بدنبال بحران اقتصادی و ایدولوژیک بی سابقه ای که در سال های اخیر بر کل پهنه آسمان جهان کاپیتالیستی سایه انداخته است، حمایت از نسخه “برنامه ریزی” و توسعه سرمایه، بار دیگر مبحث بخشی از مشاورین و حلقه های بورژوازی در جهان شده است. امر این بخش، نه نفی اصولی مطلوبیت و امکان خلاص شدن کارگران و مردم از شر مناسبات سرمایه داری و برپایی جامعه کمونیستی و فاقد بردگی مزدی، بلکه تجویز نسخه هایی از سرمایه داری “خوش خیم” است. در چند دهه پیش مکاتب گوناگونی از جمله مائوایسم و مدل شوروی، عهده دار انجام این وظیفه بود. در سطح بین المللی، پروبلماتیک “برنامه و توسعه” و راه حل های اقتصادی که زمانی تحت نام “روش های برنامه ریزی” در کشورهایی نظیر شوروی به دلایل تاریخی و بعلت تحولات بین المللی در برابر ایده سرمایه داری بازار، به تدریج از مضمون تهی شد و چه آنجا که امروز تحت پرچم هار بازار آزاد به ته رسیده تنها راه نجات جهان و جامعه بشری قلمداد می شد، امروز در دل بحرانی ترین شرایط سرمایه داری، کاریکاتوری بیش نیست.
امروز با گلوبال شدن عروج و افول مناسبات و نظام آزاد بازار، بار دیگر ایده و توهم رشد صنعت و توسعه سرمایه داری خارج از حیطه بازار جهانی، توسط بخشی از بورژوازی ایران نیز با فرمول ها و بهانه ها و تئوری های مکتب وابستگی دوباره ظهور کرده اند. مکتبی که نقدش به مناسبات اقتصادی و اجتماعی حاکم، نقد وابستگی آن به امپریالیسم در گذشته و نئولیبرالیسم در امروز و نه سرمایه داری بودن آنها است. بنظر می رسد در ایران، رو شدن و کور شدن چشم انداز امکان گشایش اقتصادی و سیاسی دولت اعتدال، طیف قانونی و میانی چپهای ملی و ناسیونالیست را بار دیگر به تکاپو انداخته است. فعال شدن روایت ملی از سوسیالیسم و آرمان بورژوازی صنعتی بر بستر رسمی اعتراض ناسیونالیستی به جوانب “فاسد” سرمایه داری “غیر خودی”! منظور، کسانی است که به خود “رادیکال” می گویند و علیرغم تعلقات سازمانی و محفلی شان که شاید مهمترین وجه تمایز این مجموعه باشد، سر در انبان بورژوازی ملی و لیبرالیسم وطنی دارند. هیچ کس با دیدن این جبهه و شخصیت های آن احساس نمی کند که عده ای مصمم که یک سنت و گرایش را نمایندگی می کنند آستین بالا زده اند تا تهاجمی همه جانبه را به جمهوری اسلامی سازمان بدهند، جنبشی سیاسی به راه بیندازند و قدرت را کسب کنند؛ این طیف، بجای اشتهای کسب قدرت سیاسی که هدف وجودی و اجتناب ناپذیر هر جنبش سیاسی است، در عوض تاریخا وابسته به زیست جریانهای اصلی سیاسی – ایدئولوژیک مدعی قدرت در ایران و ” اصلاح ” آنها بوده است.
در میان خیل مشاورین این جبهه و مدیریت بهتر سرمایه در ایران، آقای فریبرز رئیسدانا را می بینیم که چگونه چپ و راست مشغول تجویز نسخه های پا خورده ای از رشد سرمایه داری در ایران، “برنامه ریزی” شده در قالب “توسعه” است. در اوضاعی که بورژوازی ایران و دولت اعتدال اش نتیجه ای نداشته جز بیکاری، دستمزدهای نازل، تورم بالا به همراه وخیمتر شدن وضعیت اقتصادی در سطح عمومی، ایشان علمدار آلترناتیو “برنامه ریزی و توسعه” در ایران امروز شده اند. در حالیکه بی افقی بورژوازی حاکم در ایران کاملا عیان است، یک اقتصاددان ملی – مذهبی، مخلص مصدق و بنام “سوسیالیسم”، تکانده شده از “وابستگی”، همراه با مقداری کپی برداری از “سمیر امین” به داد “صنایع ملی” می رسد! واقعیت اینست که نتایج و ماحصل برنامه و افق جنبشی که ریس دانا از مبلغین آن است – مستقل از تفاوت های تاکتیکی با حکومت – به یکی از افق های موجود در اردوی بورژوازی ایران تعلق دارد. پیام کل بورژوازی به طبقه کارگر اینست که بهبود و ارتقای وضع کارگران از مجرای رشد و توسعه سرمایه داری و گردش سرمایه می گذرد؛ می گویند که اگر تولیدات مان بالا رود، اشتغال افزایش و بیکاری کاهش میابد؛ پس کارگر نه تنها باید در این مسیر سیاهی لشکر افق سرمایه شود بلکه اساسا دولت باید کاری کند تا با بهبود سطح تولیدات داخلی و بالا بردن قابلیت تولید، سرمایه آنچنان قدرتی پیدا کند که به صدور کالا بپردازد و بدین ترتیب با واردات کالاهای ارزان مقابله کرد! علیرغم اختلاف تاکتیکی میان جناح های سرمایه داری در ایران، مستقل از اینکه دست دولت را باید از اقتصاد کوتاه تر کرد یا اینکه انتظار داشت دولت “برنامه ریزی و “مدیریت” بیشتر اعمال کند، اما “توسعه” و “برنامه ریزی” در واقع اسم رمز کشاندن کارگر به سمت افق مشترک بورژوازی است. کشکمشی است جهت تبدیل ناسیونالیسم در ایران به تکیه گاهی براى ایجاد یک سرمایه داری “خوشخیم” که همراه با گردش سرمایه، حق استثمار کارگر و سودبری از منابع اقتصادى در ایران را براى بورژوازی محفوظ بدارد و بر تداوم استثمار و بهره کشی از گرده طبقه کارگر، تعدیل ثروت و ایده برپایی یک جامعه بر مبنای سازش طبقاتى و تمکین کارگران به بورژوازى را وعده می دهد و بنابراین عطای مبارزه طبقاتی حی و حاضر کارگران علیه سرمایه داری در ایران را به لقایش می بخشد و طبقه کارگر را خلع سلاح و به دنباله رو افق ناسیونالیسم و “توسعه” جناح های مختلف سرمایه مبدل می سازد. این سوسیالیسم قانونی، این توسعه طلبی میهنی در پوشش دفاع از کارگر را باید به چالش کشید و کنار گذاشت؛ برخورد به چپ ملی و ناسیونالیست که سنتا بعنوان بخشی از اعتراض طبقه کارگر علیه بورژوازی عرض اندام می کند در ایندوره یکی از مهترین وظایف کمونیست ها و کارگران کمونیست است. بدون برجسته کردن حقایق سیاسی پشت تئوری های به ظاهر چپ این طیف، از صف مستقل کارگری و کمونیستی در مبارزه طبقاتی خبری نخواهد بود؛ لذا باید در مقابل آن ایستاد، اما نه با جدی گرفتن بار “علمی” آن بلکه با افشاء حقیقت سیاسی پشت آن.
ریس دانا در مطلبی تحت عنوان “امپریالیسم را از یاد نبریم” – اردیبهشت ٩٣، از تقسیم بندی دوران “امپریالیسم پیشین” و “امپریالیسم نو” اینگونه سخن میگوید:
“امپریالیسم نو پیچیده تر و گسترده تر از امپریالیسم پیشین عمل می کند و منافع سرمایه داری بومی خود را زیرکانه تر و خشن تر در متن سرمایه داری جهانی می جوید. امپریالیسم نو لجام گسیخته تر از پیش است و از همه ی ابزارهای تجسسی، امنیتی، سیاسی، اجتماعی و نظامی استفاده می کند. این امپریالیسم کشور به کشور و مورد به مورد عمل می کند اما راهبردی جهانی دارد. تهاجم به منظور بازاریابی، صادرات، استفاده از منابع با سرشت این امپریالیسم گره خورده است. در سالهای دهه ی نود قرن گذشته بدین سو دیده ایم که امریکا نمی تواند بی سلطه و تهاجم با مسائل روز افزون خود و با نیاز انباشت و سود رو به رو شود. امپریالیسم نو پیش و بیش از آن که زیاده خواهی ساده ای باشد در واقع جنبه ضرورت حیاتی برای نظاره ی سرمایه داری مسلط دارد.”
و همچنین در گفتگو با مهرنامه شماره ١۵- شهریور ٩٠، به سیر ناموزون رشد سرمایه داری، کالاهای مصرفی و نقش ماشین آلات اشاره میکند:
“ناموزونی در سرشت نظام سرمایهداری است به این دلیل که این اندیشه تنها به سود میاندیشد و سود به این ناموزونی، شکستن رقابت و انحصار نیاز دارد… اما جنبه اقتصادی آن، انباشت سرمایه است در مقابل توان مصرفی. بنابراین تودههای مردم و کارگران محروم میمانند و نمیتوانند کالای مصرفی را تقاضا کنند که کالای مصرفی هم ماشینآلات را تقاضا کند و ماشینآلات هم تقاضای سرمایههای مالی را ایجاد کند. پس این سلسله شکسته میشود. هر بحرانی که در اقتصاد جهان به وقوع پیوسته، جدا از این روند نبوده است…”
و در مطلبی دیگر تحت عنوان “تمرکز ثروت و گسترش فقر پایان افسانه طبقه متوسط” – آوریل ٢٠١٠، ضمن نشان دادن ظرفیت “نظریه میهن دوستانه صنایع ملی”، بی ربط ترین مولفه ها را بکمک می گیرد تا ظاهرا تفاوت سیستم سرمایه داری غرب را با “سرمایه داری وابسته” در ایران نشان دهد و در حقیقت نفس مناسبات سرمایه داری و استثمار کارمزدی در ایران را قلم میگیرد و با نوع ویژه ای از سرمایه داری و لایه ای از سرمایه داران بد (وابسته) که به فکر رشد “صنایع ملی” نیستند، طرف می شود. “صنایع ملی” و نمایندگان رشد آن ظاهرا کارگر را استثمار نمیکنند؛ ریس دانا بعنوان سخنگوی لایه ای از بورژوازی ایران درست مانند سال های ۵٧، بنام “سوسیالیسم و چپ”، اینگونه ظاهر می شود:
“درایران یک لایه سرمایه دار وجود دارد که این سرمایه داران تمام خصلتهای یک سرمایهداری وابسته، بیهنر و بیخلاقیت را دارد و معمولا تقصیر را گردن دولت، مردم و کارگرانی که قدرشان را نمیدانند میاندازند… معمولا در پی گرفتن منابع ارزان از دولت و بیرون کردن کارگران و به دست گرفتن ظرفیت انحصاری بازار هستند. آنها با استفاده از نظریه میهن دوستانه ما که میگوییم باید از صنایع ملی دفاع شود، این حمایت از صنایع ملی را حمایت از جیب خودشان قلمداد میکنند… در جامعه سرمایهداری پیشرفته، فقر مطلق ایجاد نمیشود این فقر نسبی است که گسترش پیدا میکند. در جوامع سرمایهداری ضعیف وابسته، که حقوق دموکراتیک در آن وجود ندارد، مانند جامعه ما فقر مطلق زیاد میشود … در صنایع قطعهسازی کسانی بودند که فریاد بزنند و بخواهند که جلوی واردات گرفته شود، ولی از درون خودشان با مقاومت روبرو شدند؛ … اقتصادی که رو به خارج ندارد و قدرت صادراتی ندارد، باید براقتصاد داخلی توجه کند و اقتصاد داخلی بر بنیاد شماری فقیر نمیتواند قوه خرید کافی و تقاضای درون زا داشته باشد، همان گونه که بر بنیاد شمار زیادی ار مردم ناآگاه و بیسواد نمیشود، دموکراسی ساخت…” تمرکز ثروت و گسترش فقر پایان افسانه طبقه متوسط – فریبرز ریس دانا
و نهایتا در مصاحبه ای با سایت طبقه دات کام – ماه دسامبر ٢٠١۴، در مورد “توسعه” و نقش “برنامه ریزی” میگوید:
“… آنها گفتهاند و میگویند عصر برنامهریزی مرده است. اما رادیکالها بر آنند که “برنامهریزی مرد، زنده باد برنامهریزی”. در واقع این که از سوی غرب مطرح میشد خواست توسعهی وابسته بود وگرنه راه حلهای خود انگیخته و انقلابی در جنبشهای آزادی بخش جهان، خواهان توسعهی مستقل بوده اند: دیدگاه مصدق و نهضت ملی کردن نفت، دیدگاه هند، تجربهی چین(از ۱۹۲۰ به این سو به خصوص پس از انقلاب کمونیستی در ۱۹۴۹)، تجربهی غیر متعهدها و … من شخصاً فرایند تاریخ توسعه را به طور غالب فرایندی سرمایهدارانه در جهان، در قرن بیستم میبینم که امپریالیسم قصد نفوذ و جهتدهی به آن و توسعهی وابستگی را داشت. اما ساز و کارهای مستقلتر در طیفی از «راه رشد غیر سرمایهداری» تا «روشهای برنامهریزی دموکراتیک» و سوگیری سوسیالیستی نیز به صورت واکنشها در برابر سرمایهداری تجربه شدهاند. توسعه دانشی است که نباید خود را از اقتصاد سیاسی رادیکال جدا کند وگرنه یا عقیم میشود یا در خدمت وابستگی قرار میگیرد… برنامهریزی دولتی متمرکز در شوروی منشا دستاوردهای مهمی بود که هنوز آثار آن در زیر ساختها و توسعهی صنعتی باقی است. مورد چین نیز همین بود. در ایران برنامهریزی در خدمت بورژوازی یا بخشهای بورژوای قرار گرفت و سپس توسط دولتهای بورژوایی جناحی به تدریج به کاریکاتوری تبدیل شد زیرا که جناحهای سرمایهداری، نادیدهاش انگاشتند و راه سود و فساد و رانتبری خاص خود را پیمودند. بالاخره برنامهریزی کاپیتالیستی هم نوعی تحکم به سرمایهداری در جهت منافع خود آنها است. اما در ایران ملوکالطوایفی، سرمایه، دخل برنامه را آورد… راه توسعهی ملتها به ارادهی ملتها بستگی دارد. اما قانونمندیهای تاریخی و مادی نیز جای خود را دارند؛ نه جایگاهی مانند علم فیزیک بلکه جایگاه اصولی خود را در متن زندگی اجتماعی. راه پیشین سرمایهداری پر از تجربه و دست آورد است اما الگوی توسعه نیست و فقط یکی از الگوها در مقابل الگوهای دیگر است…”
١- به “فرایند توسعه” و جایگاه “برنامه ریزی” و مخالفت شان با “واردات” در سیستم فکری آقای ریس دانا پایین تر خواهیم پرداخت؛ اما هم این اصطلاحات (امپریالیسم پیشین و امپریالیسم نو) و هم این تقسیم بندی متناظر با طرح آن، حاوی نوعی اغتشاش تئوریک و گواه تبیینی نادرست از سرمایه داری بعنوان یک شیوه تولید معین در تاریخ است؛ شیوه تولیدی که خصلت آن از رابطه خرید و فروش نیروی کار مشخص می شود. نظام سرمایه داری با حلقه معینی از پروسه تکوین خود، یعنی دوران “انباشت بدوی” از چهارچوب جامعه فئودال متولد شده است. لذا، درست این است که بنیاد مادی تکامل و گسترس امپریالیستی سرمایه، در رابطه تولید ارزش اضافی، در خصلت ذاتی این رابطه به خود گستری سرمایه، در سرشت متناقض و بحران زای سرمایه، و در تمرکز گرایی و انحصارگرایی ذاتی سرمایه مالی جست و جو شود. تبیین ناقص رئیسدانا از ریشه یابی واقعی گسترش امپریالیستی سرمایه داری، او را به تحلیلی نادرست از فاز امپریالیستی سرمایه داری می رساند. سرمایه داری شدن جوامع دنیا و تسلط این شیوه تولیدی در سرتاسر جهان، صف آرایی بورژوازی و پرولتاریا به مثابه طبقات اساسی در دنیای موجود، وحدت منافع اساسی بورژوازی همه کشورها با کل طبقه سرمایه دار بین المللی، کشمکش و مبارزه طبقاتی اجتناب ناپذیر بورژوازی و پرولتاریا در همه کشورها از تبعات گریز ناپذیر این فاز سرمایه داری است که در تبیین رئیسدانا نمی گنجد. از همین رو، اینگونه تقسیم بندی های دلبخواهی که رئیسدانا تعیین میکند نه تنها فاقد دقت است بلکه خط بطلانی است به ادامه نقد اقتصاد سیاسی تولید سرمایه داری که مارکس در کاپیتال وجوه دیگری از آن را گشوده است.
٢- در سیستم فکری رئیسدانا، مولفه هایی همچون سیر ناموزون رشد سرمایه داری، کالاهای مصرفی و صنایع مادر و ماشین آلات، به عنوان قوانین اساسی حرکت سرمایه انگاشته می شود. برای آشنایان با آموزه های مارکس کاملا روشن است که درک ایشان از قوانین پایه ای حرکت سرمایه نادرست است، اما معضل مهمتر اینست که رئیسدانا بر هم خوردن این موازنه را مولد و منشا وقوع بحران های سرمایه داری جا می زند. ریشه بحران سرمایه داری در سیر صعودی اجتناب ناپذیر ترکیب ارگانیک سرمایه، تاثیر این مولفه در گرایش رو به نزول نرخ سود، و سر انجام بلفعل شدن این گرایش، قرار دارد. لذا، نقطه عظیمت بحث “بحران” و “امپریالیسم” برای رئیسدانا چیزی نیست جز ناممکنی تعادل بین مصرف و سرمایه گزاری؛ که در آن نظام کاپیتالستی زیر فشار تولید انبوه محصولات مصرفی و کمبود بازار فروش و لاجرم افتادن به ورطه رکود و کساد، گرایش به “تهاجم به منظور بازاریابی، صادرات، استفاده از منابع” کشورهای “تحت سلطه” و صدور کالا و دست درازی به توسعه طلبی امپریالیستی پیدا میکند. ترجمان این بحث ریس دانا در دنیای سیاست یعنی اینکه ریشه بیکاری، تورم، توسعه نیافتگی، ناموزونی اقتصادی، ستم بر بخشهای مختلف جامعه، و … در گرایش امپریالیسم به “تهاجم به منظور بازاریابی و صادرات به کشورهای تحت سلطه” نهفته است! وی تا آنجا به حکومت ایران “دیدگاه انتقادی” دارند که خواهان دخالت دولت در کنترل صدور سرمایه امپریالیستی به ایران و نظارت بر بی بند و باری اقتصادی و ایجاد یک سیستم “برنامه ریزی دموکراتیک” است. در حالیکه این باید برای همه از روز روشنتر باشد که در عصر امپریالیسم حکومت بورژوازی در ایران نمیتواند دموکرات باشد اما ایشان بر الگوی یک اقتصاد “خودکفا” و صنعتی با حاکمیت “دموکراتیک”، یک جامعه سرمایه داری کنترل شده و ضد غربی و ملی گرا در ایران پافشاری میکند! اما واقعیت اینست که اقتصاد و حاکمیت سیاسی بورژوازی در ایران – مستقل از اینکه دموکرات باشد یا مستبد – نه اینکه نمی خواهد بلکه با توجه به جایگاه معینی که در تقسیم کار جهانی دارد، مستلزم پاسداری و حاکمیت کل سرمایه اجتماعی است و نمیتواند وابسته به امپریالیسم نباشد؛ این توهم که ایران – آنهم نزدیک به یک قرن بعد از انقلاب اکتبر و دو جنگ جهانی – می تواند متروپولی شود و بر این اساس سرمایه داری و دولت اش اصلاح پذیر است، گمراه کردن طبقه کارگر و دامن زدن به توهم در صفوف این طبقه است. در این کلک بورژوازی، کارگر قرار است در قامت یک مدیر مدبر و کاردان در خدمت “برنامه ریزی و توسعه” یک سرمایه داری بومی با چهره ای مردمی و انسانی قرار گیرد! قرار است تحت نام “خلق”، “ملت” و “مردم”، کارگر را در خدمت افق بورژوایی “رشد و توسعه صنایع ملی” با سرمایه دار آشتی دهند و این سیاست را “عدالت اجتماعی” نام بگذارند! این چیزی نیست جز تخطئه کمونیسم که به نیابت از کارگر قرار است عملی شود. مشکل “امپریالیسم و صدور کالا” و فقدان دموکراسی و “موازین دموکراتیک” پوششی است که کمابیش همه بخش های بورژوازی در خلال آن، مبارزه طبقه کارگر بسوی سوسیالیسم و علیه سرمایه داری و کار مزدی در ایران را به حاشیه می رانند.
٣- کسی که پایه تئوری بحران خویش را از جایگاه واقعی خود، یعنی سیر صعودی ترکیب ارگانیک سرمایه و فعال شدن گرایش رو به افت نرخ سود، به ناموزونی “جهان پیشرفته” و “پس رفته”، به عدم تعادل مصرف و نهایتا عدم “برنامه ریزی” منتقل کرده است، ناگزیر انبوه سرمایه را از تولید اضافی آن به تولید اضافی محصولات مصرفی منحصر می سازد! در این نگاه، صادرات و صدور کالا به جای صدور سرمایه و بازار فروش کالاهای مصرفی به جای گسترش اجتناب ناپذیر شیوه تولید سرمایه داری در سرتاسر جهان، مشخصه شرایط امپریالیستی می گردد! پیداست که در این روایت از امپریالیسم، راهی باقی نمیماند جز دخیل بستن به همان تئوری آشنای تضاد خلق و امپریالیسم؛ و این همان کاری است که رئیسدانا انجام می دهد. او همه جا از ستم امپریالیسم بر “ملت”ها، از “غارت و چپاول ملت ها توسط امپریالیسم”، از تضاد بین “جهان پیشرفته و جهان کم توسعه”، از “مبارزات جنبش های استقلال طلبانه دهه ۶٠”، از نقش صندوق بین المللی پول در تاراج کشورهای جهان سوم، از فشارهای سنگینی که مراکز عظیم مالی بر اقتصاد کشورهای “تحت سلطه و وابسته” وارد می کنند و … سخن می گوید. رئیسدانا زیر فشار روایت نادرست اش از امپریالیسم و سرمایه داری و مبارزه طبقاتی، پاک فراموش می کند آنچه که او “جهان کم توسعه” و “سیستم ملوک الطوایفی” مینامد، و برایشان نسخه “راه توسعه ملتها به اراده ملت ها بستگی دارد” میپیچد، خود کشورهایی سرمایه داری اند. ساکنان این ممالک، جمعیت یک دست و متحد المنافعی به نام “ملت” نیستند. در این جوامع نیز پرولتاریا و بورژوازی، دو طبقه اساسی هستند. بورژوازی این کشورها بخشی لایتجزا از بورژوازی سفاک و جنایت کار جهانی است و پرولتاریای این حوزه ها نیز بخشی از طبقه کارگر جهانی است. تمامی آنچه که رئیسدانا تحت نام “ستم بر ملتها”ی “جهان کم توسعه” نام می برد، استثمار طبقه کارگر این بخش از جهان سرمایه داری توسط بورژوازی همین کشورها در شراکت با بورژوازی جهانی است. سوال اساسی از آقای ریس دانا اینست که ایا به باور ایشان شالوده اقتصاد کشورهایی نظیر ایران بر چیز دیگری سوای رابطه خرید و فروش نیروی کار استوار است؟ ایا فروش نیروی کار کارگر ایرانی، وسیله امرار معاش اش نیست؟ آیا طبقه کارگر ایران، نیروی کار خود را با سرمایه مبادله نمی کند تا از این طریق بهای وسایل مورد نیاز خویش و بازتولید خویش را پرداخت کند؟ حقیقت اینست که ایشان با “ملوک الطوایفی” و “وابسته” خواندن سرمایه داری در ایران و دفاع از “نظریه میهن دوستانه صنایع ملی” خط بطلانی بر سرمایه داری بودن ایران و کالا بودن نیروی کار و به تبع آن مبارزه طبقاتی در وسیعترین شکل آن می کشد. ایشان نمی بیند که کارگر ایرانی صرفا و صرفا از طریق فروش نیروی کارش ارتزاق می کند. دستمزد کارگر ایرانی چه چیز سوای بهای بازتولید نیروی کارش بوده است؟ آنچه امروز در دنیای واقعی و به طور عینی و ملموس مناسبات اقتصادی جوامعی مانند ایران را از مناسبات اقتصادی ممالک سرمایه داری نوع غربی متمایز میکند، هیچ ربطی به شاخص ها و مولفه های تمیزدهنده شیوه تولید سرمایه داری از سایر اشکال تولید اجتماعی ندارد. این تمایزات در بهترین حالت نشانه گوشه ای از تفاوت های روبنایی در چگونگی اعمال نظم تولیدی، سیاسی و اجتماعی سرمایه داری بوده است. نمای عینی امروز جامعه ایران، طبقه کارگری است که نیروی ارزان کارش را می فروشد؛ طبقه ای که حاصل کارش به سرمایه و باز هم سرمایه تبدیل می شود. ما با جامعه ای رو برو ایم که تبلور تمام و کمال حاکمیت کار مرده بر کار زنده است؛ جامعه ای که ملزومات سودآوری سرمایه، سرنوشت جمعیت اش را رقم می زند و دولت و ساختار سیاسی اش، دستگاه وحشت مدافع رابطه کار و سرمایه است.
۴- آقای ریس دانا تحت نام سوسیالست با پرچم و آرمان بورژوازی لیبرال صنعتی – وطنی، ظاهرا آلترناتیو انتقادی سرمایه داری در “عصر امپریالیسم” را بدست گرفته است. ضدیت با امپریالیسم برای این طیف منشویک ایرانی، مبنای “تئوریک” و تداوم نقد مارکسیستی اقتصاد سیاسی می شود. قرار است با این رویکرد، چگونگی برون رفت از این کارکرد امپریالیستی سرمایه که ظاهرا باعث و بانی مسدود کردن رشد نیروهای مولده در کشورهای “تحت سلطه” شده، تدوین گردد! قرار است یک تولید مبتنی بر تعادل و رشد موزون و هماهنگ نیروهای مولده و صنعت، مبنای انتقاد این طیف به اقتصاد سیاسی سرمایه داری و آلترناتیو طبقه کارگر جا زده شود. طلسم شدن امثال رئیسدانا در دایره “ضدیت با امپریالیسم”، تئوریهای “سرمایه داری وابسته”، دولت های دلال و فاسد و تولید کننده کالاهای وارداتی و ناشی از سرمایه های غیر ملی، بی خود نیست؛ این بخشی از آرمانهای تاریخی بورژوازی صنعتی ایران است که در پوشش مارکسیسم و تلفیق اش با دموکراسی در کشورهایی نظیر ایران، به ناحق بخشی از خاستگاه و سند هویتی جنبش کمونیستی می شود. آرمانهایی که نه تداوم نقد مارکس در کاپیتال بر تولید سرمایه داری و در پروسه تولید ارزش و ارزش اضافی و انباشت سرمایه را نمایندگی می کنند بلکه بعکس، آرمان بورژوازی صنعتی در ایران و در چهارگوشه جهان است که از این رشد ناموزون یک دیدگاه و یک سیستم قرینه با آمال و اهداف سیاسی بورژوازی خودی، در عصر انقلابات پرولتری بنا میکند. و همین دیدگاه بورژوائی، خاستگاه امثال رئیسداناها را همچون الیت روشنفکری جوامع “کمتر پیشرفته”، “وابسته”، “غیر مستقل” و وارد کننده “کالاهای وارداتی” و “بنجل” رو میکند زمانیکه از الگوی شوروی و چین سیستمی برای تعریف رشد نیروهای مولده استخراج میکنند. مارکس در فصل اول سرمایه خاطرنشان می کند که کارگر با دریافت مزد و در بطن بازار، نتیجه حاصل تولید و کل پروسه کار را – اعم از کالاهای مصرفی و تولیدی، بنجل و یا اوریژینال و اصیل و سنتی و ملی – به سرمایه و سرمایه دار واگذار کرده است. اینکه مدافعین آرمان بورژوازی صنعتی، نقش و جایگاه ویژه ای به صنایع “مادر” و در خلال آن به تولید ابزار تولید میدهند که گویا در بطن شیوه تولید سرمایه داری میتواند نقش معجزه آسا از خود بروز دهد، دقیقا با یافتن “سرپناه” تئوریک و “سوسیالیستی”، قرینه همان آرمان بورژوازی صنعتی است. بی خود نیست که انواع و اقسام تئوریهای “توسعه”، “برنامه ریزی”، و تقسیم بندی جوامع به “پیشرفته و کم توسعه”، از بطن تاکتیکهای ویژه امثال رئیسدانا به عنوان توجیهات “ضد امپریالیستی” جهت صنعتی کردن ایران، به “مدل” و الگوی “برنامه ریزی” دولتی تبدیل میشوند. هدف کل جناح های سرمایه داری ایران اینست که از افق گشایش اقتصادی بورژوازی یک عکس بگیرند و آن را بدست کارگر دهند و باعث و بانی بیکاری، فلاکت و دستمزدهای نازل را نه سرمایه داری، بلکه بی لیاقتی مدیران، فساد اداری، فقدان برنامه، وابستگی به غرب یا عدم ربطه با آن جا بزنند و نهایتا طبقه کارگر را در انتظار و امید به اصلاح جمهوری اسلامی سرمایه سر بدوانند. حقیقت اینست که جنبش کارگری ایران برای بیش از هفتاد سال شاهد این بوده که احزاب، سازمان ها و شخصیت های بظاهر چپ و مدعی سوسیالیسم، یکی پس از دیگری به این جنبش صبر و انتظار را در مقابل تحول اساسی جامعه عرضه کرده اند؛ همان کاری که امروز دولت “اعتدال” روحانی و امثال زیباکلام ها می کنند؛ از “حزب توده” امروز و دیروز تا طیف قانونی و میانی سیاست همچون ریس داناها و محیط ها، و مالجوها، همه به این جنبش گفته اند که تحول سیاسی جامعه در گرو قدرت مادی و رشد نیروهای مولده است و این امر ممکن نیست مگر در سازش با جناح های بورژوازی؛ فصل مشترک همه اینها با هم، در این است که گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم، یعنی گذار از نظامی که در آن نیروی کارگر خرید و فروش می شود و برده مزد است، به نظامی که در آن نیروی کارگر خرید و فروش نمیشود و دیگر برده مزدی نیست، یک دوره تاریخی طولانی است که تا مراحل نهایی آن، کارگر مرتب تمرین دموکراسی و “توسعه” می کند و کماکان برده مزدی باقی می ماند و نحوه سهم بری آن در جامعه به میزان دستمزدی که به وی پرداخت می شود محدود است و حق کنترل و تخصیص مازاد تولید در جامعه در اختیار حزب و دولتی است، که به نام او و برای او مشغول انجام این امر است. و هیچکس اندازه آقای ریس دانا در دوره دو خرداد برای اینکار و این امر “رادیکال” نشد: “رادیکال شویم و از خاتمی ببریم” تا خاتمیسم و جمهوری اسلامی را حفظ کنیم! امروز باید از روحانی ببرند و بقول خودشآن در مقابله با “هجوم امپریالیسم و نیولیبرالیسم” و ترس از ورشکستگى و زوال رشته هاى تولید وطنی محتاج “دولت دموکراتیک” اند. تاریخ ١٠٠ سال اخیر جنبش کارگری، مملو از مراحلی است که به کارگران دیکته کرده اند برده مزدی بمانید؛ چرا که جامعه باید بدوا دموکرات و صنعتی شود؛ به “علم توسعه” و صنایع “مادر” احتیاج هست؛ باید از “وابستگی” رها شد؛ وگرنه زمینه زوال کار مزدی وجود ندارد. برده مزدی بمانید؛ چراکه تحریم ها و خطر جنگ بالای سر ملت می چرخد. برده مزدی بمانید؛ تا ریس داناها و اباذری ها و زیباکلام ها تمرین دموکراسی شان تمام شود؛ تا “اقتصاد داخلی” و “دولت مردم سالار” شان قوام گیرد و “برنامه ریزی و سیاست گذاری دموکراتیک”شان را پیش ببرند! اینها جریان نصفه نیمه کاره تاریخ ایران اند. هیچگاه به خود به عنوان یک آلترناتیو اجتماعی ـ فرهنگی ـ سیاسی نگاه نکردند. جز شاخه ها و یا دقیقتر پیچ و مهره های جنبش ایرانی ـ اسلامی چیزی نیستند؛ به همین دلیل است که در زمان شاه (نماینده ناسیونالیسم محافظه کار ایرانی) سرگرم چک و چانه زدن با او بودند (حزب توده در حکومت شاه جناح های مترقی ییدا می کرد و امثال بازرگان موعظه سلطنت نه حکومت می کردند) و بعد از روی کار آمدن اسلامیون هم به پای آنها غش کردند. امروز که موقعیت جمهوری اسلامی و جریان اسلام سیاسی در منطقه تضعیف شده، همه از دم قیافه لیبرال و دموکرات بخود گرفته اند. خلع سلاح کارگران از آرمان های انقلابی شان جهت الغای موقعیت خود بعنوان برده مزدی، وجه مهم سوسیالیسم های بورژوایی مختلف ١٠٠ سال اخیر است. این که چنین امری توسط جنبش های استقلال طلبانه، مائوایسم، کمونیسم روسی و یا محافل و شخصیت های اکادمیکی همچون پل باران، بتلهایم، پل سوئزی، استیوان مازاروش و ژیژک یا قهرمانان مقاومت زندانهای رژیم شاه و جمهوری اسلامی صورت گرفته باشد، در محتوی ان تفاوتی بوجود نمی آورد. بزرگترین خدمت به جنبش جهانی کارگران و طبقه کارگر ایران جهت رسیدن به سوسیالیسم و محو کار مزدی که اساس هر گونه تحول واقعی در موقعیت کارگر است، مقابله و تعرض به توهمات بورژوایی و جایگزین کردن آن با کمونیسم واقعی کارگران است.
“اقتصاد توسعه (که بحث نظری است) و توسعهی اقتصادی که بحث کاربردی است، هم در علم اقتصاد و هم در اقتصاد سیاسی جایگاه دارد. در علم اقتصاد کوشش آن است که ابزارها، روشها و الگوهایی برای توسعهی اقتصادی کشورهای کم توسعه یافته، آزمون و تجویز شوند… نگرش مارکسیستی در بحث توسعه جایگاه ویژه خود را دارد. پیشبینیهای این نگرش درست از آب درآمدند و نقد آنها از راه و روشهای اقتصاد متعارف و ناکام مانده اساسی است. صاحبان دیدگاههای معروف مارکسیستی و نومارکسیستی عبارتند از : پل باران، سمیر امین، وارِن، کاردوزو، گوندر فرانک (اولیه)، بتلهیم و دیگران…” فریبرز ریس دانا – مصاحبه با سایت طبقه دات کام؛
۵- بر خلاف آنچه ریس دانا می گوید، بحث توسعه یک بحث طبقاتی است. توسعه در چهارچوب مناسبات بورژوایی و سرمایه داری با رفاه مزدبگیر و انسان مانع الجمع است. مادام که کارگران سهم موثری از قدرت و کنترل سیاسی جامعه را ندارند، می بایست از هر گونه شرکت در برنامه ریزی، باز تولید و مدیریت سرمایه داری – یعنی همان توسعه مورد اشاره ریس دانا – پرهیز کرده و خواسته های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود را در جامعه طرح و برایش مبارزه کنند. در مورد جامعه ایران، همانطور که بالاتر ذکر کردیم، از آنجا که روبنای سیاسی دولت بورژوازی ایران باعث شده عده ای صنعتی و سرمایه داری بودن این جامعه و لاجرم امکان پذیری سوسیالیسم را زیر سوال ببرند، باید گفت که اینها تاریخا تحت بهانه های “اقتصاد وابسته”، “صنایع وارداتی” و “بقایای مناسبات پیشاسرمایه داری”، منکر وجود سرمایه داری در ایران و در نتیجه خواستار تعطیل مبارزه حق طلبانه طبقه کارگر بوده اند. امروز امثال ریس دانا در بعد اقتصادی، ضرورت توسعه اقتصاد، خودکفایی، و رها شدن از صنایع وارداتی و مونتاژ و در بعد سیاسی، جانشین کردن “وحدت ملت علیه امپریالیسم” یا “همه با هم به سوی جامعه مدنی” را مطرح می کنند. برای هر رهبر کارگری و هر فعال کمونیست جای سوال است که چگونه امثال ریس دانا دم از سوسیالیسم می زنند اما سلطه مناسبات سرمایه داری، کار مزدی و مناسبات پولی در سرتاسر ایران را نمی بینند! جای سوال است که چگونه نیروی کار وسیعا کالا شده را بحساب نمی آورند در حالیکه اکثریت قریب به اتفاق تولید کنندگان و کارکنان آن جامعه یا از قبال فروش نیروی کار یدی و فکری شان در کارخانجات، پالایشگاه ها و موسسات تولیدی و خدماتی گذران می کنند و یا در صفوف خیل میلیونی کارگران بیکار در انتظار یافتن کار با گرسنگی دست و پنجه نرم می کنند! کافی است سوار اتوبومیل از شهرهای صنعتی گذر کنند تا سرمایه داری بودن ایران و بی پایه بودن “نظام ملوک الطوایفی” و پوچی “وحدت ملت علیه امپریالیسم” برایشان روشن شود. عمده مایحتاج غذایی، مسکن و ساختمان سازی، پوشاک، مواد بهداشتی، حمل و نقل، تولید برخی از ماشین الات صنعتی، راه سازی ها و بنادر و … در همان جامعه و توسط طبقه کارگر همان جامعه تولید می شود.
۶- ریس دانا اما بارها گفته است که صنعت ما “وارداتی” و “وابسته” است و “باید جلوی واردات گرفته شود”؛ کسی باید امروز یک لپتاپ شرکت اپل آمریکایی را جلوی ایشان باز کند و نشان شان بدهد، که تمام قطعات اساسی اش ساخت چین و مالزی و سنگاپور و غیره است. امروز هزاران کارگر در سراسر جهان در معادن و کارخانه ها و بندرگاه ها باید کار کنند و استثمار می شوند، تا اتومبیل تویوتا و پژو تولید شده و به بازارهای تهران و نیویورک و لندن برسد. صنایع در همه جا وارداتی و مونتاژ است. امروز کمتر کالایی در بازار میتوان سراغ گرفت، که نیروی کارگران چند کشور در تولیدش نقش نداشته است. آقای ریس دانا بهتر است نگاهی به مانیفست کمونیست که جزو اولین اسناد تبیین سرمایه داری است، بزند تا ببیند که ٢٠٠ سال پیش مارکس و انگلس خاطرنشان کردند که از مشخصات بارز جامعه سرمایه داری تولید کالای ارزان است که دیوار چین را نیز فرو می ریزد. برای مقابله با سرمایه داری باید به یک درک درست مارکسیستی مسلح بود و کارکرد آن را شناخت وگرنه “ارتقا” پیدا کردن به وکیل رشد صنعت – مانند آقای ریس دانا – هنری نمی خواهد. ایشان بجای اینکه مدافع رفاه، علیه بیکاری و استثمار و کار مزدی باشد، مشاور پولدار کردن بیشتر سرمایه دار و توسعه اقتصاد در چهارچوب نظامی است که بدون وجود ارتش عظیم بیکاران و بدون انقیاد طبقه کارگر نمی تواند یک روز دوام آورد. توسعه و رشد سرمایه تنها بر عرق و خون طبقه کارگر امکان پذیر است. اولا هیچ سرمایه دار و دولت عاقلی با حصارکشی به دور خود حاضر به تولید محصولاتی با سود پایین در داخل نخواهد شد؛ سرانجام بلوک شرق و مدل های سرمایه داری دولتی، عاقبت و انتهای این الگو از شیوه تولید سرمایه داری را نشان داده اند. و ثانیا، دم زدن از “رشد صنعت ملی و داخلی” در اوضاع امروز دنیا، اسم رمز افزایش قیمت ها و نرخ سود سرمایه است. و بر این اساس هدف از محدود کردن واردات در واقع چیزی جز سودآوری سرمایه دار وطنی به شرط تسلیم بی قید و شرط کارگر و جانفشانی این طبقه برای رشد صنایع ملی و مادر، نخواهد بود. بعکس قمپز در کردن های ریس دانا، اتفاقا با تحمیل این سیاست به جامعه، برداشت طبقه کارگر از ثروت جامعه کاهش فاحشی خواهد یافت و همزمان فقر و نا امنی و استثمار و شوک دوچندانی را به زحمتکشان جامعه وارد می کند. امروز البته نفس جهانی شدن سرمایه، این گرایش را تضعیف کرده است. هیچ جامعه سرمایه داری خارج از بازار جهانی سرمایه آینده چندانی نخواهد داشت. این دیگر جزو مفروضات یک دانشجوی سال اول اقتصاد است که ایران در رده کشورهایی است که جزو حوزه صدور سرمایه امپریالیستی است و در تقسیم بندی کار جهانی، رابطه اش با کل سرمایه امپریالیستی بر مبنای بازتولید کار ارزان و بر اساس تولید سطح بالایی از سود می چرخد. لذا و بنا به این خصلت، سرمایه در ایران ناگزیر است به سرمایه داری جهانی و امپریالیسم وابسته باشد. تاریخا سرمایه داری در ایران با این ویژگی پا به عرصه وجود گذاشته است که بتواند همزمان با ورود سرمایه به خود توسط سرمایه جهانی، سودی بمراتب بیشتر از کشورهای متروپل تصاحب کند. بی خود نیست که کل روبنای سیاسی و فرهنگی در ایران – با عمامه و بی عمامه – ناگزیر گرایش به دیکتاتوری بورژوایی عریان دارد تا با سرکوب طبقه کارگر بتواند ارزش نیروی کار در ایران را ارزان و پایین نگه دارد. تلاش آقای ریس دانا جهت خارج کردن سرمایه و دولت از ریل و قاعده وابستگی، تلاشی است جهت همگام شدن طبقه کارگر با افق سرمایه دار بومی که قرار است در معجونی بنام “صف خلق” رسالت مبارزه برای سرنگونی بورژوازی را از دستور طبقه کارگر و کمونیست ها خارج کند. و در عوض، با گذاشتن گمرک و بازرسی در مرزها و محدود کردن دسترسی طبقه کارگر به کالای ارزان، سود آوری سرمایه دار ایرانی در مقیاس نرخ سود در جهان را تضمین میکند. در این نگاه، طبقه کارگر ایران باید در کنار سرمایه دار ایرانی علیه بخشی از طبقه کارگر جهانی که کالای ارزان تولید کرده، بایستید!!! این چیزی نیست جز الفبای ناسیونالیسم که سرمایه دار ایرانی را با کارگر ایرانی هم منفعت و هم کیسه می کند و به هویت انترناسیونالیستی و آگاهی طبقاتی کارگران هجوم می برد. تنها همین یک قلم “ایراد” به بحث “توسعه وابسته” و “صنایع وارداتی” ریس دانا، هر کارگر آگاه را متوجه این مهم خواهد ساخت که این افق و سیاست، بورژوائی است و در خدمت دولت و طبقه سرمایه دار است.
٧- برای یک کارگر – همچنان که برای مارکس – مبارزه و حق جویی میلیون ها کارگر، هزار بار بیشتر از تعداد دودکش های کارخانه ها، نشانه بسط و حاکمیت مناسبات سرمایه داری بر جامعه است. اعتراضات و اعتصابات کارگران معادن بافق، حفاری ها، کارگران ساختمانی و حمل و نقل و ده ها اعتراض کارگری دیگر فقط در همین یکسال گذشته اتفاق افتاده اند. مطالبات همه نیز کاملا طبقاتی و حول خطر “بیکاری” و “پرداخت دستمزدهای معوقه” بوده است. حقیقت اینست که آنچه در مقابل توسعه و پیشرفت جامعه ایران قرار گرفته، دولت جمهوری اسلامی، نهادهای دینی و حکومتی، پلیس و ارتش و سپاه، میدیا و رسانه ها، کل بورژوازی ایران با عمامه و بدون عمامه – در حکومت یا در اپوزیسیون – در خدمت حفظ، بازتولید و بسط مناسبات سرمایه داری و تداوم بهره کشی ضد انسانی از کارگران و مزدبگیران است. دستگاه تحمیق و سرکوب نظامی، سیاسی و فرهنگی بورژوازی، بزرگترین مانع موجود در مقابل پیشرفت جامعه بشری در همه جا است. اولین شرط دست بردن به اساس مناسبات اجتماعی کارمزدی و مالکیت خصوصی، گرفتن قدرت سیاسی از بورژوازی است.
٨- با آنچه تا بحال در مورد خاستگاه جنبشی و طبقاتی نظرات ریس دانا گفته شد، معلوم و معرفه است که “اقتصاد توسعه” مفهمومی جز رشد نیروهای مولده، و در یک کلام کشکمش براى تبدیل کردن ناسیونالیسم در ایران به تکیه گاهی براى ایجاد یک سرمایه داری بومى با تولید صنایع سنگین که حق استثمار کارگر و سودبری از منابع اقتصادى در ایران را براى خود محفوظ بدارد، نمیتواند باشد. آنچه ایشان تحت نام “نگرش مارکسیستی” در بحث “توسعه” بیان می کند و در ادامه بی ربط ترین روشنفکران مدافع سرمایه داری دولتی، نظریه وابستگی و مائوئیسم را به مارکس سنجاق میکند، یک تحریف و دهن کجی آشکار به مارکسیسم است. مکتبی که رشد نیروهای مولده را عامل تعیین کننده و موتور پیشرفت و “توسعه” تاریخ می شمارد هیچ قرابتی با ماتریالیسم تاریخی مارکس ندارد؛ بلکه خامترین نوع ماتریالیسم مکانیکی و به بیان دقیقتر دترمینیسم صنعتی است. مارکسیسم با یک تئوری منسجم تمامیت اقتصادی – سیاسی جامعه و چگونگی متحول شدن آن با پراتیک انقلابی طبقه کارگر را تبیین می کند. در حالیکه دیدگاه دترمینیسم صنعتی شرکا، با نشاندن ماتریالیسم مکانیکی بجای ماتریالیسم پراتیکی مارکس، عاجز از پرداختن به رابطه سیاست و اقتصاد، رشد نیروهای مولده را عامل تغییردهنده و عنصر محرکه تاریخ معرفی می کند.
٩- اما مارکس، برخلاف دترمینیست های صنعتی، نه نیروهای مولده بلکه تمامیت روابط تولیدی جامعه و نیروهای تولیدی آن را زیربنا و تعیین کننده میشمارد. آنچه موجب تحول کیفی زیربنا، یعنی زوال یک شیوە تولید و شکل گرفتن شیوە تولید نوین، می گردد به هیچ وجه رشد نیروهای مولده (که هیچگاه به خودی خود تحول در روابط تولید را به همراه نخواهد آورد) نیست، بلکه دقیقا دگرگون ساختن روابط تولیدی در عرصۀ اقتصاد است. بنابراین دیدگاه مارکس متحول ساختن زیربنای اقتصادی سرمایه داری را در امحاء رابط کار و سرمایه، یعنی امحاء کار مزدی (این بنیادی ترین رابطه کاپیتالیستی تولید) می داند. از این رو، پس از تصرف و تحکیم قدرت سیاسی، طبقه کارگر می باید مبارزە خود را معطوف به عرصه اقتصادی، به الغای روابط کاپیتالیستی تولید، و به بیان دقیق تر الغای کار مزدی و پی افکندن سازمان اجتماعی نوین کار سازد. آقای ریس دانا، مائو را با مارکس طاق می زند تا مارکسیسم را به یک نظریه سوبژکتیو و “چینی شده” تنزل دهد و نهایتا در خدمت آرمانهای بورژوازی صنعتی ایران قرار دهد. سی سال پیش، بن بست پوپولیسم و جنبش های پوپولیستی ملهم از اندیشه های مائو در عرصۀ انقلابات جهانی، ماهیت سطحی و ناسیونالیستی رادیکالیسم این جریان را گویاتر از هر تحلیلی فاش ساختند. بحث ریس دانا در مورد “توسعه” اساسا سه دهه از قافله عقب است؛ نفس وجود طبقه کارگر میلیونی در ایران، بیش از هر دوره ای در تاریخ چپ ایران زمینه مساعدی فراهم کرده تا مارکسیسم بمثابه نظریه ای که راهگشای مبارزه سیاسی طبقه کارگر است شناخته شود. ابزاری که شرایط مبارزه طبقه کارگر را تجزیه و تحلیل می کند و افق پیشروی جنبش کارگری را نشان می دهد.
“برنامهریزی متمرکز دولتی، یعنی برنامهریزی همه جانبه یا تقریباً همه جانبه و فراگیر و اثرگذار از سوی دولت که حوزهی نفوذ آن بستگی به شرایط سیاسی و اجتماعی ممکن است گسترده و عمیق باشد یا محدود و سطحی یا بینابین… برنامهریزی دولتی متمرکز در شوروی منشا دستاوردهای مهمی بود که هنوز آثار آن در زیر ساختها و توسعهی صنعتی باقی است. مورد چین نیز همین بود…” فریبرز ریس دانا – مصاحبه با سایت طبقه دات کام
١٠- در هیچ جایی از آثار مارکس نمیتوان رد پای حکمی را یافت که گویا سوسیالیسم با نفس برنامه ریزی قابل تبیین است. واقعیت اینست که نه سرمایه داری با مولفه انارشی تولید قابل توضیح است و نه سوسیالیسم را میتوان با برنامه ریزی تعریف کرد. آنارشی تولید در سرمایه داری به دلیل رابطه تولید ارزش اضافی است؛ همانگونه که رقابت، گرایش نزولی نرخ سود و … از وجود همین رابطه سرچشمه می گیرند. برنامه ریزی در سوسیالیسم نیز جزو تبعات یا ملزومات شکلی از کار و تولید اجتماعی است که اساسا بر محو کار مزدی و تولید برای سود استوار است. ریس دانا اما از برنامه ریزی متمرکز دولتی و نمونه های شوروی و چین به طور واقع دفاع می کند. نمونه هایی که نوعی دیگر از شیوه تولید کاپیتالیستی را در دستور خود گذاشتند و برنامه ریزی در آنها در خدمت قوانین انباشت و بازتولید سرمایه بود. واقعیت اینست که سرمایه داری چه در قالب دولتی آن و چه در قالب بازار آزاد، تمامی ملزومات اعمال استثمار بر مردم کارگر و فرودست را از طریق دولت و نهادهای مختلف مدنی، حقوقی و فرهنگی، مو به مو طراحی میکند و به محتوای برنامه بسط می دهد. برای نمونه، نظم و نسق دادن به آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، امور بازنشستگی و … با کمترین هزینه ممکن به نفع سرمایه اجتماعی، یک عمل برنامه ریزی است که توسط دولت سرمایه انجام می گیرد. ریس دانا صرف برنامه را بمنزله شاخص سوسیالیسم می داند و فراموش میکند که نظم موجود نیز در کلیت خود تبلور یک برنامه ریزی است. نوعی برنامه، نقشه و سازماندهی که اتفاقا خیلی ارگانیک و مکمل بر پاشنه حیات رابطه خرید و فروش نیروی کار می چرخد. با محک برنامه و نقشه مند بودن یا نبودن تولید مطلقا نمی توان سرمایه داری یا سوسیالیستی بودن جامعه را قضاوت کرد. آنچه سوسیالیسم را از سرمایه داری متمایز می کند، نه نفس برنامه و نقشه مند بودن، بلکه پایه اقتصادی آن برنامه است. در اولی، انسان و اساس تسلط اش بر سرنوشت خود و تولید و حاصل کار خویش است که نقطه آغاز سازمان کار و برنامه ریزی است. در دومی، قانون ارزش و استثمار است که نقطه رجوع و شروع برنامه را تعیین میکند. در اولی، حاکمیت کار زنده بر کار مرده، جوهر برنامه است. در دومی، بلعکس این تسلط کار مرده (سرمایه) بر کار زنده (انسان) است که خمیرمایه برنامه را میسازد. در اولی، رهایی بشر از اسارت همه چیز است که برنامه ریزی می شود. در دومی، بیگانه شدن و مسخ انسان در پروسه بازتولید سرمایه است که موضوع برنامه ریزی می شود. ریس دانا بسیار ناشیانه بر وجود و حاکمیت کار و سرمایه در شوروی و چین چشم فرو می بندد و فراخوان به الگو برداری از آنها سر می دهد. کاملا معلوم است که وی با این نگاه، نظم سیاسی و دستگاه دولت در این دو اردوگاه را بعنوان نظم سیاسی – مدنی سرمایه قلم می گیرد. بر این اساس میتوان ادعا کرد که ریس دانا سقوط این کمپ سابق را نه در تناقضات ذاتی رابطه تولید ارزش اضافی و بحران سرمایه داری که به اشکالات برنامه ریزی و دیوان سالاری استالینیسم می داند. دم لیبرالیسم اینجا بیرون می زند. بر طبق این روایت است که کارگر و کمونیست ایرانی را نه علیه سرمایه داری و کار مزدی که علیه پدیده “سیستم ملوک الطوایفی” به جنگ می کشانند. همانگونه که کارگر روسی را به جنگ پدیده ماورا طبقاتی استالنیسم کشاندند. لذا، این نگرش، سرمایه و مبارزه طبقاتی علیه آن را از تیررس کارگران محو می کند. انتقادات رئیس دانا به سرمایه داران و کارفرمایان، در حقیقت همه جا محدود به سخنواران و سیاست مداران رسمی خصوصی سازی ها در ایران است و نه کل اردوی بورژوازی. و بهمین خاطر است که کارگر را سیاهی لشکر و روانه اعتراض علیه جناحی از سرمایه در ایران می کند.
“در همه جا، البته بسته به شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، باید طبقهی کارگر و سوسیالیستها در مبارزات دموکراتیک که سمت و سوی آن حقوق اجتماعی و اقتصادی است –و نه خواستهای ویژه بخشی از متحدان قدرت حاکم، مثلن خواست اصلاح طلبان دولتی در ایران– شرکت کنند و از موضع و شاخصهای خود در آن فعال باشند. مثلن مبارزه برای انتخابات آزاد نباید با خلع ید از توان، محتوا و ایدئولوژی کارگری و سوسیالیستی صورت گیرد. میتوان، و چه بسا باید، در این مبارزه به عنوان طبقهی کارگر و سوسیالیست شرکت کرد…” فریبرز ریس دانا – مصاحبه با سایت طبقه دات کام؛ خط تاکیدها از من است
١١- آقای ریس دانا ناگزیر شدهاند در دفاع از “دولت دموکراتیک” خود، الگوهایى از شیوه حاکمیت را پیش بکشند که اساسا آلترناتیو جنبش بورژوا – لیبرال ایران است. لذا، انتظار دفاع از اراده و تلاش جهت سازماندهی انقلاب کارگری علیه بساط بورژوازی ایران از ایشان بی جاست! طبقه کارگرى که آنروز بپندارد که بله، “انتخابات آزاد” شده و “دولت دموکراتیک” شده، پارلمان آقای ریس دانا دایر شده و ایران به جرگه کشورهاى غربی سرمایه دارى پیوسته، باید خود را براى یکى دوسال اضافه کارى و عسرت به افتخار دموکراسى ایشان، تعداد زیادى زندانى و اعدامى از سال سوم به بعد آماده کند. سر کار گذاشتن یک نظام پارلمانى و یک “دولت دموکراتیک” در تهران که همه بورژواها از آن پس مطابق مقررات آن بازى کنند و حرفشان را آنجا بزنند و فکر تصرف قهرآمیز قدرت و ممنوع کردن احزاب و نهادهاى کارگرى و سر بریدن آزادى هاى کسب شده مردم را از سرشان بیرون کنند، یک توهم است. “انتخابات آزاد” و برقرارى آزادى یک پیش شرط سیاسى گرد آمدن آنچنان نیرویى است که ضربه نهایى طبقه کارگر به نظام سرمایه دارى را ممکن کند. این پیش شرط را باید کارگر کمونیست به نیروى متحزب خود و در مواجهه با مقاومت جدى بورژازى تامین کند. بنابراین، سوسیالیسم طبقه کارگر و قدرت این طبقه نه در پارلمان و نه در “انتخابات آزاد” و دنباله روی از سیاست بورژوازی بلکه در حرکت همزمان، علنى و متشکل آنها، حرکت متحدانه آنها نمودار میشود. بنابراین و برخلاف ادعاهای بی اساس آقای ریس دانا، چشم انداز مثبت را نه لیبرال های وطنی و قانونی بلکه تنها کمونیستها می توانند در جامعه بوجود بیاورند. چشم اندازی که در این دوره و پس از به ته رسیدن دولت اعتدال، طبقه کارگر و کمونیستها را به حقیقت طبقاتى جامعه و کارکرد آن برساند. افقی که در آن کمونیستها متوجه شوند که کل این لشکر اقتصاددانان و سیاستمداران قانونی جنبش بورژواز – لیبرال ایران، نه تنها نمایندگی طبقه کارگر را نمی کنند بلکه به جرگه دشمنان این طبقه تعلق دارند. فقط در پناه چنین خودآگاهى طبقاتى است که صف مستقل طبقه کارگر قابلیت آرایش طبقاتی به خود گرفته و با پرچم متمایز خود وارد عرصه نبرد نهایی با بورژوازی می شود.
١٢- گره اساسى، رهبرى، سازمان، آژیتاسیون و حقانیت شعارها و سیاستهایى است که کارگران باید براى آن و در این دوره بسیج شوند. از اینرو کارگران بر خلاف بورژوازی در ٩٩ درصد مبارزات خود دست به مبارزه متشکل و همزمان میزنند بدون آنکه از کسى راى بگیرند. این حرکت متحدانه عمدتا توسط حرکت عنصر پیشرو، قدرت مجاب کنندگى او، روشن بینى، درایت و عملى بودن سیاستهاى او شکل میگیرد. اینها عوامل تعیین کننده در مناسبات درونى کارگران و خیز برداشتن آنها بسمت قدرت سیاسی است که آقای ریس دانا با آنها کاملا بیگانه است. کارگران یک طبقه تحت ستم و سرکوبند. مبارزه آنها، بر خلاف فعالیت قانونى و پارلمانى بورژوازى، فورا یک نیروى خارجى و قهار، بنام دولت را در مقابل آنها قرار میدهد. حرکت سیاسى کارگران فورا دینامیسم یک نبرد را بخود میگیرد و لاجرم اردوى کارگران بسرعت به یک صف رزمنده که براى جنگ آرایش بخود گرفته است تبدیل میشود. کارگر براى اعمال اراده خود فرصت جمع آورى و سنجش آراء فردى را ندارد. کارگر در حرکت خود و با ارزیابى مستمر توانایى خود در ادامه مبارزه به چند و چون آراء فردى در صف خود واقف میشود. یک رهبر بورژوایى تا وقتى از مجلس راى اعتماد دارد می تازد. رهبر کارگرى، از طریق صندوق های رای نمی تواند پاى سنجش خواست تودههاى طبقه برود، بلکه در هر لحظه باید روحیه و فضاى حاکم بر صف کارگران را ارزیابى کند، باید قدرت طبقه خود را تخمین بزند و تصمیم بگیرد. اگر درست تحلیل و ارزیابى کرده باشد، آنگاه تصمیم او منطبق بر تمایلات و اراده توده کارگران خواهد بود، اگر نه، آنوقت شاخصها و نمودارهاى عملى در مبارزه او را به تجدید نظر در تصمیمش وادار خواهند کرد. بهرحال منظور اینست که مقولاتى که آقای ریس دانا از دمکراسى و “دولت دموکراتیک” اخذ می کنند و در بهترین حالت رابطه بورژوازى و طبقهاش را تفسیر میکنند، نه تنها نمیتوانند رابطه طبقه کارگر با قدرت سیاسی و دخالتش در سیاست را تعریف کنند بلکه صحنه سیاست را تماما به صحنه تاخت و تاز احزاب و جنبش های بورژوایی واگزار می کنند.
“… بیتردید من اتاتیست (طرفدار اقتصاد دولتی) نیستم. اما اقتصاد مردمسالار حکم میکند که دولت پیش از هر چیز خودش مردمسالار باشد(با حداقل موازین انتخاباتی سالم، آزاد و منصفانه و حضور کارگران و محرومان و نیروی کار خدماتی در سرنوشت قانونگذاری و اجرایی). سپس این دولت باید در چارچوب راهبرد مصوبِ نمایندگان واقعی مردم و با صواب دید و خِرد کارشناسی مستقل و دگراندیش هدایت و برنامهریزی و سیاستگذاری دموکراتیک را به پیش ببرد. این خواست آغازین سوسیالیستها در شمار زیادی از جوامع نیز به شمار میآید. در این صورت قلل استراتژیک اقتصاد در مالکیت ملی که نمایندهی آن دولت دموکراتیک است باقی میماند…” فریبرز ریس دانا – مصاحبه با طبقه دات کام
“برای استفاده از ساخته های امپریالیسم جهانی ضرورتی نداریم و بایستی در برابر این کمپانی ها ثابت کنیم که در تولید دانش و ثروت، حرف برای گفتن داریم… ما لایق جایگاه شایسته در اقتصاد دنیا هستیم و مصدق، نفت را برای رفاه ملت، ملی کرد نه برای رفتن بر روی جلد مجله تایم! به همین دلیل باید در مذاکرات، منطقی تر عمل کنیم نه اینکه با افراطی گری نولیبرالی، دست جلوی شرکت های مزدور دراز کنیم…” فریبرز رییس دانا – در مصاحبه با سایت “زندگی سالم”
١٣- نسخه ریس دانا برای رهایی بشریت از سرمایه داری، چیزی نیست جز مقابله با دیکته بازار جهت بالا بردن سود و چپاندن “قلل استراتژیک اقتصاد در مالکیت ملی”؛ و از این طریق نوعی “اقتصاد برنامه ریزی”شده و پاسخگو پدید آید. روشن است که ایشان اینجا و آنجا به رغم اشاراتی به جنایات سرمایه داری خصوصی و نولیبرالیسم، با اساس موجودیت این نظام خیلی هم سر ستیز ندارد. او با دیکتاتوری بازار مخالف است. ریشه فقر و فلاکت و بی حقوقی را نه در بطن رابطه خرید و فروش نیروی کار، بلکه در عنان گسیختگی بازار می بیند. بی مورد نیست اگر گفته باشیم که ایشان سرمایه داری را نظامی قابل اصلاح می یابد که مثلا در صورت رفع دخالت بازار میتواند حقوق پایه ای انسان ها را تضمین کند. اما کاش این “چپ” تنها ناسیونالیست میماند؛ امروز اما ریاکار هم هست. نگاهی ساده به میدان مبارزه ای که در عرصه جهان امروز ترسیم کرده – مجادله مدافعین دولتگرایی علیه مدافعین نولیبرالیسم و بازار آزاد – نشان میدهد که این صفبندی به نام جدال سوسیالیستها و بورژواها چقدر کذایی و تهی از واقعیت است. این همان دعوای قدیمی طرفداران سرمایه دولتی به نام سوسیالیسم با بازار آزاد، اینبار با نام نئولیبرالیسم، تحت عنوان دفاع از سوسیالیسم و عدالت اقتصادی و اجتماعی است. بازگرداندن “اعتماد” به دولت؛ چیزی که فاقد آن است پیشاپیش عطای هر ذره آزادیخواهی این صف را به لقای آن بخشیده است. حقیقت اینست که واژه های عوامفریبانه ای که رئیس دانا به کار میگیرد تا دولتگرایی را مقدس بدارد دقیقا نسخه ای است که نمایندگان سرمایه، از اوباما تا اولاند، تا احمدی نژاد از آن بعنوان مدل عدالت اقتصادی و اجتماعی نام بردند. بازار آزادی ها ظاهرا از سیستمی دفاع میکنند که اساس همه هر آنچه فلاکت امروز است و دولتگرایان نیز ظاهرا برای مقابله با این فلاکت است که دخالت دولت را بر سر سرمایه ها می طلبند. این اما ظاهر پوچ ماجراست. در پشت پرده این دود حقیقتی نهفته است: بر متن نظامی که شالوده اش بر مالکیت خصوصی و کارمزدی است، چه دولت چه بازار، اجزای مکمل بدبختی و مصایب امروز جامعه بشری اند. هر آنکس که بر محور این مجادله و این صفبندی دروغین ایستاده است بر این واقعیت دهن کجی میکند که این راست و چپ در امر واقع اجزای یک ارتش واحد اند: ارتش سرمایه، ارتش استثمار کارگر! و اتفاقا آنکه به چهره واقعی سرمایه نزدیکتر است مدافع بازار آزاد و آنکه فریبکار است آنی است که با اسم و رسم چپ، به نام دفاع از کارگر و سوسیالیسم و عدالت اجتماعی از دولتگرایی و برنامه ریزی صحیح سرمایه سخن می گوید.
١۴- از نظر ایدئولوژیک، طبقه سرمایه دار در ایران همیشه دولتگرا، اقتدارگرا و توسعه گرا بوده و هنوز هم هست. نباید اجازه داد دولتگرایی و “توسعه”گرایی ارتجاعی ایرانی، چه در قالب اسلامی و چه در قالب “چپ”، یک بار دیگر به سو استفاده ایدئولوژیک از اوضاع امروز دست بزند. نباید گذاشت که به بهانه مبارزه با خصوصی سازی، طبقه کارگر را به حمایت و تقویت دولت ارتجاعی بکشانند. طبقه کارگر ایران به اندازه کافی از استبداد سرمایه دولتی و از قدر قدرتی دولت ضربه خورده است. کمونیست ها و کارگران، یک حقیقت و یک تجربه تاریخی را از یاد نبرده اند: کمون پاریس! جایی که دولت بورژوازی را نمیتوان و نباید تسخیر کرد. بلکه باید آن را در هم شکست و بر ویرانه های آن حکومت کارگری یعنی دولت حافظ منافع اکثریت جامعه را بنا کرد. مسله بر سر نابودی دولت بورژوایی است نه اصلاح و توسعه انگلی آن!
سخن آخر، ساده لوحی است اگر کسی تصور کند که این مدافعین راستین سرمایه داری دولتی، سنگ دفاع از رفاه و خوشبختی و سوسیالیسم انسان کارگر علیه “نولیبرالیسم” و امپریالیسم را به سینه می زنند؛ این نق زدن های بورژوازی نحیفی است که از دست سرمایه های عظیم و کلانی که سرشان به کارتل ها و سرمایه های جهانی وصل است عصبانی است. این طیف، نماینده ناسیونالیسمی است که از “گردن کج کردن دولت ملی” شان در برابر “بیگانه” غرور ملی اش خدشه دار شده. این غرور ملی و احساس تحقیر و عصبانیت، این افق سیاسی و اقتصادی، ربطی به مبارزه کارگر بسوی سوسیالیسم و برابری ندارد. نمای بیرونی فعالیتهای اخیر اینان این امر را به ذهن متبادر میکند که انگار احساس میکنند تاریخ فرجه ای به آنها برای ایفای نقش داده است. بر بستر این احساس و این چشم انداز بورژوایی، دفاع از “برنامه ریزی” و نقش دولت جایگاه ویژه ای برای ریس دانا پیدا میکند. بی خود نیست که زمانی یرچم “جامعه مدنی” خاتمی را بلند کرده بود و اولویتهای رفسنحانی (توسعه اقتصادی) را در دستور جامعه می گذاشت، دورانی بود که به “دمکراسی مشارکتی” حزب مشارکت چشمکی می زد و دستی هم برای “دولتگرایی اقتصادی” سازمان مجاهدین انقلاب و پوپولیسم و مستضعف پناهی احمدی نژاد تکان می داد؛ و بلاخره چند وقت پیش بود که از استیضاح فرجی دانا وزیر کابینه روحانی هم دادش در آمد؛ امروز اینها البته هیچکدام وجه اصلی متاع عرضه شده ایشان و جبهه ایشان نیست؛ آنچه باید به نظام سرمایه داری در ایران اطمینان بدهد، تخطئه تحزب کمونیستی طبقه کارگر و سازماندهی انقلاب کارگری است. دولت اعتدال و بورژوازی ایران در موقعیت بدی قرار دارد، ایشان برای نجات سرمایه وطنی آمده اند؛ سخنگو و هم افق جناحی از سرمایه که حاضراند مشاور اقتصادی “دولت دموکراتیک” آتی باشند.
تحلیل های فریبرز ریس دانا، عمق نگاه وی به سوسیالیسم را نشان می دهد و برای خواننده جدی جای تردیدی باقی نمیگذارد، که “سوسیالیسم” ایشان سوای رشد سرمایه در ایران چیز دیگری نیست. بحث وی فراخوان به مردم برای دامن زدن به مبارزه برای ایجاد “دموکراسی” و “توسعه” نیست؛ پیشنهادی برای نجات سرمایه داری در ایران است. آنچه “جمهوری و دولت دموکراتیک” ایشان را ناممکن میکند این نیست که تا بحال “انتخابات آزاد” برگزار نشده و سمیر امین را احضار نکرده بودند؛ یا دولت یادش رفته بود که عکس کوچکی از طالقانی بجای الله یا شیر خورشید وسط پرچم “ضد امپریالیستی گری” ایشان بگذارد؛ این است که فهمیده اند هر گام طبقه کارگر به سمت اظهار وجود اجتماعی، تحزب کمونیستی و سیاست مستقل طبقاتی اش، همراه با هر ذره فراخ شدن واقعی جامعه، قدمی بسمت سرنگونی بورژوازی و دولت های رنگارنگ آن در ایران است.
No related posts.