رفیق اسد گلچینی عزیز،
در مورد ارزیابی شما از درست و غلط بودن این خواست و آن خواست اعتصاب کارگران هفت تپه، باید به عرض برسانم كه فهم متد برخورد شما به این مبارزات برای من دشوار است. بنظر من این نگاه و شیوه در سنت کمونیسم کارگری واقعا نوآوری است؛ ما هیچوقت در سنتمان به شیوهای كه شما به یک مبارزه كنكرت و جاری طبقه کارگر، یا بخشی از طبقه کارگر پرداختهاید، برخورد نكردهایم!
اجازه بدهید برای رساندن منظورم مثال ملموسی بزنم:
اعتصاب کارگران هفت تپه تشابه زیادی با اعتصاب معدنچیان انگلستان در دوران حاكمیت تاچر دارد؛ به درجه زیادی مبارزات هفت تپه همان جایگاهی را در تقابل کل طبقه و توازن قوا در مقابل طبقه حاکم و دولت و سیاستهای روز آن دارد که ۲ سال اعتصاب معدنچیان انگلیس با تاچر و تاچریسم و سیاستهای اقتصادیاش داشت. ۲ سال اعتصاب و مبارزه کارگری که تاثیرات عمیقی بر موقعیت اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر در انگلستان و بخشا مبارزه طبقه كارگر در اروپا گذاشت. مستقل از نتایج آن، فقط به منظور یادآوری جایگاه و اهمیت فرا محلی و فرا صنفی آن، این نمونه را برجسته كردم.
آیا “اقتصادیتر” از اعتصاب معدنچیان انگلستان جایی سراغ دارید كه نهایتا با تخت سینه دولت تاچر و گسیل ۵۰ هزار پلیس جهت سركوبش روبرو شد؟!! آیا بورژواییتر از خواست “بازگشت به كار” كه تنها مطالبه معدنچیان بود مطالبه بورژوایی دیگری سراغ دارید؟!! اما من جایی سراغ ندارم كه ما از این زاویه به ارزیابی از اعتصاب پرداخته باشیم كه گویا مشكل و ضعف آن اعتصاب این بود كه زیادی “سیاسی” یا “اقتصادی” بود، یا گویا مقصر كارگران بودند كه از شعار و مطالبه صنایع ورشكسته و تولید داخلی و “دولتی كردن صنایع” و “لغو خصوصی سازی ها” دفاع كردند؛ حتی جایی كه معدنچیان زغال وارداتی را تحریم كردند ما وارد این موضع نشدیم كه گویا زغال وارداتی ارزانتر است و برای سرمایهدار وطنی سودآورتر است. در عوض، ما با منطق مبارزه طبقاتی فورا این نقطه را دریافتیم كه بار نزدن زغال سنگ وارداتی كه در بنادر توسط رانندگان حمل و نقل و در اتحاد با اعتصاب معدنچیان روی زمین ماند، خود بیش از هر شعار و مطالبه و فاكتور دیگری اعلام یك اتحاد و همبستگی طبقاتی كارگران ترانسپورت و حمل و نقل با اعتصاب معدنچیان بود و اتحاد طبقاتی و خودآگاهی طبقاتی را تقویت كرد و یك گام به پیش برد.
با رویکرد و شاقول جدید شما در برخورد به مطالبات و شعارهای كارگران در اعتصاب هفت تپه، ظاهرا میبایست ما در آن زمان اعتصاب معدنچیان را هم به خاطر مطالبه بازنگاه داشتن صنایع معدن ورشکسته انگلستان و “بازگشت به كار معدنچیان” محکوم به شکست میدانستیم، چرا که تولید زغال از معادن انگلستان بلحاظ جغرافیایی به کشورهای دیگر منتقل شده بود؛ با نگاه امروز شما میتوان نتیجه گرفت كه شكست اعتصاب معدنچیان محصول شعار غالب بر اعتصاب یعنی دفاع از كار و راه اندازی معادن داخلی بود!!
در حالیکه با توجه به فاکتهای موجود در آن دوره، ما بعنوان کمونیست های کارگری، بی قید و شرط از آن دفاع کردیم. نگفتیم این شعار و آن مطالبه قبول نیست و كارگری نیست! چرا که اتفاقا معدنچیان پشت آن شعار، اتحادی محکم و مقاومتی متحدانه در مقابل تاچریسم و هارترین جناح و سیاست بورژوازی را سازمان داده بودند. آن مبارزه بیش از آنكه بر سر این مطالبه و آن مطالبه باشد، كشمكشی طبقاتی بود در برابر تاچریسم و سیاستهای آن! همه را به حمایت از این امر مهم اتحاد طبقاتی فرا خواندیم؛ ضعف و شکست اعتصاب نه به خاطر عدم توانایی معدنچیان یا قابل برآورده نشدن شعار و مطالبه، یا ناخالص بودن محتوای این و آن شعار، بلکه اساسا به خاطر تنها ماندن اعتصاب معدنچیان از جانب سایر بخشهای طبقه در سراسر انگلستان بود، و این هم البته از عواقب حاکمیت سنت تردیونیسم و صنفیگری بر کل جنبش کارگری انگلستان بود. آن مبارزه میتوانست پیروز شود، میتوانست تاچریسم را نه تنها افسار بزند که سرآغاز به زیرکشیدن کل طبقه حاکم در انگلستان و اروپا باشد، اگر که از معدنچیان فراتر میرفت و علاوه بر حمایت قلبی اما همبستگی و حمایت عملی و پیوستن سایر بخشهای طبقه به معدنچیان را در ادامه با خود میداشت و به مقاومت و مبارزه متحدانه کل طبقه شکل میداد.
هیچ زمانی در سنت ما، این شعار و آن شعار، این و آن مطالبه و … معیار و مقیاس ارزیابی از مبارزه جاری طبقه کارگر نبوده است؛ بنظر من، رویكرد شما در سنت کمونیسم کارگری واقعا نوآوری است.
No related posts.