حمید تقوایی اخیرا با ستایش از “بیانیه ۱۴ نفر” برای بار چندم اثبات کرد که استفاده ایشان و جناحش در حزب کمونیست کارگری ایران از فرصت ها، البته اگر فرصت زیادی باقی مانده باشد، دست هر فرصت طلبی را در میدان سیاست از پشت می بندد.
هنوز جوهر دنباله روی جریان ایشان از کمپین اتمی و تحریم اقتصادی، هخا، الاحواز، “یاشاسین آذربایخان” ، ائتلاف با جنبش سبز و کشتی نگرفتن با موسوی و کروبی و نهایتا حمایت شان از دخالت های بشر دوستانه ناتو در سوریه و لیبی خشک نشده بود که به یک نقطه تلاقی جدید با باندهای “اصلاح طلب” ناراضی و ناسیونالیست های کرد سرگردان در “مرکز همکاری احزاب شرق کردستان” رسیده اند. خاصیت “جادویی” اینگونه تلاقی ها و بیانیه ها نه از امکان یا عدم امکان اجرا شدن مفاد آنها، بلکه در ظرفیت هایی است که برای دخالت در آینده ایران در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی در حال مهندسی است؛ “راهکاری” که یک سر آن روی میز کار آقای رئیس جمهور روحانی، سر دیگر آن در دفتر آقای پهلوی، سر دیگر آن در “مرکز همکاری احزاب شرق کردستان” و صد البته در حمایت بی دریغ حزب “بی بی سی” است. معجونی که فقط و فقط برای این درست شده که ناتوانی و زبونی جمهوری اسلامی در مقابل اعمال اراده مستقیم مردم جهت دخالت در سرنوشت شان را جبران کند و فورا تا قبل از به میدان آمدن مدعیان دیگر، قال قضیه را بکند! انگاری دوباره دستانی پشت پرده سیاست میخواهند ماجرای دیده شدن عکس “امام” در ماه را زنده کنند؛ البته این بار نه در ماه بلکه درست وسط ناف تهران! در این بازار مکاره حضور چهره های “اصلاح طلب” فعال مدنی و هنری و زنان، که بخشی از آنها نقشی در حاکمیت نداشته اند، تنها چاشنی این بیانیه ها است.
۱- این تلاقی جدید، رعد در آسمان بی ابر نیست؛ اوضاع سیاسی امروز در ایران گواه اینست که کل بورژوازی ایران چه در اپوزیسیون و چه در پوزیسیون، بعد از خیزش های دیماه ۹۶ و به دنبال آن، عروج آلترناتیو شورایی طبقه کارگر، در صدد راهی برای مهار آنند. در حالیکه حاکمین شمشیرشان را برای فعالین شوراها تیز میکنند و باندهای ناراضی درون حکومت هر لحظه خطر پایین را گوشزد میکنند و هر روز بیانیه پشت بیانیه صادر میکنند، امثال حمید تقوایی هم با روغن و نعناع داغ دادن روی “بیانیه ۱۴ نفر” ، این ماجرا را به ادامه خیزشهای دیماه ۹۶ سنجاق میکند تا پشت یک باند ناراضی درون حکومتی بر علیه جناح خامنه ای پنهان شود. مرحبا به این ذکاوت!
این موضع تازه ای نیست؛ همیشه کار احزاب و جریاناتی که در نیمکت ذخیره بورژوازی جا خوش کرده اند، همین بوده است. برای نمونه در دوره انقلاب ۵۷، جریان خمینی مردم را به تاسوعا و عاشورا در خیابان فرا خواند (همان خیابانی که آقای تقوایی سنگ رادیکال بودن آن را به سینه میزند) تا بند خود را بر گردن جنبش اعتراضی علیه حکومت شاه محکم کند و چهره اجتماعی از اسلام به خورد جامعه دهد. تقریبا همه جریانات چپ در آندوره، همین موضع سیاسی امروز آقای تقوایی را اتخاذ کردند. نه تنها به مردم هشدار ندادند که خمینی ضدانقلاب است و برای سرکوب انقلاب ساخته پرداخته شده است، بلکه فکر میکردند با پرچم “همه با هم” و “برقرار باد جمهوری دمکراتیک خلق” و “زنده باد انقلاب توده ها” مهر خود را بر انقلاب خواهند کوبید. این چپ فکر میکرد که روی دوش خمینی میتوان “سوسیالیسم” و جنبش مترقی ساخت. اما این میسر نشد؛ معلوم شد روی دوش ارتجاع تنها ارتجاع “می شکفد”. آقای تقوایی هم نمیتواند پشت سنگر ضدیت با خامنه ای، روی دوش باندهای ناراضی درون حکومتی “سوسیالیسم” را متحقق کند. رابطه چپ ۵۷ با جنبش ملی – اسلامی نزدیکتر از این حرفها بود. ماحصل آن رابطه به حزب توده و اکثریت تبدیل شد. امروز، حمید تقوایی عزمش را جزم کرده که جای آن چپ را به امید استحاله جمهوری اسلامی به جمهوری ایرانی بگیرد؛ به همان اندازه که مشکل رضا پهلوی “حکومت ایدئولوژیک” است، به همان اندازه نیز مشکل تقوایی جمهوری اسلامی با پیشوند خامنه ای است؛ به نظر میرسد که تقوایی و یارانش در آغاز راهی باشند که حزب توده به پایان رساند.
۲- واقعیت این است که اولا، عقب نشینی آمریکا و شکست پروپاگاند “دخالت نظامی” اش در ایران، صفوف اپوزیسیون راست و چپ بورژوازی ایران را نیز همراه با خود دچار تشتت و بحران کرد؛ از مدل جا افتاده آن مثل آقای پهلوی تا مدل مافیایی آن چون سازمان مجاهد، از مدل فرصت طلب اکثریت – توده تا احزاب ناسیونالیست کرد در ایران و تا حزب کمونیست کارگری که دنباله رو کمپین اتمی و تحریم اقتصادی بود، تمام امید خود برای سرنگونی رژیم و گرفتن سهمی از قدرت را به دخالت آمریکا و دخالت ارتجاعی ترین نیروهای سرمایه در جهان گره زده بودند. تحریم اقتصادی ایران برای همگی شان مرحله ای در راستای اهداف استراتژیک آنها، یعنی سرنگونی رژیم بود. جمهوری اسلامی با هر پرچم و هر نیرویی سرنگون شود، به شرطی که با دخالت متشکل و متحد مردم از پایین نباشد، دریچه ای برای ورود همه آنها جهت نیل به پیروزی تعریف میشد.
ثانیا، عروج آلترناتیو شورایی طبقه کارگر در ادامه خیزشهای دیماه ۹۶، عملا میخی بر تابوت ماهیت سیاسی – اجتماعی اپوزیسیون بورژوایی کوبید؛ این اپوزیسیون نهایتا، راهی جز دست بدست شدن قدرت از بالا در اشکال کودتا یا “انقلابات مخملی” با تکیه بر جناح های ناراضی درون حاکمیت نیافت؛ به این اعتبار، هدف امروز همه آنها مشترک است؛ سناریوی “عبور مسالمت آمیز” که “بیانیه ۱۴ نفر” به آن اشاره میکند روی دیگر سکه انقلابات نارنجی در بلوک شرق است. قرار است پس از رفتن خامنه ای و تحویل دادن زندان و پلیس و ارتش و بخشا سپاه و اطلاعات به بخش “غیر ایدئولوژیک” رژیم، بحران حاکمیت بورژوازی در ایران را روتوش کنند! این تحرک اما در دنیای واقعی، در مقابل حرکت و جنبشی است که در جامعه جریان دارد! در مقابل سازمانیابی از پایین است و تمام تلاش حکومت در دستگیری و زندان و سرکوب فعالین این جنبش، مقابله با آن است!
در نتیجه، کلاه “بیانیه ۱۴ نفر” بیش از آن گشاد است که برسر جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش معلمان و بازنشستگان و دانشجویان و بیکاران برود. از این نمد برای سازمان دادن جنبشی برای دست بدست شدن قدرت از بالای سر مردم، کلاهی ساخته نخواهد شد.
۳- در روند عروج آلترناتیو شورایی طبقه کارگر، در پروسه به حاشیه راندن اپوزیسیون راست و آلترناتیوهای آن توسط کمونیستها، حمید تقوایی و جناحش مسیر سازش با جناح راست خود را انتخاب کرده اند؛ منفعت جنبش ایشان اقتضا میکند که “اپوزسیون اپوزسیون” نباشد؛ دفاع از “بیانیه ۱۴ نفر”، بهانه ای برای یافتن متحدین دست راستی “جدید” است. متحدینی که با خیزش های دیماه و عروج بلاواسطه آلترناتیو طبقه کارگر به حاشیه جامعه رانده شده اند. هدف تقوایی کماکان قالب کردن سیاست “همه با هم تا سرنگونی جمهوری اسلامی” آنهم تحت نام کارگر و کمونیسم به جبهه متحد “سرنگونی طلبان” است.
ایشان بطور قطع متوهم نیست. فریب هم نخورده است. گمراه هم نشده است. جنبش واقعی آقای تقوایی، انقلاب ایشان، کمونیسم ایشان و راه روشن اینها همین است که خود به زبان خود بلند بلند میگویند. اما هر نیروی مدعی کمونیسم را نمیشود همان کمونیسم مارکس و حکمت نام نهاد؛ اگر اینگونه بود بخشی از مانیفست کمونیست به توضیح و نقد این نوع کمونیسم ها اختصاص پیدا نمیکرد. اگر اینگونه بود بخش زیادی از آثار حکمت به نقد کمونیسم بورژوایی معاصر اختصاص نمی یافت و کمونیسم کارگری شکل نمیگرفت؛ کمونیسم بورژوایی، خرده بورژوایی و ارتجاعی، تاریخی به قدمت کمونیسم مارکس دارد. بخش مهمی از ادبیات کمونیسم کلاسیک هم نقد همین کمونیسم های ارتجاعی و غیر کارگریست. کمونیسم ما و طبقه ما بار دیگر ثابت کرد که هیچ قرابتی با جنبش سبز، جنبش ناسیونالیستی آذربایجان، کردستان، بلوچستان و خوزستان و هخا در تهران، با بیانیه های رنگارنگ “انقلابیون مخملی” ندارد. ما همیشه در مقابل اینگونه انقلابات ایستاده و ماهیت ارتجاعی آنها را با حوصله افشا کرده ایم.
نکته قابل ذکر در علت پنچر شدن تمام این “انقلابات”، شبح آلترناتیو شوراهای کارگری در ایران است؛ شبحی بر فراز جامعه که عزم کرده سناریوهای بورژوایی را همراه جمهوری اسلامی از جامعه جارو کند. این مهم، مایه مباهات همه ماست. تفاوت بنیادی حزب ما با جبهه مشترک تمام احزاب و گروههای اپوزیسیون از راست تا چپ بر سر مسئله “انقلاب و سرنگونی” همینجاست!
No related posts.