از نیویورک تا تهران، از پاریس تا لندن و بیروت و تلاویو، جهان امروز آکنده از دوگانگی و آشوب است. هم در صف حاکمین، هم در صف محکومین؛ هم در صف درهم مشتی گانگستر مالی، سیاسی و نظامی که زندگی، رفاه، امنیت و آزادی بشر در سراسر کره خاکی را بازیچه رقابتهای افسارگسیخته خود کردهاند؛ و هم در صف بشریت بهستوه آمده که نه تنها دیگر باوری به قدرت بالای سر ندارد که هر روز از گوشهای علیه آن بهپا میخیزد! در فرانسه و ایران، دو جامعه انقلابخیز که در آن محرومین بسرعت علیه دولتهای حاکم دست به قدرت خود میبرند، تا آمریکایی که جنبش ساختارشکن پایین که در غیاب یک قطب قدرتمند چپ به سمت ترامپ و راست افراطی شیفت کرد، و هیٸت حاکمه و نظام سیاسی آمریکا را تماما در بحران مشروعیت دستخوش توفان کرده است.
مخمصه ترامپ
محاکمه ترامپ در ایالات متحده، نماد عدم مشروعیت کل هیٸت حاکمه آمریکاست. محاکمه مالی او، شاخص ریاکارانهترین نحوه حراست ساختار سیاسی آمریکا از خود است. فرق ترامپ با حریفان پیشین خود، با کسانی که برای سالهای متمادی جهان را به ورطه جنگ و فقر و ناامنی کشاندند، و در پرونده هریکشان دهها و صدها کیس کشتار جمعی و سواستفاده مالی و … وجود دارد در اینست که او یک عنصر راست افراطی در خارج از گود ساختار است! کسی که میخواهد مشکلات داخلی را با تعرض به همان اندک آزادیهای کسب شده مردم در آمریکا حل کند و “به شیوه دیگری” ساختار سیاسی گندیده مناسبات سرمایهداری در آمریکا را سرپا نگه دارد! یکی با اهرم ناتو و تقابل با روسیه و چین به شیوه جنگهای نیابتی میخواهد معضلات جهان کاپتالیستی را بر سر جهانیان خراب کند و دیگری با حمله به حقوق زنان و خارجیها و ترویج نژادپرستی عریان! نتیجه این دادگاه هرچه باشد اما تعمیق بحران حاکمیت، باخت نظام سیاسی امریکا و از هم پاشیدن اتحاد ایالات آن از هم اکنون روشن است.
حباب ناتو
فنلاند بر متن جنگ اوکراین به عضویت ناتو درآمد و بدین اٸتلاف پیوست. ناتویی که پیش از این جنگ، بی مصرف شده بود و خواص خود را از دست داده بود فعلا با سرمایهگزاری در منجلابی که جنگ اوکراین فراهم کرده است در فکر یارگیری و کسب مشروعیت است. ولی پرونده ناتو و جهان تکقطبی به سرکردگی دولت آمریکا مدتهاست بسته شده است؛ این را حتی ابلهترین شیوخ خلیج از اعضای “اوپک پلاس” که در رقابت با آمریکا شروع به کاهش تولید نفت کردهاند، فهمیدهاند. میگویند که موشها قبل از همه، کشتی در حال غرقشدن را تَرک میکنند. غربی که شهروندانش دیگر مقهور تبلیغات جنگ سردی ناتو نمیشوند، غربی که از درون ترک برداشته است، حول ناتو متحد نمیشود و فنلاند دیر به این قافله پیوسته است. اگر سیسال پیش بود شاید بر متن فروپاشی بلوک شرق، تعرض سیاسی کمپ پیروز به سطح آزادی و معیشت شهروندان در جوامع غربی محلی از اعراب داشت. اما امروز ورق برگشته است و دمکراسی غربی برهنه است. دستاوردهای نظام دمکراسی غربی بجز لاپوشانی بحران سیاسی – اقتصادی سیستم سرمایهداری، بجز تحمیل تورم دو رقمی و فلاکت اقتصادی کشنده به شهروندان خود در جوامع غربی، بجز شقه کردن حقوق بازنشستگی و قطع سوخت خانگی و ایستادن در صف بانکهای غذایی، ثمر دیگری برای شهروندان ندارد. امروز اعتراضهای رادیکال و پیاپی در جوامع غربی مهر این ادعانامه را بر خود دارند.
اکنون جنگ اوکراین به باتلاقی میماند که با هر تحرک طرفین دعوا به ویژه دولت آمریکا و ناتو به عنوان معمار اصلی این بحران، کل ساختار سیاسی – ایدولوژیک جهان سرمایهداری را دستخوش دگرگونی بنیادین میکند. تاریخ مصرف دوران “خوش و خرم” جهان تک قطبی و “قهرمانان” آن با هدف تعرض دوباره به هر جلوهای از برابریطلبی و آزادیخواهی، مدتهاست به سر رسیده است. میدان تعرض به بورژوازی در عالیترین رتبه آن در غرب، دوباره میرود که ازآن طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستی این طبقه شود. جنبشی که هم اکنون در فرانسه عرض اندام کرده است، بر متن رشد و گسترش موج اعتراضات رادیکال و تهاجمی بخشهای مختلف مردم، جوانان، دانشجویان و کارگران در غرب علیه سیاستهای اقتصادی دول غربی، شکل گرفته است. امروز بیش از هر جایی در جوامع غربی، بارقههای یک تغییر بنیادین و رادیکال علیه ساختار سرمایهداری از فرانسه و طبقه کارگر پیشرو آنجا به گوش میرسد. جنبشی که قدرت خود را در میادین وسیع شهرها، كارخانهها، محلات و مجامععمومی از رهبران و سخنگویان كارگری و مردمی میگیرد. جنبش ضد سرمایهداری که دیگر مجال تعرض هیٸت حاکمه به سطح معیشت شهروندان و تحریکات جنگسردی را به “پهلوانان” دمكراسی غربی نمیدهد.
این جنبش گواه به میدان آمدن نیرویی مترقی و مستقل از رقابت ارتجاعی کمپهای مختلف بورژوازی است. نیرویی که میتواند سیر اوضاع را به سمت تحولات بنیادیتری در جهان و در راستای منافع اکثریت محروم جوامع موجود، برگرداند. نیرویی که میتواند با عبور از مقدسات بیمایه و پوچ دمکراسی و پارلمانتاریسم، با تکیه بر شانههای انقلاب کبیر فرانسه، کمون پاریس و انقلاب اکتبر، و جنبش مه ۶۸، پلی به آزادی و عدالتخواهی سوسیالیستی باشد.
“آتش به اختیار”های دولت اسراٸیل
دولت دستراستی اسراٸیل دستور تشکیل “گارد ملی” با مسٸولیت “ایتامار بنگویر”، وزیر امنیت ملی راستگرا، متشکل از شبه نظامیان مسلح و فاشیست را برای سرکوب اعتراضات تودهای در داخل کشور صادر کرد. از تبعات دیگر جنگ اوکراین و هیاهوی رسانههای غربی قرار بود این باشد که ماشین قومپرست و آدمکش دولت اسراٸیل بتواند کماکان قلب مردم محروم فلسطین را در بیتفاوتی مطلق قدرتهای غربی، نشانه بگیرد و مصاٸب مردم فلسطین از چشم جهانیان پنهان بماند. فکر میکردند که شهروندان در اسراٸیل برای ناتو و دولت آمریکا در جنگ اوکراین کف میزنند و با سیاستهای دستراستی دولت خودی میسازند و میسوزند و بارقههای امید به رفاه و عدالت اجتماعی و انساندوستی را در وجودشان میکشند. اما اینجا هم ورق برگشت و اینبار اعتراضات گسترده و عظیمی در قلب شهرهای اسراییل شکل گرفت که تاکنون زمین را زیر پای دولت فاشیست اسراٸیل به لرزه درآورده است. هیٸت حاکمه اسراٸیل برای مقابله با این خطر داخلی راهی جز سازمان دادن باندهای فاشیست و مسلح ندارد. درست همانگونه که جمهوری اسلامی قلاده نیروهای لمپن و “اتش به اختیار” خود را به سمت مردم انقلابی، بویژه زنان، رها کرده است و راهی جز سرکوب و تقابل آشکار با مردم آزادیخواه ندارد، دولت جنایتکار اسراٸیل هم برای مقابله با اعتراضات تودهای شهروندان اسراٸیلی جز توسل به ترور و شبیخون و گسیل اوباش دستراستی به سمت مردم معترض، بویژه فلسطینیان، چیزی در چنته ندارد.
جهان آبستن نظم دیگری است؛ نظمی که سودی در ماندگاری دولتهای حاکم و مناسبات ضد انسانی نظام سرمایهداری ندارد. از فرانسه تا اسراٸیل و ایران مقاومت در برابر دولتهای مرتجع حاکم و به زیرکشیدن آنها از اریکه قدرت با نیروی متشکل مردم از پایین، به امر عاجل بشریت تبدیل شده است. امروز بیش از هر نقطهای در جهان، دولتهای حاکم در فرانسه و در ایران به این “خطر” واقفند که طبقه کارگر راه رهایی بشریت را در کمونیسم و اداره شورایی میبیند. هراس از شبح سنگین کمونیسم بر فراز فرانسه و ایران، در دل هر اعتصاب و اعتراض کارگری و تودهای از زبان طبقه حاکم در این جوامع بیان میشود. زمانه پاسخ دادن به معضلات و مصاٸب جهان امروز توسط طبقه کارگر و کمونیسم این طبقه است. اعمال اراده این کمونیسم در ایران و فرانسه به قصد دگرگونی وضع موجود، میتواند به تکیهگاه طبقه کارگر جهانی تبدیل شود و زندگی بشریت را متحول کند.
No related posts.