اسپانیا، اسپانیای لوركا، اسپانیای سرخِ “ساعت ۵ عصر”، به حمایت از پابلو هاسل، “رپر” ۳۲ ساله برخاسته است که در زندان است! جرم پابلو اینست كه نماد سلطنت، این “ناموس ملی” در قلعه منجمد حاكمان بر اسپانیا را به باد تمسخر و انتقاد كشیده است. جرم اینست كه نماد عتیق بانیان خرافه و تبعیض و فقر و بیكاری در قرن بیستم و یكم خدشهدار شده است. براستی این چه نظامی است كه قلعه حاكمانش از واشنگتن تا مادرید و از لندن تا تهران با یك انتقاد از پیش معلوم فرو میریزد؟! چرا تاریخ این “دمكراسی پارلمانی” با تمام كبكبه و دبدبهاش، با نمادها و تندیسهایش با بیان كمترین حقیقت، پودر میشود؟! قلعه خشتی حاكمان باید دری داشته باشد كه ندارد، باید محفوظ باشد كه نیست، باید فرو نپاشد كه میپاشد. سیاست سركوب و خفقان، سرنوشت رقتبار طبقات حاكم و “دمكراسی” این طبقه در همه كشورهاست.
پابلو هاسلها، جولیان آسانژها، هفتتپهایها، اسپارتاكوسهای جهان معاصرند؛ پیشقراولان كل حقیقت و حقیقتگویی، وجدان و شرافت طبقاتی در جهان امروزند. چه كسی گفته است كه همیشه باید سنگ صبوری بود و هفت هزارسال در انتظار نشست. چه كسی گفته است كه رویای نان، رویای آزادی و برابری را قربانی خواب راحت حاكمان خواهیم كرد؟! ما در این قلعه زاده نشدهایم و در این قلعه نخواهیم مرد! جنبش ما، بدون چنین اسپارتاكوسهایی برای همیشه برده خواهد ماند. حدیث ما، حدیث اسطورههایی است كه قیام را “درست در ساعت ۵ عصر” سازمان دادهاند و شوریدهاند؛ شاهدانی مغرور كه میدانیم آن روز زمستانی سرانجام از راه میرسد، آن كاخ زمستانی فرو میریزد و جهانی نو زاده میشود. برای ما كاخ و قلعه و حصارها و برجها در همه جای جهان از یك جنسند؛ دولتها، زندانها، سركوبها، اجحافها، نابرابریها همه یكی است؛ برای ما دست غیبی در كار نیست؛ خدایی نیست؛ رسانه و روزنامه و غیبگویی نیست؛ بینندگان بیهوده به تماشای فیلم آمادهاند كه فیلم نیست بلكه این خود ماییم! خود تاریخ انسان است! دور قلعه شلوغ است و این آغاز تاریخ جهان پس از کرونا است! تاریخدان دوباره تاریخ را از منظر مبارزه طبقاتی مینگرد؛ فلاسفه و استادان بار سنگین سه دهه خرافه “پایان تاریخ” را به كنار میزنند و خانه تكانی میكنند؛ چه خبر است! این چگونه تاریخی است؟ چرا خاموش نمیشوند و زبان را غلاف نمیكنند؟ چرا جهان را به حیرت درآورده اند؟ چرا همه چیز در این تاریخ ساده و لذتبخش است و به قصه هزارتویی بدل نمیشود كه آدم در آن گم شود؟!
قضیه ساده است؛ این تاریخی نیست كه بر دیوارهای وزارت دادگستری ایالات متحده آمریكا، كاخ دادگستری تهران و دروازههای آهنین قلعه اروپا آویزان شده باشد؛ این تاریخ نظام سرمایهداری و دولتهای باعمامه و بیعمامه، با شاه یا با شیخ آن نیست كه معاش و رفاه و آزادی مردم را بالا كشیدهاند! این تاریخ هیچجا نیست و همهجا هست؛ به وسعت همه جهان! در هیچزمانی نیست و در همه زمانهاست! تاریخ نانوشته بردگان طبقهای است كه ناچار است برخیزد و جایگاه واقعی خود را بیابد! این تاریخ را كسانی به جلو میرانند كه بهتر از همه سرشت آزادی و رهایی را میشناسند…
No related posts.