بساط سوت و كور انتخابات در ایران، آقای فرخ نگهدار را برهنه به خیابانهای شهر كشانده است و كاسه گدایی بهدست گرفتهاند تا بر متن انزجار و خشم مردم از جمهوری اسلامی، اینبار برای «جمهوریت» نظامشان رای جمع كنند. سوال اينست آيا ما مردم آنقدر از اين چهل سال زندگی زیر خفت «جمهوری» آقای نگهدار آموختهايم، آيا آنقدر از چشمه گواراى انتخاب «جمهوری اسلامی» سيراب شدهايم، كه حاضر باشیم جانمان را بدهيم تا یك نفس بیشتر جمهوری اسلامی عمر كند؟! آقای نگهدار «دل و دماغ» خوبی دارد، عمیقا رٸالیست است؛ چرا كه چرخشهای مهمی در ایران و در اپوزیسیون در جریان است. مردم انقلابیون را از توجیهگران جمهوری اسلامی تمیز دادهاند؛ با هر تحرك و طومار امثال فرخ نگهدار كه مردم را به پای انتخابات دعوت میكنند، صف واقعی مبارزه مردم برای برچیدن بساط انتخابات در ایران صدبار بیشتر با نام طبقه كارگر و كمونیسم جوش میخورد. یك فضای قطبی و به شدت پربار به حكم اعتراضات و اعتصابات كارگری در جریان است كه بلاواسطه روی اعتراضات به بالماسكه انتخابات تاثیر گذاشته است و منطق سیاسی و عقلاٸی آقای نگهدار هم حكم میكند كه كدام طرف صف بایستد!
به موازات جار زدنهای آقای نگهدار برای شركت در انتخابات، خبرها رسید كه اسماعیل گرامی از پیشروان اعتراضات سراسری بازنشستگان که به دلیل شرکت در تجمعات بازنشستگان در اعتراض به وضعیت سخت معیشتی توسط ماموران جمهوری اسلامی در منزلش بازداشت شده بود، پس از دوماه بازداشت موقت، در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به اتهام اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور بدون حضور وکیل محاکمه و مجموعا به ۵ سال زندان ۷۴ ضربه شلاق و دو میلیون تومان جریمه نقدی محکوم شده است.
كاملا قابل فهم است كه «جرم» اسماعیل گرامی در نظام جمهوریاسلامی آقای نگهدار چیست. اعتراض به سطح دستمزدها، بیكاری، فقر، خفقان و تباهی فیزیكی و معنوی انسان در ایران، جرم است و عقوبت دارد. اما این خفقان و سركوب عریان، نمایی وارونه از تحولات سیاسی عمیقی است كه در سطح جهان و جامعه ایران در جریان است.
۱- در سطح جهانی، قانونمندى تاريخ معاصر نشان میدهد كه طبقه کارگر در جوامع غربی دوباره به تكان درآمده است و رخوت پایان جنگ سرد و سایه سهمگین «دمكراسی بازار» را پشت سر نهاده است. امروز دیگر بحث بر سر «فروپاشی بلوك شرق، مرگ كمونیسم و آغاز نظم نوین جهانی» نیست؛ جهان ما بلحاظ سیاسی، اقتصادی و ایدٸولوژیك این دوران را با سلطه كامل نظام «آزاد» بازار، از تاچریسم و ریگانیسم تا ترامپیسم و حاكمیت راست افراطی را تجربه كرده است. رجوع دوباره به ماركس و بازخوانی ماركسیسم شروع شده است و اعتراضات نوین كارگری در دنیا در حال نضج است؛ آزادى معنى دارد، برابرى انسانها معنى دارد، بیمهبیكاری و خدمات اجتماعی معنی دارد، جنبش طبقه کارگر معنى دارد و ایدهآلهای برابریطلبانه، آزادیخواهانه و نفس خوشبینی به ذات انسان، در حال بازتعریفاند؛ دوره اتمیزهشدن كامل انسان، یاس و سردرگمی نسبت به آینده زندگی انسان و جامعه بشری به سر رسیده است. دوران «پایان تاریخ» به تاریخ پیوسته است و جامعه انسانی به شیوه كلكتیو در حال ساختارشكنی و پوست انداختن است. معلوم شد كه سهم بشر از زندگی، چیزی فراتر از حقوق بشر در نظام دمكراسی پارلمانی است. امروز پلهایی در جهان در دست احداثاند كه دنیا را به رگههای مدنیت و انسانیت در گذشتهاش مرتبط نگاه میدارند و امكان تعرض مجدد به ساحت سرمایهداری را ممكن كردهاند؛ پلهایی كه مانع محروم شدن دنیا از وجود ماركس و لنین و ایده مساوات و انقلابكارگری شدهاند؛ این تصویر بزرگ جهان امروز ماست و اگر واقعیت عظیمی است باید عظمتش را هم بیان كرد.
۲- به موازات این بیداری طبقه كارگر در جوامع غربی، جامعه ایران و طبقه كارگر و كمونیسم در این جغرافیای سیاسی نیز قد علم كرده است و بخشی از همین قانونمندی است؛ طبقه كارگر و «اداره شورایی جامعه» در ایران بر متن چنین اوضاع پرتلاطم جهانی قد علم كرده است؛ پلیست در دست احداث كه طبقه كارگر و كمونیسم در ایران را به حقوق جهانشمول انسان وصل میكند. قانونمندی كه بازتاب آن در ایران، ربطی به سنت پنجاهوسه نفر، حزبتوده، سنت چریك فدایی و آرمانهای رشد و توسعه بورژوازی صنعتی ایران ندارد. طبقه كارگر و سوسیالیستهای این طبقه در ایران امروز در شرایطی قرار گرفتهاند كه بلاواسطه به ماركس و كمونیسم كارگری نقب میزنند. بحث به جایی رسیده است كه كرور كرور شاهد رشد و پرورش رهبران كمونیست طبقه هستیم. طبقه كارگر به جايى رسيده است که براى اولينبار با تكیه بر مجامع عمومی خود متشكل میشود و به جنگ بورژوازى در پوزسیون و اپوزسیون رفته است. رهبران سوسیالیست این طبقه به اسم کارگر، كارفرما را خلع ید كردهاند و وزیر اطلاعات یك نظام مخوف را به مصاف طلبیدهاند؛ این دوران، دورانی نیست كه تا «جبههملى» لرز میکرد، «چپ» ايرانى تب میکرد و جسارت اتخاذ سياستى مستقل از بورژوازى ليبرال و خرده – بورژوازى ضدامپرياليست فاسد ايران نداشت.
امروز، ایران تحت سلطه استبداد كه تاریخا نمونه زنده یك محیط سیاسی خفه بوده است درحال شخم خوردن است. روندهای تاریخساز پنهان و پوشیده، امروز آشكار شدهاند و به سطح آمدهاند؛ طبقه كارگری كه از هفتتپه و نفت تا فولاد و بازنشستگان و معدنچیان، به وجود كارگری خود آگاه شده است، كارگر سوسیالیستی كه دیگر بیش از این حاضر نیست كه تعرض به سطح معیشت خود و همنوعانش را قبول كند و مهمتر از آن، با پرچم «رفاه، آزادی، اداره شورایی»، اقدام به متحدكردن طبقه خود در مقابل بنبست اقتصادی و سیاسی حاكمیت كرده است، یك نیروی فوقالعاده قوی در صحنه سیاسی و اجتماعی ایران است. امروز كسی رهبران سیاسی حال و آینده ایران را در میان مترسكهای اصلاحطلب و اصولگرا جستجو نمیكند؛ امروز طبقه كارگر و رهبران خوشنام و سوسیالیست آن، پا به عرصه كشمكش طبقاتی بر سر شیوه اداره جامعه گذاشتهاند و درست برای همین هدف متحد شدهاند؛ كسادی بازار انتخابات جمهوری اسلامی و «جمهوریت» آقای نگهدار از همینرو است. شبح تغییر رادیكال اوضاع بر فراز جامعه ایران در گشتوگذار است. گذشت آن دوران ارعاب و زمانیكه كه خبرنگران و خبرتراشان در پوزسیون و اپوزسیون بورژوایی ایران، منتظر «اصلاح نظام» و عروج آخوندهای اهلی بودند؛ امروز همه در هراس و وحشت، هاج و واج به این تصویر خیره شدهاند. آخر قرار نبود كه كارگر و كمونیسم نیرویی در صحنه سیاست ایران باشد!
۳- امروز طبقه کارگر در ایران، معبر تعرض به آزادی و معیشت، به حرمت و کرامت انسان است. جمهوری اسلامی نمیتواند این پل را ویران كند؛ این پلیست كه میلیونها زن خشمگین از آپارتاید جنسی و تشنه برابری بر آن ایستادهاند؛ كه كودكان عزیز جامعه ما روی آن به امید رفاه و خوشبختی لبخند میزنند؛ كه كیفرخواست صدها هزار اعدامی دهه ۶۰ هنوز روی آن رژه میرود. اينها تمايلات واقعى اکثريت عظيم مردم ايران است که امروز روی پل «اداره شورایی جامعه» در مقابل طرفداران «جمهوریت» نظام اسلامی به اهتزار درآمده است و میرود که آينده سياسى ايران را بسازد. این هم رٸال پولیتیك ماست!
No related posts.