فرخ نگهدار در مطلبی تحت عنوان “امروز انقلاب بهمن ٣٥ ساله شد” روی سخنش را به نسل بعد از این انقلاب کرد و تجارب “گرانبها”یش را در اختیار ما گذاشت. فرموده اند که: ” نسل ما، چه مذهبی ها و چه چپ ها، بی هیچ گفتگو، با تمام وجود در راه سرنگونی رژیم شاه فعالیت کرد … همه به غلط به این نتیجه رسیدند که رفتار آنها نمی تواند بر رفتار حکومت تاثیر بگذارد… راه اصلاح وضعیت، راه گشایش فضای سیاسی، راه غلبه بر شکاف عمیق میان دولت- ملت از آنجا بسته ماند که هیچ کس، نه در حکومت و نه در میان مخالفان برای ریختن ترس حکومت از مخالفان و ترس مخالفان از حکومت تلاش نکرد؛ هیچ کس برای گشودن باب گفتگو میان حکومت و مخالفان، و میان مخالفان با یک دیگر، تلاش نکرد… راه اصلاح وضعیت و توسعه سیاسی از آنجا بسته شد که هم حکومت و هم مخالفان “طرف مقابل” را “شر مطلق” و خود را “خیر مطلق” یا “تنها راه حل” تصور کرده و تمام مسئوولیت فجایعی که کشور با آن روبروست را بر دوش “طرف مقابل” دیدند…”
و در ادامه نتیجه میگیرد که “اکنون – پس از انتخاب آقای روحانی امید به تغییر و گشایش، امید به تغییر در مناسبات حکومت با مردم و به تغییر مناسبات ایران با جهان، در پس ذهن بسیاری از شهروندان ما از نو سوسو میزند. در پیدایش و تقویت این امید، و نیز در کشتن و نابودی آن، تنها حکومت نیست که مسوول است. همه مولفه های سیاسی نقش دارند. در آنچه رخ می دهد همه مسوولند؛ اما هر طرف به سهم خویش و همیشه آنان که قدرت مندترند سهم بیشتری دارند. و برای این که این امید کشته نشود، گفتگوی میان حکومتیان و ناراضیان، برای ریختن ترس آنها از یک دیگر، برای شناخت بهتر مشکلاتی که بر سر راه تغییر هست، شایسته ترین تدبیر است. (خط تاکیدها از من است)
خب! مرسی از هشدار آقای نگهدار. انصافا ایشان نشان داده خیلی اهل “گفتگو” است. از ایشان یک جمله به یادگار مانده است: “ما هیچ نبودیم؛ آیت الله خمینی واقعا امام بود.” و از بداقبالي، شعار “پاسداران باید به سلاح های سنگین مسلح شوند” هنوز بر درب نشریه کار ٩٤ سازمان وقت ایشان آویزان است. تا اینجا معلوم شد طرف گفتگو و داد و ستد سیاسی ایشان کیست. فکر کنید تاریخ را بخواهند امثال ایشان روایت کنند. سینه چاکان دیروزی جنبش ملی – اسلامی؛ دکانداران وامانده آرمان بورژوازی صنعتی؛ جنبش بقالان سرکوب شده و راضی به رضای ارتجاع و سنت ایام های سپری شده؛ امروز با نقش و نگار حضرات لیبرال تزئین شده اند. نسلی که هنوز هم در نهایت گستاخی، کل آرمانخواهی اش را به مقدرات یکی از جنایتکارترین رژیم های تاریخ معاصری گره زده که زمانی مرعوب و مقهور آن بود. بیخود نیست که اینها پسقراولان امروزی دولت فخیمه “اعتدال” در سیستم بردگی مزدی تحت جمهوری اسلامی اند. بیخود نیست کسی که خمینی و “مذهبی ها” را در صف “انقلاب” خويش علیه بساط سلطنت می بیند و به انقلابیون اصیل ٥٧ می پرد تا انقلابیگری را چوب حراج زند و درس “هنر گفتگو” و اعتدال به نسل ما “بیاموزد”، سر در آخور اهداف دو خرداد، جنبش سبز و دولت اعتدال و سودآوری هر چه بیشتر سرمایه در ایران داشته و دارد. طبقه کارگر ایران در یکی از بدترین شرایط جهانی به مصاف با بورژوازی برخاسته بود. دهه هشتاد دهه گردنه بگیری ریگانیسم و تاچریسم بود. دهه سرکوب کارگران در تمام جهان، و از جمله در انگلستان و در آمریکا بود. دهه در هم شکستن و حمله به اتحادیه های کارگری بود. دهه سرکوب معدنچیان انگلیس و کارگران کاترپیلار آمریکا بود. دهه ای بود که هیچ یک از مدعیان امروزین دمکراسی و آزادی، لام تا کام کلمه ای هم در دفاع از نسل به خاک افتاده کمونیستها و سوسیالیستها و در حمایت از شوراهای کارگری در ایران بر زبان نیاورد. براستی جوک نیست امثال نگهدار، این مواجب بگیران هارترین فراکسیون سرمایه داری در ایران به محاکمه و مؤاخذه انقلابیگری بنشینند؟! مسخره نیست نمایندگان فکری دسته چندم سرمایه داری کشوری که هنوز هم اول ماه مه را به عنوان روز جهانی کارگران به رسمیت نمی شناسد، به نصیحت نسل امروز در رابطه با انقلاب ٥٧ ایران بپردازند؟! برای نسلی که از فروش نیروی کارش زنده است، برای کسی که میداند ضد انقلاب یک پروکاتور را فرستاده که احتمالا در کارخانه و محله و دانشگاه شلوغ کند و شناسایی کند؛ تاریخ توده ای – اکثریتی که نیازی به توضیح ندارد. حقیقت اینست که سرگذشت عروج و افول طیف شما، شوق و ذوق و ضعف روحی تان چیزی نیست جز شانه به شانه رژه رفتن در رکاب کثافات نظم سرمایه داری دیروز و امروز ایران؛ جست و خیر و “همایش”های جنبش مخالفین “مشی بر اندازی” شما را، باید بر متن این واقعیت دید. پز “لیبرال – دموکرات” امروزتان، قیافه “ضد خشونت”تان، ژست “اعتدال”تان آینه تمام قد پیوندهای مشترک روانی، تاریخی و فرهنگی شما با دولتی است که دیروز انقلاب ٥٧ را بخون کشید و امروز بنام “گشایش سیاسی” بر عرق جبین کارگر و زحمتکش جامعه ایران ارتزاق می کند.
شما انتخاب کردید که چفیه بدوش همراه خرده بورژوازی، در صف ضد انقلاب، اعتلای انقلابی سال ٥٧ را به زور سر نیزه فرو نشانید و امروز پاپیون “گفتمان” را دور گردن بپیچید! نگاه کن؛ به زندان ها، به اعدام ها، به تحقیرها و خودسوزی ها، به تمایلات فروکوفته، به دستمزدهای پرداخت نشده؛ به صف میلیونی بیکاران، به خانواده های کارگری، به مشقات و محرومیت ها و بیحقوقی مطلق سیاسی میلیون ها کارگر و زحمتکش نسل ما؛ در نهایت امر، آنچه را جمهوری اسلامی در مواجهه با کارگران و جبهه برابری طلبی و آزادیخواهی با نهایت قساوت اجرا می کند شما به شکل تعدیل شده خواهان اجرای آنید. برای ما فرصت دخالت و اعمال اراده بر سرنوشتمان، نه با سازش و لاس زدن و خودفریبی در کریدورهای جمهوری اسلامی بلکه با قیام و در هم شکستن دولت بورژوایی امکان پذیر است. این درسی است که نسل ما از شکست انقلاب ٥٧ آموخته است. شما مشغول آلترناتیو دادن به بورژواها بمانید؛ حق دارید نگران وضعیت سیاسی و اقتصادی سرمایه داری که جمهوری اسلامی سمبل و چکیده آن است باشید. طبقه تان به ثبات اقتصادی، قابلیت سرکوب، ارتش و دولت و زندان مثل سگ محتاج است. این وظیفه شماست که از قطر کیف پول سرمایه به مسله نگاه کنید. اما لطفا از ما نخواهید که دست نگه داریم؛ از ما نخواهید که بقای شما و نظم شما، بقای لجنزار متعفن سرمایه در جوار “دولت اعتدال” تان را ضامن شویم.
نسل ما، نسل امروز کارگران و کمونیست های ایران نقبی به کاپیتال مارکس و جنبش اجتماعی طبقه کارگر صنعتی جهان امروز زده است. این نسل و انقلاب آتی آن را نمی توان شکست داد. نسل ما کوچکترین بدهکاری به نتایج تاریخ جهاد شما ندارد. سر بر آوردن دوباره کارگر و کمونیسم و انقلابیگری دیگر نه رگه ای در طیف عمومی جنبش ملی – اسلامی بلکه بر شانه های مارکس استوار است. شما با بورژوازی، با مترنیخ ها و گیزوهای سرزمین کار ارزان ایران، حشر و نشر تان را بکنید؛ امر جارو کردن لجن سرمایه را به ما بسپارید.