همه میدانند که جامعه ایران بویژه بعد از خیزش های دیماه ۹۶ و اعتراضات و اعتصاب گسترده کارگران در صنایع هفتتپه و فولاد اهواز، آبستن تحولات عمیق تر و به مراتب عظیم تری است. ذهنیت رایج امروز در مورد فضای سیاسی ایران این است که ماجرای اصلاح طلب و اصولگرا به پایان رسیده و از این پس، طبقه کارگر و انقلاب کارگری به عنوان یک آلترناتیو و مولفه قدرت در سیاست ایران قد علم کرده و مورد بحث در محافل دوست و دشمن است و غیر قابل حذف است. این واقعیت تا هم اکنون مو بر بدن محافل نزدیک به دولت، و مشخصا “اصلاح طلبان” حکومتی و غیر حکومتی سیخ کرده است. هر کدام به اشکال مختلف در صدد خنثی کردن “خطر” انقلاب از پایین بحال خود اند؛ از بیانیه “درخواست ۱۴ تن از فعالین مدنی- سیاسی داخل کشور برای استعفای خامنه ای و تغییر قانون اساسی ایران” گرفته که “در پی “گذار کامل و مسالمتآمیز” از این رژیم “ایران ویران کن”، و در پی برپایی انتخاباتی آزاد”اند تا عملکرد رسانه ها و مطبوعاتی چون بی بی سی و من و تو، وصل کردن “جنبش سبز” با انقلاب ۵۷ با هدف ملا خور کردن انقلاب و انقلابیگری، تا پند و اندرزهای “اصلاح طلبان” در باب “انقلاب خشونت است”، “سوسیالیسم به جمهوری اسلامی ختم شده است”، “رفسنجانی راه نشان داد”، “ما خواهان گذار مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی هستیم”، “از گذشته درس بگیریم” و … همه بلا استثناء در سنگر مدافعین نظم سرکوب در برابر “خطر” انقلاب کارگری، سنگ تمام گذاشته اند.
پیام روشن است: هرکس به تغییر اساسی در اوضاع امروز میاندیشد، هرکس که خواهان عبور از جمهوری اسلامی است، باید به تغییرات از بالا چشم بدوزد و منتظر بماند که بالاخره آقا به “انتخابات آزاد” عالیجنابان “اصلاح طلب” در بالا گردن نهد!!
زهی خیال باطل! مردم ایران یکبار این شیوه از کلک و دودوزه بازی را در انقلاب ۵۷ تجربه کردند و اتفاقا هزینه گزافی هم بابت آن پرداختند. همین طیف “اصلاحاتچی”، “ملی-مذهبی” و “لیبرال” بود که در رکاب بی بی سی، عکس امام را در ماه جا داد، بر تن اش جامه “انقلابی و چپ و ضد امپریالیست” پوشاندند؛ اعلام کردند که آقا خود فرموده قرار نیست اسلام حکومت کند، تشریف میبرند حوزه های علمیه و واتیکان را بازسازی میکنند؛ در ثانی خانم شان هم پیانو مینوازند و زبان فرانسه هم آموخته است!!
حقیقت اینست که تاکتیک دست بدست شدن قدرت از بالا، ماهیت جنبش “اصلاحات” و طیف توده -اکثریت بوده است. جمهوری اسلامی خمینی محصول این دست تاکتیک است و تجربه آموزنده و تلخی است که مردم ایران دارند. اینها هرقدر هم در مورد پرونده قطور گذشتهشان خودزنی کنند و بپذیرند که ممکن است “اشتباهاتی” هم صورت گرفته باشد، درس بگیرند و بیاموزند، و بیانیه ها صادر کنند که خواهان “تغییر قانون اساسی” اند، اما هنوز گندی بر پیکره آن جامعه اند که باید عجالتا گندزدایی شوند.
هیچکس آزادی و برابری و رفاه و رادیکالیسم و مدرنیسم و خوشبختی امروز و فردای خود را به پرچم امثال شریعتی و رفسنجانی و سروش و موسوی و تاجزاده و خاتمی و بی بی سی و طیف توده- اکثریت سنجاق نزده است. هیچکس حاضر نیست آرمانهای والای انسانی را در جهت احیاء و موضوعیت یافتن مجدد یک جریان مرده سیاسی (ملی – اسلامی) در قالبی نوین و برای اهدافی در چهارچوب اولیه و ادعایی خود آن جنبش قربانی کند. عروج اسلام سیاسی و حکومت اسلامی در ایران زیر سایه این طیف، خود یک نمونه گویا است و احتیاجی به تفسیر و تحلیل ندارد. اینها برای سرکوب آرمانهای انقلاب ۵۷، مطابق سفارش، در ساختن گانگستریسم اسلامی ضد چپ دست داشتند تا سرمایه داری در ایران را از گزند کمونیسم و انقلاب کارگری نجات دهند. هراس امروز اینها از انقلاب کارگری در ایران است؛ هراس از مردمی که نه اصلاح طلب میخواهند نه اصولگرا؛ در مقابل مردمی که برای سرنگونی هر دو جناح براه افتاده اند نجات جمهوری اسلامی از دورنمای سقوط بیهوده است. لیبرالیسم دینی، جامعه مدنی، گذار مسالمت آمیز، اعلامیه جهانی حقوق بشر، توسعه سیاسی، حکومت دموکراتیک و سکولار، انتخابات آزاد و … کلمات و عبارات و آیات متعدد این چنینی که تاریخا بر پرچم این طیف نقش بسته مجموعا سوره “سازش” را ساخته است. سازش در مقابل طبقه کارگری که حکم به کنترل جامعه توسط شوراهای کارگری داده است. سازش با مردمی که از اسلامیت و ارتجاع فرهنگی به تنگ آمده اند. سازش با مردمی که از استبداد و بی حقوقی و فعال مایشایی مذهب و مذهبیون به تنگ آمده اند. با مردمی که از بیکاری، فقر و ناامنی و افق تاریک جامعه در خشم اند. سازش با مردمی که دیگر تکان خورده اند. سازش با کارگران، سازش با زنان، با جوانان، سازش با قرن بیست و یکم. و سازش با غرب، که باید زیر بال سرمایه داری داغان و بی امید ایران را بگیرد و یک انفجار عظیم اجتماعی و سیاسی را مانع شود. این موقعیت ایران زمان انتخاب روحانی و برجام بود. و اکنون اوضاع بویژه بعد از خیزش های توده ای محرومین در دیماه ۹۶ و تحرکات جدی بخشی از طبقه کارگر در جنوب ایران، به مراتب وخیم تر و حساس تر است.
هیاهوی “گذار مسالمت آمیز” و “تغییر قانون اساسی”، انعکاس ترسی است که حلقومشان را میفشارد. ترس از انقلاب کارگری و عرض اندام مستقل طبقه کارگر! ترس از اعلام کنترل وسیع جامعه توسط شوراهای کارگری و مردمی! ترس از عبور عینی جامعه از هر دو جناح! اکنون رژیم اسلامی لخت و عریان مقابل مردم است. دوره، دوره ماست.
پروژه مشعشع “اصلاح ارتجاع به دست ارتجاع” و “تعدیل اسلام به دست اسلام” اکنون ببار نشسته است؛ هوش سرشاری نمیخواهد که کسی بفهمد کسب آزادی محصول مبارزه آزادیخواهانه مردم است. در پس قیل و قال جنبش ملی- اسلامی و “اصلاحات” این محافل، این مبارزه آزادیخواهانه تمام این مدت از کارخانه ها و پالایشگاه ها و دانشگاه ها تا محلات زندگی در جریان بوده و رشد کرده است. اکنون این جنبش کارگری و آلترناتیو سوسیالیستی طبقه کارگر است که نیروی اصلی تحول در جامعه ایران است. دور دور ماست و صف عظیمی که خواهان سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی است.
No related posts.