با قتل «جورج فلوید» به توسط پلیس آمریکا، مبارزه طبقاتی در جهان و بویژه در جوامع صنعتی غرب به طرز اجتنابناپذیری تمام مرزهای کشوری و ملی بورژوازی را درنوردید و دیوارهای سیاسی، هویتی و اقتصادی نظام سرمایهداری حاکم بر جهان امروز را به لرزه درآورده است.
به یکباره جهان، مهر باطلی بر پیشانی یک دوره ۳۰ ساله برزخ بعد از جنگ سرد و ادعاهای توخالی «دموکراسی بازار» کوبید و نفسی تازه کرد؛ نظریه «پایان تاریخ» و «پیروزی دمکراسی بازار» برای همیشه دود شد و هوا رفت و کشمکش طبقاتی به بستر تاریخی خود بازگشته است. دو جنگ جهانی راه انداختند و یک قرن تلاش کردند که شناسنامه ملی برای پیشروترین بخش طبقه کارگر صنعتی جهان در اروپا صادر کنند؛ تمام کانونهای فکری همراه با امکانات وسیع رسانهای و ژورنالیسم را به خدمت گرفتند تا کارگر را به انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و بلژیکی و … تقسیم کنند؛ اینها کافی نبود. «نظم نوین جهانی» را علم کردند تا جهان تکقطبی به سرکردگی آمریکا و در پناه بازوی میلیتاریستی آن، ناقوس «مرگ کمونیسم» و «پایان عدالتخواهی» را بصدا در آورند. درست مانند یک جنگ اتمی که قرار است پس از آن اثری از تمدن باقی نماند. هدف این بود که جامعه بشری را به آینده کثیفتری که در انتظارش بود، عادت دهند. میخواستند جهان را از مارکس و لنین و انقلاب اکتبر و کمون پاریس محروم کنند. ۳۰ سال تلاش کردند، نشد! امروز ورق برگشته است! امپراتور برهنه است!
معلوم شد که حقوق جهانشمول انسان، که ایدهآلهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه در تاریخ و در ذات بشر، ریشهدارتر از آن است که بتوان با هلهله و سرمستی از فروپاشی دیوار برلین و تٸوری «شکست کمونیسم» و «دنیا همین است و باید با آن کنار آمد»، دفنشان کرد. امروز تپش مبارزه متحدانه علیه نژادپرستی از اروپا تا آمریکا به میدان وسیع مبارزه آشکار بردگان مزدی علیه نظام سرمایهداری جوش خورده است. معلوم شد که حتی اگر بخواهند که جلو قانونمندی حرکت تاریخ سنگ هم بندازند اما باز نمیتوان تا ابد جلو غلیان و خیزش قطعی بردگان نوین را گرفت. نمیتوان جلو اعتراض و تظاهرات متحدانه میلیونها برده مزدی معاصر را گرفت؛ نمیتوان روند انترناسیونالیستی و اعتراض یکپارچه به بردگی از قرن ۱۷ تا قرن ۲۱ را قیچی کرد. بزیر کشیدن تندیسهای تاجران معروف برده از کلمب تا کلستون و لٸوپولد و … و قرنطینه فوری مجسمه چرچیل بعنوان نماد ناسیونالیسم عظمت طلب انگلیسی توسط دولت بریتانیا از تیررس حمله محرومان، تنها اعتراضی نمادین به صاحبان برده و رفتار وحشیانه با بردگان در آرشیو تاریخ نبود. بلکه خشم فروخفته میلیونها انسان را در مقام ظاهرا شامخ بردگان «آزاد» مزدی در نظام طبقاتی حاکم بر جهان امروز را عریان و شعله ور کرد. چهره زشت و نابرابر جهان سرمایهداری بویژه با شیوع کرونا و قتل «فلوید»، آنهم در مهد جهان غرب کافی بود تا رابطه محکومین با حاکمان، دولت با شهروندان، پایینیها با بالاییها، تماما دگرگون شود و رشته از همگسیخته تاریخ مبارزه طبقاتی از اسپارتاکوس تا کارگر صنعتی، دوباره بهم بافته شود.
تا هماکنون این زمینلرزه در جهان غرب نشان داده است که امر همبستگی بینالمللی کارگران و بردگان مزدی، میتواند در همین دنیای معاصر و در مبارزه علیه سرمایهداری مادیت بیابد. این آن نقطه اشتراکی است که حمایت مادی و معنوی کارگر سفید از سیاه، کارگر اروپایی از کارگر آمریکایی و تبدیل آن به یک جنبش سوسیالیستی را ممکن کرده است. این حرکت تا هماکنون مانع از آن شده است که کارگران کشورهای مختلف به خاطر منافع سرمایه و سرمایهداران «خودی» به رقابت با هم برخیزند؛ و دقیقا به همین دلیل هم تلاشهای مزبوحانهای که برای تبدیل این جنبش به یک «سازمان تروریستی و خرابکار و غارتگر» از جانب ترامپ تا روسای دولتهای حاکم در اروپا با شکست مواجه شد.
این خصلت انترناسیونالیستی و طبقاتی یکی از مهمترین دستاوردهای اعتراضات متحدانه مردم در غرب است؛ آگاهی به این پدیده که مقوله بردگی و تبعیض نه فقط از میان نرفته است بلکه تنها اشکال متنوع و پیچیدهتری در نظام سرمایهداری به خود گرفته است؛ و به این اعتبار نه تنها مبارزه علیه نژادپرستی بلکه تلاش برای رهایی کامل و لغو چهرههای «متنوع» تبعیض و نابرابری در جهان امروز، مستلزم مبارزه متحدانه طبقه کارگر علیه نظام سرمایهداری و برچیدن قانون بردگی مزدی آن است.
این است دینامیسم کلاسیک و ابژکتیو تحولات جاری که روزی با شکست فرانسه در جنگ با پروس تبدیل به کمون پاریس شد، زمانی با تظاهرات وسیع زنان در سنت پترزبورگ جرقه انقلاب اکتبر در روسیه را زد، با خودسوزی بوعزیزی در تونس تبدیل به انقلابات بهار عربی شد، با چوب کردن حجاب این سمبل آپارتاید جنسی در ایران توسط دختران خیابان انقلاب به دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ منجر شد، با تحمیل دو دهه سیاست قومی – مذهبی کردن خاورمیانه بر متن جنگ و حمله نظامی در این منطقه به خیزشهای اکتبر ۲۰۱۹ در عراق و لبنان منجر شده است و امروز با قتل «فلوید» تبدیل به تحولات بنیادی در جوامع غربی و تاثیر بلاواسطه آن بر کل جهان میشود.
از این به بعد مبارزه طبقاتی سیر امتداد خود را تجربه میکند؛ این حکم «که جامعه سرمایهداری تنها جامعه شایسته زندگی بشر است» از سر راه حرکت رو به جلو تاریخ جارو شده است؛ نظامی که جهاننگری و فلسفه وجودیاش روی بمب ساعتی خوابیده است، نظامی که در کش و قوس جنگ سرد و به بهانه فروپاشی دیوار برلین و «شکست کمونیسم»، خود را «پیروز» میدان خواند و جهان را وارد یک دوره سردرگم و تاریک نسبت به آینده زندگی بشر و مسیر جامعه کرده بود، امروز پهلوان پنبهای است که تماما در مقابل گورکنان خود پشت به دیوار است؛ خودشان هم میدانند که جهان همین نیست و همین نمی ماند! امروز از همه منفذهای جامعه، از عالم هنر تا سیاست و تٸوری و ایدٸولوژی بحث بر سر بازگرداندن اختیار به انسان است؛ همه چیز در حال شخم خوردن است؛ چالش آشکار بر سر مسٸله قدرت سیاسی و اعمال قدرت از پایین شروع شده است؛ سیاتل هم اکنون پیشتاز جارو کردن نیروی سرکوب پلیس از صحن جامعه و کنترل اوضاع از پایین توسط شبکهها و مجامع عمومی در سطح محلات این ایالت شده است.
تعرض اجتماعی به ارکان سرمایهداری هماکنون آغاز شده است؛ این تحولات ریشهدار است، خاموش نمیشود و اوضاع به روال سابق بر نخواهد گشت؛ این قطار راه افتاده است؛ کمونیسمکارگری از زمان مارکس تا امروز هیچگاه در طول تاریخ صاحب چنین ماتریال آماده و با کیفیتی از پرولتاریای صنعتی و انسان تشنه رهایی از بردگی مزدی نبوده است؛ تاریخ سوسیالیسمهای ارتجاعی، خلقی، ملی و استقلال طلبانه خیلی وقت است سپری شده است. بحث بر سر بازگرداندن سوسیالیسم به بستر اصلی مبارزه طبقاتی خود یعنی به پرچم اعتراض پرولتاریای صنعتی علیه سرمایهداری است؛ دوران چفتشدن دوباره کمونیسمکارگری به اردوی پرولتاریا است؛ لوکومتیو تحولات امروز باید بدست کمونیسمکارگری بیوفتد. تا همینجا اردوی ما با ابراز وجود اجتماعی و انترناسیونالیستی در صفوفش علیه حاکمان، نیمی از کار را به پایان برده است؛ اکنون زمان برای پایان دادن به نیمه دیگر آن است. ماتریال فکری، سیاسی و برنامهای کمونیسمکارگری موجود و در دسترس است. بقول مارکس، زمانی که این نیمه دوم کار به پایان برسد جهان از جای خود برخواهد خاست و با بانگی شعفآلود خواهد گفت: «ای موش کور پیر خوب نقب میزنی!».
No related posts.