در نشریه حکمتیست شماره قبل، گفتیم که دوراندیشهای صفوف اپوزیسیون راست، مانند اردشیر زاهدی و بعضا رضا پهلوی، علیرغم هر اختلافی که با خامنهای و روبنای مذهبی حاکمیت داشته باشند، اما پشت قوانین، نهادها و ساختار قدرت بورژوازی را خالی نمیکنند؛ «خدمات شایانی» که جمهوری اسلامی در طی ۴۰ سال پاسداری از «عظمت ایران در منطقه» برای بورژوازی انجام داده است، به مراتب استراتژیکتر و افتخارآمیزتر از خدمات شاه به بورژوازی ایران بوده است.
جمهوری اسلامی یک ابزار ضد انقلاب بوده که یک انقلاب و قیام توده ای علیه سلطنت و ساختار بورژوازی در ایران را به خاک و خون کشیده و از گزند سرنگونی حفظ کرده است. کاری که از عهده شاه بر نیامد. بورژوازی ایران پیچ سرنگونی ساختار توسط انقلاب ۵۷ را با به قدرت رساندن جمهوری اسلامی رد کرد و به طی کردن مسیر آرزوهای شاه به سوی «دروازه های تمدن بزرگ» پا گذاشت. گفتیم که یک بورژوای ایرانی پا رو زمین، این خدمات جمهوری اسلامی را هیچوقت فراموش نمیکند و به پای خود تیر نمیزند.
اکنون یک هفته نگذشت که سر و کله ۳ جریان حاشیهای در اپوزیسیون راست (حزب مشروطه ایران، حزب سکولار – دمکرات ایرانیان و مهستان) پیدا شد که رسما به جریان فاشیست فرشگرد دست داده اند و تفاهمنامه ای را با هم امضاء کردهاند. ملحقشدن این سهرسته به باند فرشگرد بعد از مدتها پشت پا گرفتن برای هم و لگدکردن پای همدیگر نشان میدهد که بخشهای حاشیهای اپوزیسیون راست، کودنتر از آنند که حتی در آبدارخانه کابینه ترامپ هم استخدام شوند.
در حالیکه حتی کابینه ترامپ به زبان بیزبانی اعلام کرده است که سناریوی «رژیم چینج» را در دستور ندارد و کماکان جمهوری اسلامی در مقایسه با اپوزیسیون راست، گزینه مناسبتری برای سرکوب کمونیسم و مقابله با انقلاب آتی در ایران است و در حالحاضر کیس ایران فقط بازی و بهانهای است که از آن برای ایجاد تنش و تغییر بالانس قدرت در خاورمیانه به نفع خود استفاده میکند، اما اپوزیسیون راست پرو غرب از مشروطهخواهان تا سکولار – دمکرات ها و تا شخصیتهای دیروز اصلاحطلب و امروز «سرنگونیطلب» تا کمر در مقابل فاشیستترین و کودنترین جناح خود یعنی فرشگرد، خم شدهاند و همه با هم در باد آلترناتیوسازیهای آمریکا و ناتو خوابیدهاند.
کاهنان معبد «رژیم چینج» برای گرم نگاهداشتن آتشکده پروپاگاند خود، تبلیغات ترامپ را هر روز چندبار بلغور میکنند. یا با توسل به تحریم اقتصادی و گرو گرفتن داروی مردم یا با کودتا و عملیات ایذایی و هوا کردن یک «ژنرال پینوشه آریایی» با پرچم شیر و خورشید از یکی از بازماندگان فرماندهان سپاه، مردم ایران را آزاد کنند. مضحکتر از این سناریو جایی سراغ ندارید؛ محال است حتی ماهرترین «پروپاگاندیست»های پنتاگون و ناتو هم بتوانند سیاست شکست خورده «رژیم چینج» در عراق و سوریه و لیبی را دوباره به بازار مغزشویی سیاسی در جهان، قالب کنند. این شیوه از «سرنگونی» به سیاق فرشگرد و رستههای ملحق شده به آن، شکستخورده تر از آن است که افراطیترین و «ابلهترین» مبلغین بورژوازی غرب هم بتوانند آن را بر سر دکه سیاسی خودشان آویزان کنند.
پاشنه آشیل تفاهمنامه اخیر آقایان، در واقع توافق بر سر شیوه «سرنگونی» به سیاق خودشان است؛ دگردیسی این جریانات به سوی اشکال ایرانی ارتش آزاد کوسوو، مجاهدین اسلامی در افغانستان، جبهه النصر، داعش و القاعده، دیدنی است؛ ایجاد یک سوریه یا عراق دیگر در ایران توسط مافیاهای اپوزیسیون راست و دامنزدن به جنگ داخلی در روند سرنگونی جمهوریاسلامی، قبله آمالشان است. جنگی که یک سر آن توسط باندها و بازماندگان جمهوریاسلامی و سر دیگر آن در کریدورهای وزارت خارجه آمریکا باشد. اسمش را هم گذاشتهاند “گذار دمکراتیک با پرچم حقوق بشر”.
از منظر مردم ایران و طبقه کارگر، این رستههای راستافراطی در اپوزیسیون به اندازه خود جمهوریاسلامی در چشم جامعه منفور اند! هردو در مسابقه باخت – باخت در مقابل مردم پای هم را لگد میکنند! خیزشهای دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ برای بگور سپردن جمهوریاسلامی، مسیر پهلوانشدن اپوزسیون راست را باز نمیکند. اوضاع بر وفق مراد هیچکدام نیست.
شوراهای مردمی، کمیتههای مردمی و اعمال قدرت از پایین، بساط مرتجعین را برهم میزند. مدتهاست که سکان سرنگونی، در دست کارگران پیشرو، سوسیالیستها و کمونیستها است.
No related posts.