۱- بمباران غزه
۲- دولت آبادی؛ آخوند مکلا
۳- توصیه های جناب ”رئیس“
۴- حمله رژیم به کارگران فولاد را پی پاسخ نگذاریم
۱- جنگنده های دولت فاشیست اسرائیل کماکان نوار غزه را هدف قرار داده اند؛ از زمان شروع اعتراضات و درگیری میان ارتش اسرائیل و مردم نوار غزه در تاریخ ٣٠ مارس، صدها فلسطینی کشته شده اند و هیچ یک از نیروهای اسرائیلی تا کنون آسیبی ندیده اند!! کشتار و تحمیل بی حقوقی کامل به مردم فلسطین، مردمی که از هستی ساقط شده اند، مردمی که بی هیچ تملکی در گتوهای غزه و سواحل غربی رود اردن چیزی برای ادامه هستی خود ندارند، اتفاق جدیدی نیست؛ آنچه جدید است شرایط متفاوتی است که در آن مجددا معضل قدیمی بی حقوقی مردم فلسطین مطرح شده است. آنچه جدید است شرایط تضعیف شده جهانی آمریکا در مقابل کمپ اروپا است که موقعیت استراتژیک دولت اسرائیل بعنوان عزیز دردانه آمریکا در خاورمیانه را نیز به لرزه در آورده است؛ امروز دیگر، بسیج افکارعمومی ضد فلسطینی با مستمسک دفاع از اسرائیل کارآیی ندارد. اعتراض هرچند بی رونق “مجامع بین المللی” به کشتار فلسطینیان توسط دولت فاشیست اسرائیل ناشی از این اوضاع است؛ انتظار اینکه قدرت های جهانی در مقابل افسار گسیختگی دولت جنایتکار و قوم پرست اسرائیل دست به اقدامی بزنند، پوچ است؛ این توهم مدتهاست که ریخته است. امروز دیگر عمق توحش دولت اسرائیل در حق مردم فلسطین، بی نقاب در مقابل چشمان طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در سراسر جهان پرسه می زند. بارقه های نفرت علیه دولت دست راستی اسرائیل، چه در خود این کشور و چه در سراسر جهان و در همبستگی با مردم فلسطین در حال درخشیدن اند. باید به این جنبش پر و بال داد؛ باید دار و دسته های راست افراطی، رسما و علنا نژادپرست در اسرائیل را وادار به سکوت و عقب نشینی کرد. این کار طبقه کارگر و بشریت آزادیخواه در سراسر جهان است؛ طبقه ای که میتواند ماشین کشتار امروز دولت اسرائیل را فلج کند؛
نهایتا خشم مردم فلسطین ناچار است به یک ابراز وجود مستقل از جریانات سازشکار و مرتجع موجود – از سازمان فتح تا حماس و حزب الله – تبدیل شود؛ جریاناتی که دهه هاست نه تنها منفعتی در احقاق حقوق مردم فلسطین نداشته اند بلکه از آن سود هم برده اند. جریاناتی که با تداوم این ستم، تا امروز نفس کشیده اند.
۲- و عاقبت جناب محمود دولت ابادی خالکوبی اش را نمایان کرد: ”به حسن روحانی رای دادهام و به همین رای که دادم، احترام میگذارم. بنابراین من دعوت ایشان را برای افطار پاسخ خواهم داد… و در این مهمانی حضور خواهم یافت“
مراسم ”افطار روحانی“ با خیل الیت نان به نرخ روز خوری آذین شد که تحت نام ”ادبا“ و ”نویسندگان“ و ”هنرمندان“ و ”هنرپیشه گان“ جامعه ایران، چهار دهه است که از حاکمیت استبداد اسلامی، دکانی به هم زده اند. در این جمع ”خوبان“ فقط آیت الله خامنه ای آنطرف ایستاده بود! اینها رفته بودند تا اعلام کنند که این دولت و این استبداد با عمامه و بی عمامه، با کروات و بی کروات باید بماند تا بساط امثال دولت آبادی ها کماکان ادبیات و هنر رسمی و قانونی در آن مملکت باشد و ”احساسات ملی“ و ”روح ایرانی – اسلامی“ جریحه دار نشود؛ این استبداد باید کماکان فرهنگ و تمدن و ارزش های جهانشمول انسانی را بزند و بکشد و قدغن کند تا بازار اخلاقیات شرقی و اجناس داخلی مانند کلیدر و سکس زیر پالان خرش از رونق نیوفتد. این نظام بدون این فدائیان اش چگونه مقاومت آقا را به اقتصاد برگرداند؟! چگونه بردگی و حقارت کارگر و زن و انسان را تحت نام ”فرهنگ سازی“ موعظه کند؟! و چه چیز بهتر از اختناق حاکم این قابلیت را ایجاد میکند که امثال دولت آبادی ”روایت“ را جایگزین ”واقعیت“ کند. این طیف تاریخا ابزارهای فکری و فرهنگی حاکمیت اختناق در ایران اند. خمینی و جمهوری اسلامی بر شانه های این سنت عتیق به قدرت رسید.
علامت تشخص این طیف، گل کردن در فضای اختناق سیاسی است؛ اینها در فضای باز و متمدن و ریلکس شروع به مردن می کنند. عقبماندگی سیاسی این طیف، سنت دولا و راست شدن در مقابل شاه و شیخ، ترویج افکار و سنت های سیاسی و فرهنگی بی ریشه ای که هیچگاه اعتماد مردم را بخود جلب نکرده اند، علامت کمپ شان است؛
این طیف به جامعه و تاریخ و زمانه ما نامربوط است و خود خبر ندارد. اینها افق و آمال و آروزهایشان را از ارتجاع و قرون قبل، از اسلام و شرق و بربریت و قبیله گرایى میگیرند ولى زندگى درد آور و پر تناقض و گاه مسخره شان را در قرن بیست و یک ادامه میدهند. جوک تلخ تاریخ است. سنتی که سابقه اجتماعى تاریخى اش به لوطى ها و جاهل هاى چند دهه پیش برمیگردد و حالا هم به هم ردیف هاى “عاقل” و تحصیل کرده و “امروزى” همان جاهل ها، به آخوند ها و بچه آخوندها، بازارى ها، دکتر مهندس هاى شیفته فرهنگ وحشى و پوسیده ملى اسلامى، نویسندگان زبردست و گرانقدرى که “ایرانى را ایرانى کرد”، تمام طرفداران با مطالعه بوى گند خزینه و “فرهنگ خودمان”، تعلق دارد.
این ”ادبا“، بخشی از همانها هستند که به کنفرانس برلین آمدند تا از حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا سید محمد خاتمی، لوتر و گاندی و گورباچف درست کنند؛ و هنوز هم سخت شان است که باور کنند چگونه آن ”رویا“ توسط ما کمونیست ها و آزادیخواهان دود شد و هوا رفت؛ توسط همانها که خدمت بزرگ و تاریخی به تکامل سیاسی در ایران کردند.
برای جامعه ای که از این نظم و نظام و فرهنگ و هنر پوسیده آل احمدی سالهاست عبور کرده، در برابر نسلی که چشم و گوشش بدهکار این دراکولاهای عقبمانده در سیاست و فرهنگ و جامعه نیست، نمیتوان با چماق الله کرم ظاهر شد؛ اگر فکر می کنید که دارید در شهر کورها می چرخید و سیاست بازی می کنید، اشتباه می فرمائید. همانها که در خیزش دیماه جاری از ”اصلاح طلب و اصولگرا“ عبور کردند، هم اکنون به ریش تان می خندند؛ به زیرتان می کشند. توقع مردم ایران از خودشان، از آزادی و برابری و مدرنیسم و آرمان هایشان بالاتر از آن است که به چماق شکسته اختناق سیاسی و فرهنگی نظام گندیده امثال دولت آبادی ها تمکین کنند.
نیرویی هست که هر آن محاسبات این حضرات را بهم میزند. این نیرو چیزى جز ما مردمى که از حکومت مذهبى و تبعیض و اختناق و فقر و بیکارى عاصى شده ایم نیست. تنها نوک کوه یخی از این نیرو خود را در خیزش های دیماه گذشته نشان داد؛ این مردم رادیکالتر و انقلابى تر از آن هستند که بشود راحت سرشان را با ”غرور ملی“ و ”روح ایرانی“ شیره مالید.
۳- رئیس انجمن آسیبشناسی اجتماعی ایران در گفتگو با ایلنا گفته است که ایران یکی از ۱۰ کشور نخست افسرده دنیاست و به تشخیص ایشان ”خشم یکی از دلایل ایجاد افسردگی میان شهروندان است و فرهنگ و اعتقادات ایرانیان میتواند این خشم را کنترل کند“..
من هم موافقم که ما باید ”با فرهنگ و اعتقاداتمان“ با خشم و افسردگی مقابله کنیم؛ بنابراین پیشنهاد می کنم که فورا و بلاواسطه نظام اسلامی را، اعم از اصلاح طلب و قاتل و روشنفکر و هنرمند، که عامل اصلی تولید و بازتولید خشونت در جامعه اند و اقلیتی کوچک در میان ”ما ایرانیان“ هستند، به همراه صنف سرمایه دار و بازاری و آخوند (که شاید مورد علاقه آقای رئیس باشند و آنها را ملت واقعی می پندارند)، بفرستیم مریخ (ننوشتم سرنگون کنیم، مبادا رئیس نازک طبع ”ضد خشونت“ ناراحت شود) و به جایش یک حکومت سوسیالیستی درست کنیم و به خشونت و خشم و افسردگی جمعی میلیونها انسان تحت حاکمیت نظام اسلامی پایان دهیم و خلاص شویم؛ حتما ده ها میلیون از شهروندان خشمگین در این جغرافیا که قاطبه اهالی ایران را تشکیل می دهند خیلی سریع به حیات انسانی با رفاه اجتماعی بالا دست خواهند یافت؛ افسردگی را پشت سر خواهند گذاشت و به زندگی علاقمند خواهند شد و دارای ”منافع واقعی ملی“ و آرامش خیال خواهند شد! نظر شما چیست آقای رئیس؟
۴- یکشنبه ۱۳ خرداد ۵۰۰ تن از کارگران گروه ملی صنعتی فولاد اهواز در چهارمین روز متوالی اعتراضات خود، پس از راهپیمایی اعتراضی در خیابانهای اهواز، مقابل ساختمان استانداری خوزستان تجمع کردند.
خبرها حاکی است که مزدوران نیروی انتظامی به کارگران حمله کرده اند و تعدادی از آنها را به شدت مجروح کرده اند.
باید به این وضع خاتمه داد؛ باید مبارزات طبقه مان را متحد و هماهنگ کنیم؛ این لازمه تعرض جدی ما به دولت و طبقه حاکمه است. بدون سراسری کردن مبارزات و مطالباتمان، بدون اتحاد طبقاتی تمام بخشهای طبقه کارگر با هم، از عهده تعرض رژیم سرمایه بر نخواهیم آمد؛ قدرت طبقه ما در تشکل و تحزب اوست؛ این اولین شرط ظهور طبقه کارگر بعنوان رهبر و پیشرو جامعه است؛ اگر قدرت لایزال طبقه ما در اتحاد اش است پس نمیتوان به این پراکندگی و پراکنده کاری در مبارزات هر روزه مان رضایت داد؛ ضعف ما در کمبود اعتراضات کارگری نیست؛ ضعف ما، ماندن در محدوده ای است که سنتهای غیر کارگری و غیر کمونیستی تحت نام صنف برایمان تراشیده اند؛ جمهوری اسلامی به این تفرقه در صفوف ما زنده است؛ تفرقه در خواست ها، در شعارها و در میان کارگران… فقط یک لحظه تصورش را بکنید اگرکه طبقه کارگر ایران شعارهای واحد مبارزاتی اش را در صفوفش تثبیت کرده بود و کارگران کمونیست و مبارز و رهبران عملی جنبش کارگری در مقیاسی سراسری به هم بافته شده بودند، رژیم چگونه جرات می کرد دست روی کارگر فولاد بلند کند؟ چگونه جرات می کرد کارگر را شلاق بزند؟ چگونه جرات می کرد رهبران و فعالین کارگری را در تنهایی و خفا دستگیر و شکنجه و سر به نیست کند؟
هر گامی که ما در جهت از میان بردن این تفرقه برداریم، به هر درجه که بتوانیم وحدت و هماهنگی در شعارها و اعتراضاتمان ایجاد کنیم، طبقه کارگر را یک گام به اعتلا نزدیکتر کرده ایم. جلب پیشروترین کارگران به صفوف حزب و ایجاد ارتباط عملی میان پیشروان و رهبران طبقه کارگر، آن اقدامات عاجلی است که در دستور کار حزب ما قرار دارد.
No related posts.