهت عضویت در حزب حکمتیست بودند. ما به درست تشخیص دادیم که هدف آنها تنها یک اقدام تاکتیکی فرصت طلبانه و بنا به اقتضای روز بود. ما گفتیم و تاکید کردیم که فلسفه اینها سرپوش گذاشتن بر اهداف متمایز و متناقض سوسیالیستی طبقه کارگر با اهداف دمکراتیک بخش های اصلی بورژوازی در جامعه است و مثل همیشه ابزار اختلاط جنبش کمونیستی طبقه کارگر با این یا آن بخش جنبش ناسیونالیستی اند. از نظر سیاسی و جنبشی این پوپولیسم مانند همه پیشینیان خود پرده ساتری بر فراخواندن طبقه کارگر به زیر پرچم ناسیونالیسم است. افق اینها، که پرچم دار واقعی تر و سیاسی تر آن حزب کمونیست کارگری است، نه یک انحراف فکری و نظری “بورژوائی” از مارکسیسم بلکه یک جنبش اجتماعی بورژوائی را نمایندگی کرده و میکند: جناح چپ جنبش بورژوا لیبرال ایران. شرط استقلال جنبش طبقه کارگر ریشه کن کردن این اغتشاش نظری در میان کمونیست ها و نشان دادن فاصله عمیق میان جنبش سوسیالیستی با تمام شاخه های جنبش ناسیونالیستی و بورژوا لیبرال ایران است.

آذر ماجدی و حزبشان نه تنها از نظر سیاسی هیچ نقدی به سیستم نظری و جنبشی رهبری حزب کمونیست کارگری نداشته و ندارند بلکه خود جزیی از آن اند. اینها تا اینجا تماما به همان سیستم تئوریک، سیاسی و جنبشی حزب کمونیست کارگری تعلق دارند و فقط حزب دیگری ساخته اند. از زمان مخالفت ما و پس زدن این جریان در ملحق شدن شان به حزب حکمتیست تا به امروز، عداوت شان با حزب حکمتیست و شخص کورش مدرسی بعنوان شیطان بزرگ پاياني ندارد که “مگر نگفتیم خط کورش مدرسی راست و در دفاع از رژیم اسلامی است”، “مگر نگفتیم که اینها مبارزه مسالمت آمیز را پیشه کرده اند”، “مگر نگفتیم که اینها شرمگینانه از رژیم اسلامی تحت نام مبارزه با امپریالیسم دفاع می کنند”، “مگر نگفتیم که اینها قلدر و فرافکن و متکبر اند.” ظاهرا حزب حکمتیست و شخص کورش مدرسی مسبب تمام ناکامی های خانم ماجدی در دنیای سیاست اند!

مشکل اما، “گفتم” و “نگفتن”های محفل و شخص خانم ماجدی نیست. مشکل اینجاست که ایشان با این فرهنگ نازل و با این برخورد و پیشینه “درخشانی” که از خود به جا گذاشته اند به هر رهگذری نشان داد که عدم پذیرشش در حزب حمکتیست چقدر عقلاني و اصولی بود. اگر ایشان میخواست چپ بماند اتفاقا می بایست اختلافات خود را با جنبش بورژوا لیبرال ایران برجسته می کرد. باید در مقابل سنت ناسیونالیستی، نمایندگی انتقاد کارگری و افق مستقل طبقه کارگر عروج کرده ایران را به عهده می گرفت. باید در جدال با توهمات و خوشباوری های پوپولیستی پا به میدان می گذاشت. باید اپورتونیسم و در جهت باد حرکت کردن را کنار میگذاشت و باید طاقت می داشت چند ماهی خلاف جریان بنظر برسد. در یک کلام باید از نظر سیاسی، فرهنگ سیاسی و سنت حزبی تغییر بنیادی میکرد. باید با راه حل های از بالا تداعی نمیشد و سر مردم را به بندبازي “آلترناتیوسازی” گرم نمی کرد. باید اعلام می کرد که رهبری آمریکا و غرب در بند و بست های از بالا را قبول ندارد. باید توده مردم و و در درجه اول کارگران را از خوشباوری به مواعید آمریکا و جنبش سبز بر حذر می داشت. باید شهامت می داشت با هژمونی افق تاچریستی در ایران مقابله کند. باید در مورد انقلاب برای استقرار شکل و رنگ دیگری از حکومت بورژوازی هشدار می داد. باید طرح “آلترنایوسازی” اپوزیسیون را افشا می کرد و خودآگاهی طبقاتی و انترناسیونالیستی طبقه کارگر ایران را تقویت می کرد. با شرکت در این جبهه کثیف و توضیح مواضع خود به آنها، با شریک شدن در توهمات و ذوق زدگی هایشان و با رفتن به استقبال آلترناتیو آنها، کسی رهبر مردم نمی شود. مارکسیسم و همه اصول آن درست مال همین روزهاست و متاسفانه درست در همین روزهای تعیین تلکیف طبقات، است که کمونیسم نوع آذر ماجدی دست از این اصول می کشد. همین اپورتونیسم، انزوای عملی این نوع کمونیسم و بیکلاه ماندن سر آن در تقریبا تمام تلاقی های مهم سیاسی را توضیح می دهد.

خلاصه کلام، اگر دانشمندی‌، روانشناسی‌ بخواهد درباره ‌زشت‌ترین‌ اشكال‌ فرصت طلبی، چاپلوسی و خودگنده‌بینی‌ چپ غیر کارگری و غیر اجتماعی مطالعه‌ای‌ جدی بكند باید بیاید چند روزی را مهمان محفل خانم ماجدی شود تا محیرالعقول‌ترین‌ پدیده‌ها را ثبت‌ كند. راستی فرصت طلبی ایشان تا کجا پیش می رود؟ آیا ایشان به زندگی، امید، گذشته و آینده و انسان و دیالکتیک و پراتیک ایمان دارد یا زندگی نزد ایشان قتل عام روزها، “قانون اینرسی سکون” و چراندن چهار ستون بدن است و بس!؟ شاید واقعا ایشان بی وزنی را بیش از همه چیز دوست دارد.

تاريخ انتشار: مرداد ١٣٩١