«به پناهگاهت برگرد!» – واكنش خانم «جنی دوركان» شهردار سیاتل به تهدیدات ترامپ است.
اما پیش از واكنش ایشان، این كیفرخواست میلیون ها مردم به تنگآمده از فقر و محرومیت و نژادپرستی و تبعیض در آمریکا بود كه ترامپ و کاخ سفید، حزب جمهوریخواه و کل هیئت حاکمه آمریکا را نشانه گرفت! جنبش و تحرکی که به بهانه قتل فجیع «فلوید» در سراسر آمریکا و بلافاصله تبعات آن، اروپا را به غلیان در آورد. ظرف کمتر از چند روز همه طرفدران نظام، مسئولین آن در پارلمانها و وزارتخانهها و ارتش و پلیس و كل دستگاه مخوف سركوب را وادار به خزیدن در پناهگاهایشان كرد.
پایین افسار بالا را كشید و اولین بارقههای این تحول را باید در تغییر توازن قوا و تحمیل شرایط جدید به ساختار حاكمیت در آمریكا جستجو كرد. حزب جمهوریخواه دو نصف شده است؛ شهردار سیاتل جسارت یافته است كه به ساحت مقدس قدرتمندترین فرد جهان بورژوایی بتازد، فرماندهان «مجهزترین زرادخانه نظامی جهان» از اوامر پرزیدنت سرپیچی میكنند، اولین كارزار انتخاباتی ترامپ در ایالت اوكلاهاما به مناسك اختتامیه زمام حكمرانیاش شبیه میشود، تلاش بالاییها در جهت «تطبیق» خود با شرایط جدید دیدنی میشود. كمپین جمهوریخواهان تحت عنوان «پروژه لینكلن» با شعار «دوباره ترامپ؛ هرگز!» اعلام موجودیت میكند؛ «میت رامنی» حتی پا را فراتر گذاشت و در اعتراضات ضدنژادپرستی که دولت ترامپ را هدف قرار داده است، شرکت میكند؛ از «جورج بوش» و «كالین پاول» تا «جورج كونوی»، «ریك ویلسون»، «جان ویور» و «لیزا موركووسكی» ناگهان همه «دوستان مردم» میشوند!!
این میزان اختلاف در میان جمهوریخواهان آمریکا بر سر حمایت و یا مخالفت با رئیسجمهوری حاکم در این کشور از این حزب، اگر نگوییم بیسابقه، اما بسیار کمسابقه است.
در این میان، پربیراه نیست اگر گفته باشیم كه مضحكترین تحلیل از روند اوضاع كنونی در آمریكا را در صفوف بخشی از شخصیتهای كندذهن سیاسی از جمله در میان اپوزیسیون راست ایرانی طرفدار ترامپ مشاهده میكنید. نزد اینها اوضاع كمافی سابق در آمریكا آغاز دور دیگری از روند مبارزه انتخاباتی و درون خانوادگی بین دو حزب و چند ایالت است. درست همانگونه كه تصور میكنند تحولات در ایران نیز نهایتا دعوا و كارزار بین این و آن جناح بورژوازی، یا اختلاف میان اصلاحطلبان و اصولگریان است.
«به پناهگاهت برگرد»، عقبنشینی و شیفت بالا در مقابل جنبش «نمیتوانم نفس بکشم» در اعماق جامعه آمریكا است. جهتگیری شهردار سیاتل و انشقاق در صفوف جمهوریخواهان، بلاواسطه محصول جدید فشار پایین در جامعه آمریکا است و این تازه آغاز تولید محصولات جدیدی است که توسط محرومان به حاكمان تحمیل میشود.
اكنون هزیمت ترامپ و راست افراطی در جامعه آمریكا، موضوع داغ صاحب نظران و رسانههای اصلی جهان در چند ماهه مانده به انتخابات ریاست جمهوری در این كشور شده است؛ اما این هزیمت تنها اتفاقی در سطح جابجایی ترامپ و تعویضش با یك مهره «میانه رو» از میان حزب جمهوریخواه یا حزب دمكرات نخواهد بود؛ این هزیمت حتی قرار نیست موقعیت مستاصل دمكراتها را در كوتاهمدت دستی بكشد. باید به عروج و افول ترامپ در مقیاس به مراتب اجتماعیتر و دینامیسم طبقاتی تحولاتی كه امروز این شكست و عقبنشینی را به كل هیٸت حاكمه آمریكا تاكنون تحمیل كرده است، نگاه كرد. باید دید كه چه شرایطی و چه محركی باعث شده است كه از شهردار سیاتل تا فرماندهان ارتش و هاردكورهای حزب جمهوریخواه یكی پس از دیگری پشت رٸیس جمهور را خالی میكنند. باید دید كه اینبار، اوضاع به نفع كدام جنبش برقص درآمده است.
علاٸم شكاف در دیوار «بازار» و بنبست نظام «دمكراسی پارلمانی» زمانی آشكارتر شد كه ترامپ در روز ۹ نوامبر ۲۰۱۶، رٸیس جمهور «منتخب» آمریكا شد. همان زمان «تحلیلگران»، رسانههای غربی و حتی سران دول حاكم در اروپا و آمریكا روی این نكته اشتراك نظر داشتند كه دوران اعتماد به دمكراسی پارلمانی و ساختارهای كاپیتالیستی حاكم در جوامع غربی، نزد توده وسیع مردم بسر رسیده است. مردمی كه بیش از یك دهه است بار بحران اقتصادی سرمایه داری تحت عنوان ریاضت اقتصادی را بدوش میكشند و بعد از گذشت سه دهه از فروپاشی دیوار برلین، وعده وعیدهای دروغین رفاهی و معیشتی را بیش از این از احزاب رسمی بورژوازی در غرب نمیخرند.
در غیاب كمونیسم و بر متن عبور تودههای میلیونی مردم عاصی و سردرگم از احزاب و ساختارهای سنتی حاكمیت بورژوازی در جوامع غربی، ترامپ و راست افراطی تحت نام «تقابل با ساختار»، میداندار شد. ترامپیسم بعنوان آلترناتیوی خارج از قاعده و بستر احزاب اصلی بورژوازی، به جامعه فروخته شد تا موج ساختارشكنانهای را كه تفسیر رادیكال و حقطلبانه مردم از مطالباتشان براه انداخته بود در هم بشكند؛ همه حتی سخنگویان بورژوازی به این مسٸله اذعان داشتند كه انتخاب ترامپ تنها یك معنی سیاسی داشت و آن فروپاشی آخرین خشتهای دیوار اعتماد به الگوها و سیاست احزاب سنتی در كنگرهها، پارلمانها و دولتهای «خودی» بود. هیٸتحاكمه آمریكا هرچند با بیمیلی اما گزینه بهتری از ترامپ برای ساكت كردن توده مردمی كه از دو حزب اصلی حاكم عبور كرده اند، در آستین خود نداشت؛ این تنها ترامپ بود كه با ضرب پول و سرمایه كارتلها، دستگاه كلیسا و تحمیق، در لباس یك «ضد ساختارگرا» میتوانست با دامن زدن به عرق ناسیونالیستی، شوینیسم ضد زن، و تبلیغات جنگسردی علیه سوسیالیسم در میان روستاییان ناآگاه و مستاصل سفیدپوست ملقب به Redneckها، انتخاب شود و اوضاع داخلی آمریكا را هرچند كوتاه مدت اما بطور نسبی مهار كند.
عروج ترامپ و راست افراطی در صحنه سیاست آمریكا و جهان، نه آغاز یك روند اصلاح یا برگشت به الگوهای امتحان پسداده نظام سرمایهداری، بلكه ته كشیدن و از نفس افتادن متاخرترین الگوی حاكمیت آن یعنی «دمكراسی پارلمانی»، بویژه در دو سوی اقیانوس آتلانتیك را بار دیگر برجسته كرد؛ برزخی كه ریگان و تاچر تحت نام جهان «آزاد» بازار، سوت آغاز آن را زدند و ترامپ نقطه پایان گندیدگی آن را رقم زد. ظاهرا هيچيک از مدعوين عربدهجوى مراسم پرشکوه افتتاح عصر دمکراسى و بازار آزاد در سه دهه قبل، رغبت زيادى به شرکت در مراسم اختتاميه آن ندارند.
گلدمن ساکس در گزارشی كه اخیرا منتشر كرده است، نرخ بیکاری در آمریكای پسا – كرونا را ۲۵٪ محاسبه كرده است که در تاریخ فقط قابل مقایسه با رکود بزرگ دهه ۳۰ است. همین الان ۴۰ میلیون نفر برای گرفتن بیمه بیکاری در ثروتمندترین كشور جهان اقدام کردهاند. پس بلحاظ تاریخی یکی از بدترین نرخهای بیکاری را مردم آمریكا تجربه میکنند. بدتر اینکه سرعت کاهش اشتغال و افزایش بیکاری با بحران اقتصادی سال ۱۹۳۰ و بحران اقتصاد سال ۲۰۰۸ قابل مقایسه نیست. بیشتر اقتصاددانان مطرح بر این باور اند كه نرخ بیکاری در یکسال آینده در آمریكا دو رقمی باقی خواهد ماند و بستر اصلی برای ادامه اعتراضات را فراهم میکند. آمریکا هیچگاه تجربه سرعت سقوط به این شکل را در دوران معاصر نداشته و این پتانسیل عمیقترین تحولات طبقاتی در جامعه را در بطن خود دارد.
همان جنبش ساختارشكنانهای كه توسط ترامپ برای مدتی كمتر از چهار سال مهار شده بود، هم اكنون دوباره و به بهانه قتل «فلوید» شعله كشیده است؛ دینامیسم تحولات اجتماعی را كماكان نه در بالا بلكه باید در پایین جستجو كرد. تا هم اكنون این سمبه پر زور جنبش ساختارشكنانه است كه صفوف حزب جمهوریخواه را دو شقه كرده است؛ زوری كه ناچارشان كرده است افسار ترامپ را از بالا بكشند؛ ترامپی كه مردم آمریكا پایینش كشیده باشند محال است در صفوف حاكمیت در بالا خریداری پیدا كند؛ این شرایط بویژه برای جامعه ای كه با ۱۲۰ هزار قربانی كرونا و بی مسٸولیتی مطلق دولت در مقابل مردم دست و پنجه نرم میكند، گرزچرخانی ترامپ و راست افراطی در سیاست آمریكا را تاكنون متوقف كرده است. درست همانگونه كه ویروس كرونا و قتل «فلوید»، آخرین توهمات در ته ذهن انسان معاصر به خوشبختی و رفاه در نظام سرمایه داری، بهویژه در غرب و در دل جهان صنعتی را زدود، افول ترامپ نیز به همان میزان، دروازه تغییرات ریشهای و عمیق از پایین را گشوده است. معلوم شد كه كانون ماكرو و اصلی بحرانهای سرمایهداری در خود غرب ریشه دارند و باید در خود غرب پاسخ بگیرند؛ هر تغییر و تحولی در این جغرافیا، بلاواسطه چهره ژٸوپلیتیك جهان را تحت الشعاع خود قرار میدهد. اوضاع امروز از نظر عینی به نفع جنبش سوسیالیستی طبقه كارگر در غرب به رقص درآمده است. دنیای كهنه مرده است و تحرك سیاسی تودههای میلیونی محرومان در میدان است؛ تندیس هیولاها یكی پس از دیگری بزیر كشیده میشوند؛ كمونیسم كارگری بیش از همیشه شانس چفت شدن به جنبش سوسیالیستی طبقه كارگر را دارد. ماركس و لنین، اقبال بازگشت به قرن بیست و یكم را دارند.
No related posts.