“انقلاب ۵٧”، مستندی است خوش ساخت و از نظر فنی، حرفه ای؛ با چینشی حساب شده همراه با آهنگی تاثیر گذار. تکه پاره ها و تصاویر مختلف، چنان تاریخ را پیش رویت به تصویر می کشند که نه فقط جای هیچ شک و شبهه ای باقی نگذارند، بلکه میخکوبت کنند که سلطنت شاهنشاه و تلاش او برای توسعه ایران، حق بوده است و انقلاب علیه او، وحشی گری و حماقت مردمی بوده که فریب خوردند! تمام این پروسه با مهارت و شگردی کارکشته، آگاهانه و جهت دار طراحی و جراحی شده: آزمایشگاهی در کمین جعل و تحریف تاریخ آن انقلاب!
شبکه “من و تو”، ابتدا تصویری از یک جزیره با ثبات و امن سرمایه در ایران قبل از انقلاب ۵۷ به بیننده قالب می کند؛ شهبانو سبکبال از این سو به آن سو میان چمنزارها دنبال شاپرک ها می دود، علیحضرت مشغول اسکی در دماوند است و فعلا وقت پرداختن به سیاست ندارد؛ بورژواها و خر پول ها همه زیر شنل شاه کلکسیون تمبر جمع می کنند. “سادگی” و “صداقت” و “رک گوئی” غیر قابل باور و عجیب و ناباورانه شاه در مصاحبه ها و سخنرانی هایش که توسط خبرنگاران کارکشته و قهار صورت گرفته؛ قدرت نمایی شاه در بالا بردن قیمت نفت و تبدیل کردن ایران به یک قدرت نظامی در منطقه و بعد، غفلت اش از “توطئه” و دست هایی که پشت تاج و تخت، در کارند؛ “دستهای یک مشت اقلیت خائن” به سر کردگی فرانسه و انگلیس و اکثریت نادان، که هر چه شاه فریاد زد “من رو فراموش کنید، به ایران بیاندیشید” کسی گوشش بدهکار نبود. از یک طرف، ملتی که از فرط جهالت دنبال آخوند جماعت و بدتر از آن دنبال کمونیست های وابسته به روسیه روانه شدند، چرا که این همه پیشرفت و عظمت و شکوه و جلال شاهنشاهی را بس نبود و در کمال طمع و جو زدگی عکس اعلیحضرت را به آتش کشیدند و به نتیجه کارشان فکر نکردند! و از طرف دیگر، شاهی که دلش برای وطن می سوخت و دسیسه گرانی که برای ایرانش خواب ها دیده بودند. نکته جالب تر اینکه “من و تو” در کمال خونسردی، سرکوب اعتراضات آن دوره، تیراندازی و قساوت بی نظیر بورژوازی در کشتار وحشیانه مردم (از جمله جمعه خونین ١٧ شهریور) را با الفاظ لوکس و آب بندی شده مانند “کنترل اوضاع” بخورد بیننده می دهد. دقیقا عین همان سناریویی که بی بی سی در مورد قتل عام مردم فلسطین توسط ارتش فاشیست اسرائیل سر هم بندی می کند. اینها همه ظاهرا نمای قبل از انقلاب را به تصویر می کشد!
این نوع از تاریخ تراشی و مستند سازی، محصول دوران بعد از جنگ سرد است. تلاشی است سیاسى جهت تخطئه مفهوم انقلاب و قیام و شورش علیه بنیان های دیکتاتوری حاکم و نه یک روشنگری علمی. مستندی است از نوع روایت های هالیوودی. لذا این مستند هرچند از نظر تاریخی بى ارزش است اما بى اهمیت نیست. چون پتانسیل انقلاب و نقش طبقه کارگر در قیام ۵٧ و کیفر خواست این طبقه علیه نظم و بساط سلطنت و سرمایه داری را با ضد انقلاب اسلامی و تئوری توطئه طاق می زند و به حاشیه میراند. باید در مقابل آن ایستاد، اما نه با جدى گرفتن بار “علمى” آن، بلکه با افشاء حقیقت سیاسى پشت آن.
برای کسی که مسیر تاریخ ایران را بی غرض و مرض دنبال کرده باشد میداند که نطفه مادی انقلاب ۵٧، نه با اعتراض و مبارزه شعرا و نویسندگان و دانشجویان و چریکیسم و روحانیون و طلاب مدارس مذهبی و بازاریان بلکه با اعتراض و مبارزه طبقه کارگر علیه رشد روز افزون قیمت مایحتاج زندگی، دستمزدهای نازل، شرایط سخت و نابسامان کار و معیشت، علیه رشد حیرت انگیز سرمایه و ثروت مشتی انگل سرمایه دار و تحمیل فقر و فلاکت به مردم زحمتکش و طبقه فرودست جامعه، از همان سال های اول دهه پنجاه بسته شد و در تمام طول این دهه تداوم یافت. دهه ای که انباشت سرمایه، مختصات بسط سرمایه بعنوان یک رابطه اجتماعی، مفصل بندی این رابطه در عرصه های اقتصاد و سیاست و دولت و مدنیت و فرهنگ بر تار و پود جامعه ایران شکل گرفت و نهایتا فرایند مبارزه میان دو طبقه اساسی جامعه را دامن زد. در حقیقت، سرمایه و حاکمیت سلطنت در ایران کفن خود را با تولد پرولتاریا در دامن خود دوخت. با رشد روز افزون و افسانه ای سرمایه، طبقه ای شکل گرفت که در جوار آسمان خراش های قیطریه و زعفرانیه، هر روز، دو شیفت کار می کرد. طبقه ای که نمیتوانست به زندگی سراسر خفت بار خود در کومه های تاریک حلبی آبادهای شهرک ری رضایت دهد. دیگر نمی شد دامنه انتظار و توقع کارگر نفت و ایران ناسیونال را که هر روز کوه سرمایه ها و اضافه ارزش ها را تولید میکرد به رضایت از زندگی در اطاق اجاره ای در دروازه غار تهران تقلیل داد.
دوران پس از انقلاب یعنی دهه چهل تا پنجاه، دورانی است که تراست های غول پیکر صنعتی جهان، سیل سرمایه ها را به سمت ایران سرازیر می کنند. این سرمایه گذاری ها همگی در جامعه ای به وقوع می پیوست که تا آن ایام فرایند پر شتابی از انکشاف رابطه خرید و فروش نیروی کار و انباشت سرمایه را طی کرده بود. میلیون ها برده مزدی از اعماق روستاها و شهرهای کوچک به حاشیه شهرهای بزرگ و قطب های مهم صنعتی کشور سرازیر شدند. جامعه پرولتریزه شد. کل بورژوازی جهانی و منطقه ای به موقعیت سرمایه و دولت بورژوازی شاه چشم دوخته بود. رژیم سلطنت علیرغم سر سپردگی دیرینه اش به قطب غربی سرمایه در تلاش بود که از معادلات روز و موقعیت خاص سرمایه داری ایران، به نفع تحکیم پایه های قدرت خود و بالا بردن سهم طبقه سرمایه دار ایران از حاصل دسترنج و ارزش اضافی تولید شده توسط طبقه کارگر، بیشترین بهره برداری ممکن را به عمل آورد.
همزمان طوفان اعتصابات کارگری از همان سالهای آغاز دهه پنجاه وزیدن گرفت. عروج جنبش کارگری، رژیم شاه و کل طبقه سرمایه دار ایران را بطور واقعی در هاله ای از وحشت فرو برد. دامنه این ترس و هراس تنها به مرزهای ایران محدود نماند. انحصارات و تراست های عظیم صنعتی و مالی بین المللی، دولت های غربی و در راس آنها آمریکا را نیز در بر گرفت. همزمان در شروع نیمه دوم پنجاه، بحران جهانی سرمایه هم وزیدن گرفت. سرمایه جهانی در سطح وسیعی در دنیا به ورطه بحران فرو رفت. در ایران بدلیل مکان معین اش در تقسیم کار جهانی، رونق انباشت شروع به بازگشت کرد. بحران سرمایه، پروسه بازتولید سرمایه را متوقف کرد. و این کمر “ثبات” سرمایه را شکست و “عظمت” افه های علیحضرت شاهنشاه را کنار زد. سرمایه داری بدنبال یک دوران بی سابقه رشد و توسعه، در بحران عظیمی فرو رفت. بورژوازی ایران، رژیم شاه و دولت سرمایه داری به سر تیتر حوادث در رسانه ها تبدیل شد. هیچ بارقه ای از رضایت بر پیشانی هیچ شهروندی دیده نمی شد. میزان نارضایتی ها سیر صعودی گرفت. هیچ چیز نتوانست شکاف عظیم میان استثمار و نداری را با حداقل استاندارد زندگی انسانی پر کند. مشام “ساواک” برای مقابله با جنبش عظیم اعتصابی کارگران و کمونیست ها تیز شد. دستگاه های امنیتی و قوای اعمال قهر نظامی و پلیسی سرمایه به مراکز حساس و استراتژیک کار و تولید کشیده شد.
علاوه بر این، ستون اصلی آن چهار دیواری ” با ثبات” سرمایه در ایران، روی یک استبداد سیاسی عریان بنا شده بود. “عظمت ایران” ممکن نبود مگر با سلب ابتدایی ترین حقوق انسانی و آزادی های سیاسی. اعتصاب ممنوع! حق تشکل های کارگری ممنوع! دامنه سیاسی اختناق و خفقان بقدری وسیع بود که مخفی کاری به شکل رایج مبارزه سیاسی تبدیل شد. آزادی فعالیت سیاسی و احزاب اکیدا ممنوع بود. “من و تو” فراموش میکند که تکه پاره “حزب رستاخیر”، بعنوان تنها حزب قانونی در ایران را وصله مستندش کند و پیام شاه شان را بگنجاند که: “هر کس ناراضی است از ممکلت بیرون برود!” از خواندن یک کتاب تا ابراز نارضایتی در جمعی چند نفره به دستگیری توسط ساواک منجر می شد. دستگیری و آزار و شکنجه زنان توسط ساواک قرار بود سدی در برابر عدم حضور زنان در صحنه سیاسی شود. در سالهای ۵٠ و ۵١ برای نخستین بار در تاریخ معاصر، رژیم ناگزیر به برپا کردن زندان سیاسی ویژه زنان شد. معضل زن، نهادینه و به مسئله جامعه و سیاست تبدیل شد. برابری در شکنجه و محکومیت زنان با مردان در دولت آریامهری به منصه ظهور رسید. سنگینی بار فرهنگ سنتی، بازتولید نابرابری و تحقیر اجتماعی جایگاه زن در آن نظام چنان بالا بود که اولین بارقه های اعتراض علیه ستم بر زنان با پرچم برابری طلبی علیه خرافات و فرهنگ شاهنشاهی شکل گرفت و در قامت جنبش رهایی زنان در انقلاب ۵٧ دوشادوش همه شرکت کرد. بر بستر چنین دورانی است که توسط ساواک زمینه صدور اولین فتوای ارتجاعی روحانیون طرفدار خمینی علیه کمونیست ها و سایر فعالین سیاسی در زندان ها فراهم شد. زمینه ای که در بررسی و دریافت سمت و سوی رخدادهای سیاسی دوران انقلاب، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. حکم ابد و جوخه های اعدام زندانیان سیاسی از جلوه های “با عظمت” حکومت شاه بود. بی گمان شعار “زندانی سیاسی آزاد باید گردد”، شعاری فراگیر در انقلاب ۵٧، پیش از هر چیز نشان دهنده خواستی تاریخی و نیاز بخش وسیعی از جامعه به برچیدن مقوله “زندانی سیاسی” و دستیابی به آزادی بیان و عقیده بود.
و دقیقا بر بستر این دوران است که انقلاب ۵٧ ایران شکل گرفت! اما اعتلای انقلابی را اربابان خود شاه، همان ها که با عصا زیر بغلش را گرفته بودند، به زور سر نیزه ارتجاع اسلامی “خمینی ها” و یزدی ها و سحابی ها فرو نشاندند. وکلا و مکلای تحصیلکرده از پاریس و لندن و واشنگتون، همراه با فرزندان خلف شبکه “من و تو” از جمله بی بی سی، با آمیزش اسلام و مکاتب فلسفی غربی، اسلامیگیری را به یک هویت مقبول ضد غربی و ناسیونالیستی برای نسل جوان در ایران تبدیل کردند. اسلام سیاسی در پناه این جبهه متحد بورژوازی ملی و بین المللی، علیه کارگر و کمونیسم و آزادیخواهی و عدالت طلبی رشد کرده و خود را یک نیروی معتبر جهت جایگزینی حکومت شاه معرفی کرد. اینها همه در شرایطی رخ داد که جریانات اسلامی به لطف سیاست آندوره آمریکا موسوم به “کمربند سبز” که توسط مشاور امنیتی ملی کارتر طراحی شده بود، از امکان قابل ملاحظه ای برای رشد در کشورهای هم جوار شوروی سابق و در خاورمیانه برخواردار شده بود. مطابق این طرح حتی بنا به اعترافات خود هیلاری کلینتون در روزهای اخیر، کشورهای متحد آمریکا میبایست با فراهم کردن امکان فعالیت برای جریانات اسلامی، نفوذ جریانات چپ و مارکسیست، که از نقطه نظر دولت آمریکا همگی فقط می توانستند مدافع شوروی باشند، را مهار کرده و از تفوق ایدئلوژیک آنها در بین روشنفکران و نسل جوان این کشورها جلوگیری کنند. بی جهت نبود که در سالهای آخر حکومت شاه، هزاران مسجد در ایران یا ساخته و یا نوسازی شدند و جریانات اسلامی در خاورمیانه از امکانات فعالیت قابل ملاحظه ای نسبت به گذشته برخوردار گشتند. جمهوری اسلامی نه با انقلاب ۵٧، که با معیت و حمایت کل بورژوازی ایران و جهان میدان گرفت و جهت سرکوب و به خاک و خون کشیدن انقلاب ۵٧، بر مسند قدرت اش نشاندند تا در ادامه آن چرخه سرمایه را ممکن گردانند. انقلاب ۵٧، نه توطئه بود و نه اسلامی! هراس و مقابله همه جانبه بورژوازی ملی و بین المللی از مساوات طلبی و آزادیخواهی آن انقلاب دیدنی بود؛ طرح ریختند، جلسه گرفتند، پول خرج کردند، رسانه ها و میدیا را به کمک طلبیدند، تا خار ارتجاع اسلامی را در چشم جامعه و طبقه کارگر فرو کنند و خمینی را “رهبر” انقلاب کنند.
جان مایه مستند “انقلاب ۵٧”، با بهره گیری و سواستفاده کامل از سه دهه حاکمیت سیاه ضد انقلاب اسلامی بر جامعه ایران، مخاطب را به گذشته ای مجهول می برد تا برای اکثریت این جامعه و نسل جوانی که فاقد حافظه تاریخی از آن دوران است، براحتی بتواند با چینشی متضاد، با ترسیم زیبایی و عظمت از دوران پهلوی، با تصویری سیاه از انقلاب ۵۷ و پتانسیل انقلابیگری، نتایج دلخواه خود را بگیرد و مدام از مخاطب بپرسد: نتیجه آن انقلاب کو؟! مستندی که برای میلیون ها انسان در جامعه ایران ساخته اند و دست بر قضا در این روزگار سیاه، شاید بکام عده ای خوش آید و بیشک خواهند گفت حقیقت همین است که از “من و تو”، “بی بی سی” و “سی ان ان” و رسانه های بورژوازی غرب پخش می شوند.
حقیقت اینست که “مستند” انقلاب ۵۷ ادعانامه بورژوازی به زیر کشیده شده ایران علیه انقلاب ۵۷ و طبقه کارگر و توده وسیع مردمی است که به امید آیندهای بهتر علیه یکی از مستبدترین رژیمهای منطقه دست به انقلاب زدند. این “مستند” اما با سوار شدن آگاهانه بر بخشی از افکار عمومی جامعه، با ارایه تاریخ دروغین از آن واقعه، بویژه در غیاب آنان که پرچم واقعی انقلاب ۵٧ را در دست داشتند، آدرس غلط به بیننده می دهد. تاریخ انسانی، اگر از دست درازی و تحریف بورژوازی در امان بماند، تاریخ توده مردمی است که برای تغییر در زندگی خود، برای رشد و سعادت جامعه خود، به پیش می روند. تاریخ انقلاب ۵٧، تاریخ زندگی این مردم و تلاش صمیمی و بی دریغ آنها برای آزادی و برابری و رفاه بود.
No related posts.