بر اساس گزارشی که از طرف سازمان ملل بمناسبت ۶ فوریه روز جهانی منع ختنه زنان منتشر شده است پیشبینی میشود اگر اقدام فوری و پیشگیرانه اجرا نشود، تا سال۲۰۳۰ در کل جهان ۶۸ میلیون دختر و زن در معرض ختنه قرار گیرند. یعنی در هر ۱۰ ثانیه دختری ختنه میشود. هماکنون دویست میلیون زن در جهان هستند که ختنه شدهاند و ۴۴ میلیون نفر از آنها دختران زیر ۱۴ سال هستند!!
در حالیکه وجدان بشر هیچگاه در طول تاریخ به اندازه امروز نسبت به شرایط و کیفیت زندگی اش بلند پرواز نبوده است، اما براستی این ناقص العضو کردن زنان از کجا ناشی میشود؟!
در جهانی که یکی از دغدغه های جدی انسان، بهبود محیط زیست و رعایت حقوق حیوانات و گیاهان است و هر روز به اشکال متنوع تلاش میکند تا مانع سواستفاده از ابتدایی ترین شکل حیات شود، و حتی جهت ممانعت از انقراض نادر ترین حیوانات میکوشد، اما چگونه است که نیمی از شهروندان جهان، به اشکال مختلف، گرفتار هیولایی بنام زن ستیزی و تبعیض به خاطر جنسیت اند؟! چرا بشریتی که برای حفاظت از طبیعت، حتی طبیعت بیجان، غول ترین منابع مالی و انرژی فکری را اختصاص میدهد، و به دستاوردهای عظیم فرهنگی، اجتماعی و علمی، برای حفاظت از زندگی میرسد، اما با وصف این، مقام و جایگاه نیمی از مردم به خاطر جنسیت شان و زن بودنشان از احشام هم کمتر است؟!
چگونه است که فرهنگ و اخلاق مردم، مجاز نمی داند که مثلا در مورد جلیقه و قلاده حیوانات خانگی ”تمایل“ و ”عدم تمایل“ حیوان نادیده گرفته شود، یا حق هواخوری حیوانات خانگی سلب شود، اما همزمان نیمی از مردم جهان، به انحاء مختلف، حتی از پوشش آزادانه و استنشاق اکسیژن برابر و حقوق کامل با نیمه دیگر برخوردار نیستند؟!
این تناقض، در سنت و فرهنگ و آداب و رسوم مذهبی آدمها نیست، آنگونه که سازمان ”مقدس“ ملل میفرماید!
تناقض وضعیت زنان با شرایط زندگی بشر، نه کار خدا است نه فرهنگ و نه سنت! بقای زن ستیزی امر هدفمند نیرویی است که خارج از قاعده زندگی واقعی بشر، مقدرات زندگی امروز مردم را رقم میزند. بقای این بربریت قرون وسطایی در قرن بیست و یکم، و در عصر احترام به طبیعت، محصول اراده آزادانه بشر نیست. بازتولید این فرهنگ و از خود بیگانگی، کار قدرت مطلقه ای است که از این توحش قرون وسطایی سود و منفعت مستقیم به جیب میزند. زن ستیزی کار نیروها و جنبش هایی است که از بی حقوقی زن، از آمریکا تا آسیا و آفریقا و تا دور افتاده ترین نقاط جهان، بهره مند میشوند. ریشه زن ستیزی نظام سرمایه داری حاکم بر جهان ماست.
هیچ حربه ای بهتر از مذهب و سنت و فرهنگ زن ستیزی برای مقابله با حرکت توده های مردم برای احقاق حقوق شان، کارایی ندارد. هیچ حربه ای مناسبتر از ایجاد شکاف میان زن و مرد، تبعیض جنسیتی در صفوف مردم کارکن، سود ویژه به جیب خدایان سرمایه نمیزند. تا روزی که بتوان این حربه را در حاشیه و برای سود ویژه نگه داشت، جهان ”پیشرفته“ سرمایه داری بساط اسقف و عمامه و کلیسا و مسجد و زن ستیزی و مذهب را گرم نگه خواهد داشت. تنها در چنین شرایطی است که میتوان کارگر معترض را به شلاق بست. تنها در جامعه ای که زن از آزادی و برابری محروم است، میتوان در آن از گرده بردگان مزدی بیگاری کشید و ارتش و پلیس و پاسبان براه انداخت. تنها در جهان وارونه ماست که بر متن زن ستیزی و نابرابری میتوان فقر و فلاکت عنان گسیخته را کماکان حاکم کرد و ادامه داد. رهایی زن، براستی شاخص و معیار آزادی جامعه است.
و دقیقا اینجا همان گلوگاهی است که باید یقه نیروها و جریانات اپوزیسیون راست ایران از سلطنت طلبان و رضا پهلوی تا ”شورای مدیرت گذار“ و احزاب ناسیونالیست قومی را گرفت که ادعای سرنگونی طلبی دارند. بقای مناسبات سرمایه داری و قانون استثمار، بقای مذهب، و قوانین و اخلاق و فرهنگ منحط ضد زن، بقای تبعیض بر زن، کماکان تا همین لحظه، از ارکان پلاتفرم اپوزیسون راست است. این اپوزیسیونی است که سیاه روی سفید اعلام کرده است که حافظ مناسبات سرمایه داری است و حاضر است با بخشهایی از خود حاکمیت موجود در ایران بر سر حفظ ساختار دولت و ارگانهای سرکوب آن، در مقابل خیزش مردم برای برابری و سرنگونی جمهوری اسلامی متحد و به توافق برسد. این اپوزیسیونی است که شال و کلاه کرده چتری برای روحانیت باشد، مذهب را دستی بکشد، ارتش را ”دوست مردم“ جا زند، تا سرمایه داری در ایران را از گزند هجوم طبقه کارگر و مردم آزادیخواه به دولت و ارتش و نهادهای آن، نجات دهد، ایده برابری را دفن کند، و عوضش آزادی بازار را به ارمغان آورد. پلاتفرم این اپوزیسیون برای سرنگونی، چیزی جز به سخره گرفتن تمام ادعاهای ترقیخواهی انسان مدرن نیست. این اپوزیسیونی است که تن نمیدهد به لغو قوانینی که ناقص اصل برابری کامل زن و مرد باشد. براستی اپوزیسیون راست ایران، اپوزیسیون ”سود ویژه“ است. ابزار تحمیق مردم و توجیه ادامه حاکمیت استبداد است. چهار دهه جداسازی جنسی، و مغزشویی نسلی که چشم به یک جامعه اسلام زده بازکرد، برای دفن ایده برابری، نتوانست صدای حق طلبی میلیونی زنان در ایران را خفه کند. چهار دهه راه اندازی گشتاپوهای اسلامی برای پاکسازی جامعه از وجود زن آزاده و معترض، نتوانست جامعه ایران را تسلیم اختناق قرون وسطایی ضد زن کند، بلکه جبهه عظیمی با صف میلیونی از زنان و مردانی که خود را شایسته زندگی انسانی میدانند، باز کرد. خشم و عصیان میلیونی جامعه ایران در دیماه ۹۶ بر سر اعتراض به بی حقوقی زن سرباز کرد. دیگر ایران آتشفشان خاموشی نیست که هنوز سرباز نکرده باشد. از دیماه ۹۶ تا امروز یک پای کیفرخواست مردم، اعتراض به بی حقوق زن، است. جنبشی که برای سرنگونی جمهوری اسلامی میداندار شده است نه فقط از قوانین ضد زن اسلامی نشانی باقی نخواهد گذاشت، بلکه تا مذهب زدایی کامل از جامعه پا پس نخواهد کشید. این جنبش و در راس آن کمونیستها و طبقه کارگر در ایستگاه بند و بست اپوزیسیون راست با دولت و ارتش و سپاه و بخشهایی از حاکمیت توقف نخواهند کرد. این خیال خام را اپوزیسیون راست از سر خود بیرون کند. جنبش ما در روند سرنگونی جمهوری اسلامی، تفاوت های بنیادین خود را با این اپوزیسون در رابطه با سرنگونی جمهوری اسلامی و مسله زن در دو سند به روشنی بیان کرده است:
”اعلام برابری کامل و بی قید و شرط زن و مرد در حقوق مدنی و فردی. لغو کلیه قوانین و مقرراتی که ناقض این اصل است.“ منشور سرنگونی جمهوری اسلامی
”حیات پایهای ترین حق انسان است. جسم و روح افراد از هر نوع تعرض مصون است.“ بیانیه حقوق جهانشمول انسان
حقیقت اینست که هیچ بخشی از بورژوازی ایران در مصاف بر سر حق زن جان سالم بدر نخواهند برد. این جدال را ما کمونیستها برده ایم!
No related posts.