نقش بلاهت در تاریخ

نویسنده: فواد عبداللهی

تاریخ انتشار: ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۱

اكنون كه همه‌جا، بویژه در میان مردم ایران صحبت از پلیدی طالبان و كراهت اسلام در افغانستان است، جا دارد كه به بازتاب یك خاصیت ویژه این باكتری اسلامی در فضای سیاسی ایران و در عین حال به نقش بلاهت جمهوری اسلامی هم اشاره كرد. به موازات شل‌كردن قلاده طالبان توسط آمریكا و دول مرتجع منطقه و سپردن آتیه میلیون‌ها انسان در افغانستان به دست این باند مخوف آدمكش، شاهد چند قلم «رنسانس اسلامی» در ادامه صدها نمونه «انقلاب فرهنگی» در طی چهل‌سال حاكمیت جمهوری اسلامی هم بودیم. متاخرترین نمونه‌ها را با هم مرور كنیم:

۱- گروه موسیقی «سل لا» متشكل از جوانان گیتار به‌دست بخاطر اجرای علنی موسیقی در صحن شهر توسط نهادهای انتظامی و زورگوی دزفول احضار و بازداشت شدند.

۲- توماج صالحی خواننده موسیقی رپ كه با پخش آهنگ‌های اعتراضی خود، خشم و انزجار و عصیان توده‌های معترض مردم از وضعیت موجود را منعكس می‌كرد با گسیل نیروهای امنیتی به منزلش ربوده شده است.

۲- ماموران وزارت اطلاعات، امیر عباس آزرموند روزنامه‌نگار حوزه اقتصادی كه جز تبلیغ علیه فساد و نوشتن در مورد شرایط فلاكت‌بار طبقه كارگر در ایران، جرمی مرتكب نشده است را در كشتارگاه اوین محبوس كرده‌اند.

۳- «دادگاه انقلاب»، فرزانه زیلابی وكیل مدافع كارگران هفت‌تپه را به یكسال حبس تعزیری محكوم كرده است.

۴- بازداشت و بی‌خبری مطلق از وضعیت سه وكیل و فعال مدنی كه طی شكواییه‌ای علیه خامنه‌ای و سران نظام، خواستار محاكمه آنها به جرم فتوا علیه واردات واكسن كرونا و متعاقب با آن كشتار هزاران نفر شده بودند.

۵- حسام الدین حسینی، مدیركل ارتباطات و رسانه حوزه هنری چندی پیش اعلام كرد كه «برای بازنگری و تغییر سطح كیفی آموزش، فعالیت رشته هنرهای نمایشی هنرستان دخترانه سوره، یكسال متوقف می‌شود. ما مشكلی با هنر نداریم و طالبان نیستیم..»

۶- …

و چه كسی به اندازه مردم آزادی‌خواه ایران، طالبان و اسلام را می‌شناسد و آینده مردم افغانستان را زیسته است؟! مردمی كه علیرغم تحمیل چهار دهه خفقان اسلامی در ایران، سر تسلیم و بندگی در برابرش خم نكرده‌اند. چه نسلی به اندازه نسل امروز در ایران سرشار از چنین احساس عمیق و پاك از درد مشترك با هم‌نسل‌های خود در افغانستان است؟! نسلی كه طعم آپارتاید جنسی، استبداد، چوبه دار، فقر و تباهی فیزیكی و معنوی را در دل «جنگ سرد» همزمان با مردم افغانستان، در ایران «اسلامی» هم چشیده است و با وصف این، با مقاومت و ایستادگی خود، امروز تره برای چنین حاكمیتی خورد نمی‌كند. كدام مردم را سراغ داریم كه به اندازه مردم انسان‌دوست و رادیكال ایران، خواهان گشودن مرزها به روی فراریان از جهنم طالبان باشند و اعلام كنند: «حق حیات شما را كه امروز به مرزهای ما و دیگران بسته است، حقی یگانه می‌دانیم و با هر تصمیمی كه برای سرنوشت خود بگیرید، همراهیم؛ چه این تصمیم رهسپار شدن از دیار خود باشد، چه مقاومت از هر راه ممكن یا سلاح برگرفتن علیه ارتجاع…»

كدام سوسیالیست و رهبر اجتماعی در ایران، كدام برده كه قصد پاره كردن زنجیر بردگی مزدی را كرده، كدام زندانی در بند كه نقشه آزادی را در سر می‌پروراند، كدام وكیل آزادی‌خواه، زن، خبرنگار، رهبر كارگری، فعال مدنی، هنرمند و موزیسین آوانگارد را سراغ داریم كه راه تنفس و رهایی مردم بخت‌برگشته افغانستان از بختك طالبان را بلاواسطه به مبارزه بی‌امان خود برای بزیر كشیدن حاكمیت ارتجاع اسلامی در ایران امروز گره نزده باشد؟!

ظاهرا تسخیر کابل و تحمیل طالبان و وحشت میلیونی مردم افغانستان از توحش این باند جانی، امکانی برای ارتجاع اسلامی حاکم در ایران فراهم كرده است تا چهل سال آپارتاید جنسی، چهل سال استبداد و تلاش برای حاکم کردن قوانین گندیده اسلامی را زیر فرش کند و بعنوان حکومتی متمدن و قرن بیست‌و‌یکمی پز بدهد. اما واقعیت اینست كه توحش طالبان و آوازه آن به داد جمهوری اسلامی نمی‌رسد؛ شاید اگر جامعه ایران جامعه‌ای مطیع و مستاصل، از هم گسیخته، قومی، مذهبی و واپسگرا بود، شاید اگر توده‌های عاصی مردم ایران فاقد درد مشترك با هم‌نوعان خود از افغانستان تا عراق و لبنان بودند، در اینصورت بازگشت طالبان هم می‌توانست نقش كاتالیزور برای جمهوری اسلامی در سركوب بی‌محابای مردم ایران را بازی كند. شاید اگر اعتراضات و اعتصابات قدرتمند در كلیدی‌ترین مراكز كارگری لرزه بر اندام حاكمیت نمی‌انداخت، شاید اگر اتحادی در كار نبود و آلترناتیو «اداره شواریی» در كار نبود، اگر محلات و مراكز كار مملو از سازمان‌دهندگان سوسیالیست و خوشنام نبود، شاید اگر در نبرد بر سر «رفاه، آزادی و نان» از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق ایران شاهد رستاخیر اسپارتاكوس‌ها در هدایت این مبارزه طبقاتی عظیم نبودیم، احتمالا بازگشت طالبان هم می‌توانست استخوانی به سمت جمهوری اسلامی پرت كند. آنوقت شاید بگیر و ببندها، سربه‌نیست كردن‌ها، بستن دهان‌ها، تكرار دهه سیاه ۶۰ها، بازگشت لاجوردی‌ها بقصد اعدام‌های فله‌ای كمونیست‌ها و آزادی‌خواهان، تكرار دوباره خمینی‌ها و خلخالی‌ها در حمله به كردستان و تركمن صحراها و … می‌توانست دور از انتظار نباشد.

اما زمانه عوض شده است؛ نسلی كه از ضد – انقلاب اسلامی در دهه ۶۰ شكست خورد این نسل نبود؛ نسل جدیدی پا به حیات سیاسی گذاشته است كه دلیلی نمی‌بیند كه مطیع توحش و عقب‌ماندگی اسلامی باشد. مصاف اجتماعی و سیاسی این نسل با ارتجاع اسلامی در ایران، زمین را در كل منطقه و در سراسر جهان به لرزه در خواهد آورد؛ ترس و هراس نظام و تمام متعلقات آن از همین مصاف رو-در-رو است. دوران «جنگ سرد»، دوران تباهی و تاریكی و استیصال و عروج اسلام سیاسی به سر رسید؛ دوران افول آن است؛ كارتون طالبان تضمینی برای بقاء جمهوری اسلامی و دستگاه سركوب آن نیست. برعكس، آتش خشم و انزجار مردم ایران علیه حاكمیت اسلامی را شعله‌ور- تر می‌كند. از نگاه مردم ایران حاكمیت جمهوری اسلامی همان‌قدر مشروع است كه حاكمیت طالبان! هر دو به زباله‌دانی تاریخ تعلق دارند.

افسار هیولای اسلامی را مردم ایران با اتحاد و یكی‌شدن خود، با قدرت همبسته خود از پایین كشیده‌اند. خودشان هم می‌دانند كه بیرق اسلام و سخنان حكیمانه «اقتصاد مال خر است» و دستور شكستن قلم‌ها پوچ و بی‌نتیجه است؛ مردم آزادی‌خواه در منطقه مدتهاست پرچم اسلام و «خاندان عصمت و طهارت» را دفع کرده‌اند و حتی معماران غربی این جنبش ارتجاعی هم امروز دیگر نیازی به این «نعمت الهی» ندارند. بشریت در این منطقه شایسته آن است كه بجای این ارتجاع سیاه، هزاران سگ پرورش دهد كه در وفاداری و خدمت‌شان به انسان جای تردید نیست. جمهوری اسلامی در منگنه چنین اوضاعی است؛ از ایران تا كل منطقه، دست اسلام و حكومت اسلامی باید از زندگی و جان مردم كوتاه شود. مردم ایران، طبقه كارگر و كمونیست‌ها از هیچ تلاشی برای تحقق این هدف در كل منطقه فروگذار نخواهند كرد. فشار همین جنبش است كه جمهوری اسلامی را همرنگ و در كنار طالبان و داعش بر صندلی متهم می‌نشاند.

اینروزها هر بازداشت و سركوبی توسط جمهوری اسلامی بلاواسطه چهره كریه طالبان را به اذهان متبادر می‌كند و نقش بلاهت این نظام را دوچندان می‌رساند؛ هر دست‌درازی به حقوق و آزادی مدنی و مرام سیاسی شهروندان در ایران با موج اعتراضات و حمایت‌های سراسری و پرشور آزادی‌خواهان روبرو می‌شود. حمایت‌های وسیع در ایران از موج دستگیری‌های اخیر بی‌نظیر است؛ محال است این مردم، پیشقراولان حقیقت و حقیقت‌گویی و فرزندان پاك و شریف خود را در چنگ دشمن تنها بگذارند؛ محال است این روحیه اتحاد و همبستگی سراسری برای رهایی اُسرایمان كه رویای نان، رویای آزادی و برابری را در سر می‌پرورانند را قربانی خواب راحت حاكمان كنیم. این نسل هرچند در زندان جمهوری اسلامی چشم به جهان گشوده است اما در این زندان نمی‌ماند؛ نسلی مغرور كه وحشت این نظام در رو-در-رویی اشكار با جنبش اجتماعی بر سر رفاه و برابری را می‌بیند و روز آزادی و پیروزی‌اش را تجسم می‌كند. شكار خبرنگار و هنرمند و كارگر در خفاء توسط این نظام، تنها بزدلی و فرار رو به جلوی حاكمیتی است كه از جدال آشكار و رو-در-رو با یك جنبش اجتماعی و سراسری به وسعت ایران می‌ترسد و امتناع می‌كند. این كابوس رستاخیز بردگان است كه از هفت‌تپه تا نفت و آذرآب و آق دره تا بازنشستگان، معلمان، خبرنگاران و هنرمندان، كل حاكمیت را پنچر كرده است. مردم حكم‌شان را داده‌اند. حاكمیت پشت به دیوار است؛ خانه‌تكانی شروع شده و این آغاز تاریخ است. تاریخ نانوشته بردگان طبقه‌ای است كه ناچار است برخیزد و كار را یكسره كند! این تاریخ را اكنون كسانی به جلو می‌رانند كه بهتر از همه سرشت آزادی و رهایی را می‌شناسند.

 

Share on print
Share on facebook
Share on twitter
Share on pinterest
Share on telegram
Share on email