۱۸ تیر ۷۸، به شش روزی که رژیم اسلامی را لرزاند معروف است. همان معدود صحنه ها که در آن “شش روز” از رسانه های جمهوری اسلامی پخش شد و به صدر اخبار دنیا راه یافت، کافی بود تا موجودیت رژیم با سوال خطیری مواجه شود: “آیا نظام با خطر سرنگونی مواجه است؟”. آن “شش روز” سرفصل جدیدی از مبارزه مردم ایران برای سرنگونی رژیم اسلامی است؛ پیام روشن بود: “مشکل نظام، خود نظام است!”؛ خروش شعارها و جنگ خیابانی در تهران و ۱۸ شهر دیگر، پیام سرنگون باد! را به گوش هر دیرباوری فرو کرد. نیروی اعتراض نهفته در پایین، اینبار در پاسخ یورش اوباش اسلامی به کوی دانشگاه سر باز کرد؛ مقاومت جسورانه دانشجویان و حمایت جانانه مردم، رویارویی کوی را سریعا به جنگ و تعرض خیابانی علیه کلیت جناح های رژیم تبدیل کرد. خاتمی از رفسنجانی بعنوان”سرمایه ملی” نام میبرد، مردم در عوض او را در کنار پینوشه و شاه قرار میدادند؛ خاتمی در مقابل لاجوردی جلاد کمر خم میکرد، مردم، تهران را با فریاد “زندانی سیاسی آزاد باید گردد” می لرزاندند. “اصلاح طلبان”، تجمع برای “سالگرد حماسه دوم خرداد” برپا میکردند، شعار “آزادی اندیشه با ریش و پشم نمیشه” تحویل میگرفتند.
“شش روزی که جمهوری اسلامی را لرزاند”، فقط جمهوری اسلامی را نلرزاند. از سی ان ان و بی بی سی تا متخصصان سیاست خارجی دولت آمریکا تا انواع دیگر خاتمی چی ها در اپوزیسیون را هم لرزاند. ناگهان ژورنالیست های محترم و عالیجنابان سیاستمدار مجبور شدند که علاوه بر”خاتمی رفرمیست” و “خامنه ای محافظه کار”، از نیروی سومی در سیاست ایران و درباره “سرنگونی” جمهوری اسلامی بحث کنند. اما هدف این نیروی سوم برخلاف آنچه مبلغین دوم خردادی مطرح میکردند، نه تعدیل و حفظ حکومت اسلامی، بلکه اساسا جنبشی برای سرنگونی کل جمهوری اسلامی و کسب آزادی و رفاه بود. این جنبش بر سر اصلاحات جزیی و یا برای مشروط کردن نقش ولایت فقیه و یا تغییر توازن قوای جناحها و یا رام کردن قوه قضائیه نبود. بلکه ریشه در ناخوانی مختصات سیاسی – اجتماعی رژیم اسلامی با خواسته ها و روش زندگی مردم داشت. معلوم شد که کوچکترین قدم در راه بهبود وضعیت زندگی مردم مستلزم بزیر کشیدن حاکمیت جمهوری اسلامی بود و کماکان هست؛ معلوم شد که گذشتن از سد نظام، پیش شرط تحقق آزادی های وسیع و بی قید و شرط سیاسی است؛ پایان دادن به فقر و بیکاری و لغو حجاب اجباری است. معلوم شد که نه اشک خامنه ای برای”معیشت” میشود دستمزد و بیمه بیکاری برای مردم، و نه “توسعه سیاسی” خاتمی به آنها وعده آزادی اعتصاب و بیان و رها شدن از شر حکومت مذهبی میدهد. اهمیت وقایع ۱۸ تیر ۷۸ در این بود که مردم رسما حکم به رفتن کلیت رژیم اسلامی دادند؛ این حکم را کف دستش گذاشتند.
در آن مقطع، دو سال و نیم قبل از آنکه خاتمی و دو خردادی ها سر کار آیند، بخش اعظم اپوزیسیون، خاتمی چی شد. اینها رابطه مردم ایران با رژیم اسلامی و مطالبات آنها را بد فهمیدند و کماکان هم نفهمیدند؛ رادیکالیسم مردم قابل مهار نیست؛ مردم حجاب نمی خواستند و نمیخواهند؛ مردم حزب و اتحادیه و روزنامه میخواهند؛ مردم فقر و بیکاری و فحشاء نمیخواهند؛ مردم حکومت دینی نمیخواهند؛ مردم حقوق مدنی و فردی وسیع میخواهند؛ مردم دستمزد و حقوق با قدرت خرید واقعی و کافی میخواهند؛ امنیت اقتصادی میخواهند؛ آزادی زندانیان سیاسی را میخواهند؛ مردم برابری زن و مرد در جامعه را میخواهند؛ طب رایگان میخواهند، مسکن و آموزش و پرورش مناسب میخواهند؛ مردم جمهوری اسلامی را نمیخواهند، سر کسی را نمیشود کلاه گذاشت. در میان اپوزیسیون اما فقط ما کمونیستها با قاطعیت به افشای خاتمی و خاتمی چیون پرداختیم و بر لزوم سرنگونی کل رژیم اسلامی پای فشردیم. بعد از آن “شش روز” معلوم شد که ارزیابی و تحلیل کمونیستها از تناقض ذاتی جناح “دوم خرداد” به سرکردگی “مردی در عبای شکلاتی” با تمایلات مردم چه ریشه های عمیقی در واقعیت داشت.
“شش روزی” که خیلی ها را لرزاند، اما ریشه های ما و طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در ایران را محکم و محکمتر کرده است! بارقه های انقلاب نوینی که از دیماه ۹۶ سوت آن به صدا در آمده است قالب های تنگ “اصلاح طلب” و”هم میهن ایرانی” را برنمی تابد. از این پس، هر تکان عظیم اجتماعی برای به کرسی نشادن مطالبات فروکوفته مردم ایران علیه حاکمیت، مهر سوسیالیست ها و رهبران طبقه کارگر را بر خود دارد. نیروی عظیم طبقه کارگری که شاهرگ تولید و بازتولید زندگی مادی جامعه را در دست دارد و میباید جامعه را بر سرنوشت خویش حاکم کند، به انتظاراتی عظیم تر از مطالبات ۱۸ تیر چشم دوخته است. اکنون با قد علم کردن طبقه کارگر در صحنه سیاست، تدارک انقلاب آتی علیه کل سرمایه داری در ایران صاحب پیدا کرده است. این روزها منافع طبقاتی شفافیت بیشتری یافته اند؛ آلترناتیو سوسیالیستی در عرصه سیاست صاحبخانه است؛ این نوع جسارت در بیان و تحمیل آلترناتیو سوسیالیستی به جمهوری اسلامی و کل بورژوازی ایران را رهبران رادیکال سوسیالیست طبقه کارگر به کرسی نشانده اند. جرقه ای که در ۱۸ تیر ۷۸ نتوانست جامعه و مناسبات اجتماعی آن را رهبری کند، اما امروز در پس خیزش های دیماه و به دنبال رویدادهای عظیم در هفت تپه و فولاد اهواز، تنها نقطه امید میلیونها انسان در عبور جامعه از اوضاع بحرانی امروز است. فقط سنن و گرایشات طبقه حاکم که در حفظ دنیای کهن ذینفعند، مردم را از قیام علیه بالا “میترسانند”. فقط کوچک ابدال هایی که زندگی و حماقتها و شکست های شخصی خود را به جای تاریخ میگیرند، خیال میکنند که با دست بدست شدن قدرت از بالا، دوباره میتوان گوادلوپ دیگری و خمینی دیگری را به مردم ایران تحمیل کرد. جامعه ایران با تجربه خود، از انقلاب ۵۷ و از ۱۸ تیر ۷۸ آموخت که این تنها طبقه کارگر است که با رهایی خود میتواند جامعه و همه شهروندان آن را رها کند. این آن مبارزه ای است که اکنون با سرعتی بی سابقه نیرو میگیرد؛ پیشروانی که در دل خیزش های دیماه ۹۶ به این سو، به جرم بیان حقایق طبقاتی هم اکنون در اسارت جمهوری اسلامی اند، برای نخستین بار امکان واقعی حضور رهبری جامعه توسط طبقه کارگر در برابر کل احزاب و جنبشهای بورژوایی را فراهم کرده و سوسیالیسم را بعنوان یک آلترناتیو واقعی در برابر جامعه قرار داده اند. این تنها قطب سیاسی مبشر یک جامعه آزاد، برابر و مرفه در ایران است. این آن جنبشی است نه فقط میتواند پرچمدار و سازمانده طبقه کارگر در تحولات جاری و آتی ایران باشد، بلکه در این موقعیت هست که اکثریت مردم را در یک انقلاب توده ای برای آزادی و برابری و رفاه در ایران رهبری کند.
گل همینجاست، همینجا برقص!
No related posts.