۱- آتش سوزی در پالایشگاه تهران
بعد از ظهر جمعه ۵ آبان در پی آتش سوزی در یکی از واحدهای پالایشگاه نفت تهران، تعدادی از کارکنان و تکنسین های این واحد جان خود را از دست دادند. علت آتش سوزی، فرسودگی و نشتی مواد اتش زا در یکی از مخازن اعلام شده است. سال گذشته هم ۳۴ حادثه در صنایع نفت، گاز و پتروشیمی رخ داد و در جریان آنها چندین نفر از کارگران نفت کشته و مصدوم و یا دچار سوختگی شدید شدند.
اگر این وضع مراکز کلیدی مهم صنعتی ایران است دیگر حساب بقیه صنایع روشن است. تفاوتی نمیکند شاغل کدام بخش باشید؛ ناامنی در محیط کار، شتری است که دم در کل طبقه کارگر ایران خوابیده است؛ به این اعتبار، سرنوشت کارگران نفت جدا از سرنوشت روزمره طبقه کارگر در قصابخانه های موسوم به محیط کار در ایران نیست. بانیان قتل عام کارکنان نفت و صدها و هزاران کارگر در گوشه گوشه ایران و جهان، سرمایه داران و دولتهایشان هستند. مفت خوران و استثمارگرانی که از قبل کار طبقه ما زندگی میکنند و جلال و جبروت شان انعکاس وارونه قدرت طبقه ماست. جمهوری اسلامی، بورژوازی ایران و کل نهادها و زیر مجموعه های این طبقه به اعتبار کار طبقه کارگر ایران و ثروتی که تولید کرده ایم “عالیجناب” و کسی شده اند. پنهان نمی کنند که سرمایه و سودشان در گرو مایه گذاشتن از جان و زندگی طبقه ماست و هنوز هم راضی نیستند. هنوز در فکر ارزان تر کردن نیروی کار، هزینه تولید و هرس کردن استانداردها و جنبه های ایمنی در محیط کار اند. این شرایط ناامن را در کنار ادعاها و شعارهای توخالی جمهوری اسلامی در مورد ”حفظ جان و امنیت مردم“ قرار دهید؛ این اوضاع وخیم طبقه کارگر را در کنار عربده های کارشناسان و روشنفکران ناسیونالیست بگذارید که ایران را در مقایسه با سوریه و عراق و لیبی، ”جزیره ثبات و آرامش“ قلمداد می کنند و جامعه را از تغییر و دگرگونی می ترسانند؛ برای ناامن کردن جامعه حتما لازم نیست جنگ جهانی بپا شود، ایران سوریه و عراق شود، بمبارانی صورت بگیرد و منطقه ای با خاک یکسان شود. بلکه همیشه یک جنگ و جنایت اعلام نشده ای در متن جامعه سرمایه داری در محیط های ناامن کاری در جریان بوده است که قربانیانش کمتر از دو جنگ جهانی نبوده اند؛ قربانیان این جنگ، کاملا طبقاتی اند؛ حال این جنایت طبقاتی علیه کارگران را کنار بحران سیاسی، بحران بیکاری میلیونی، مسئله زن، بحران زندانیان سیاسی، بحران عدم پرداخت دستمزد کارگران، بحران اعتیاد و امنیت، بحران نسل جوان بی آینده، بحران روانی و عدم آسایش و رفاه اکثریت مردم قرار دهید، آنوقت جای خالی یک تودهنی تمام عیار به این نظم و نظام را مشاهده می کنید؛ جای خالی نیرویی که شهروند ایرانی در کنار آن احساس امنیتی سالم کند و بتوانند رفاه و آزادی را تجربه کند، محسوس است.
برای تغییر اساسی این اوضاع، برای سازماندهی یک انقلاب عظیم کارگری، راهی نیست جز اینکه طبقه کارگر و کمونیست های این طبقه متشکل و متحزب شوند و بعنوان پرچمداران رهایی جامعه آستین ها را بالا زنند.
۲- ”امنیتی حیا کن؛ دانشگاهو رها کن“
این شعار دانشجویان دانشگاه تهران است که شنبه، ششم آبانماه تجمعی اعتراضی علیه سیاست های ”دولت تدبیر و امید“ برپا کردند. تجمعهای مشابهی نیز در دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه خواجه نصیر برپا شد. اعتراض به پولی شدن دانشگاه ها، اخذ شهریه های بالا، و همچنین نسبت به فضای امنیتی دانشگاهها بود. تعرض سیاسی رژیم به دانشجویان در سراسر ایران، بار دیگر می رود که با مقاومتی سراسری از طرف جوانان و دانشجویان، روبرو شود. التهاب مقاومت، فضای دانشگاههای ایران را فراگرفته است.
دانشجویان میتوانند کنترل دانشگاهها و محیط های آموزشی خود را خود بدست گیرند و باندها و نهادهای دولتی را ایزوله کنند. برای اینکار باید خط فاصله خود را با دولت و همه جناح های جمهوری اسلامی روشن کرد. نباید اجازه داد خشم و اعتراض برحق علیه جمهوری اسلامی پشت جبهه کمپین های ”دولت تدبیر و امید“ برود. این دولت در اولین تعرض به دانشگاهها در انقلاب فرهنگی شوم سی و نه سال پیش، در سازمان دادن جامعه ای که در آن شهروندانش از ابتدایی ترین حقوق انسانی محروم اند، شریک است. در فقدان آزادی عقیده و بیان و ستم بر زن و محرومیت کارگر از حق اعتصاب و تشکل، شریک است. در پس شعار “بازگشایی فضای دانشگاه ها”ی روحانی، جارو کردن استبداد و زن ستیزی و قانون اساسی و وزارت اطلاعات، نخوابیده است! در پس شعارهای روحانی، حمله به معیشت مردم محروم و ادامه تعرض به همه آزادی ها خوابیده است؛ دانشجویان باید پرده این فریبکاری را کنار زنند و واقعیات پشت بساط ”مارگیری“ این دولت را به همگان نشان دهند.
مسئله دانشجویان جابجایی دولت ها نیست؛ مهره های قهر کرده حکومت با مهره های حاکم نیست. دانشگاه، فقیر و ثروتمند، استبداد و جمهوری اسلامی برنمی دارد، جدایی دختر و پسر و اسلامی کردن علوم طبیعی و فقهی کردن علوم و اراجیفی از این دست برنمی دارد. دانشگاه آپارتاید جنسی برنمی دارد. فضای باز آموزشی، رایگان کردن آموزش برای همه، جدایی آموزش از مذهب، کمترین خواست جوانان و دانشجویان است. این خواست قلبی میلیونها جوانی است که در ایران امروز تنها در سایه اختناق امکان بیان آن را ندارند.
امروز در دانشگهای ایران، هراعتراض متحد و متشکل برای کوچکترین خواست رفاهی، از وضع سلف سرویس تا اعتراض به جدایی جنسی، از اعتراض به خصوصی شدن تا فساد کادر آموزشی، و تا اعتراض به امنیتی شدن دانشگاهها، مستقیما صدای دانشجوی معترض را به صدای چپ و کمونیسم و طبقه کارگر پیوند میدهد. به نیرو و جنبشی که آمال و آرزوهای جوانان و اکثریت مردم را همین امروز بدون هیچ سازش و مسالحه ای مطرح میکند، و میتواند امیدهای بزرگ را متحقق کند.
۳- سرنوشت کاتالونیا
پارلمان کاتالونیا سه روز پیش و بدنبال رای اکثریت شهروندان این ایالت به جدایی از اسپانیا، اعلام استقلال کرد و کمتر از یک ساعت بعد، مجلس سنای اسپانیا به درخواست ماریانو راخوی، نخست وزیر اسپانیا این حق را تعلیق کرد و به اعمال حاکمیت مستقیم دولت اسپانیا بر کاتالونیا رای داد. ایشان اعلام کرد که ”حاکمیت قانون“ به این منطقه باز خواهد گشت!! بسیاری از مقامات اتحادیه اروپا و کشورهای اروپایی از جمله فرانسه، آلمان و آمریکا نیز اعلام استقلال کاتالونیا را رد کرده و آن را به رسمیت نشناخته و در این مناقشات از دولت اسپانیا حمایت کرده اند.
اگر کاتالونیا محصول لشکرکشی نظامی ناتو به اسپانیا (ماند نمونه یوگوسلاوی سابق) و تجزیه آن به چند کشور ”مستقل“ مثل کروات و صرب و مقدونی میبود، اگر کاتالونیا محصول جنگ بالکان و دوران تدارک تجزیه آخرین بقایای دولتهای ”توتالیتر“ ملهم از شوروی سابق میبود، اگر کاتالونیا محصول پاکسازی های قومی – مذهبی و تشکیل ”ارتش های آزادیبخش“ میبود، اگر کاتالونیا محصول بمباران ناتو در تکمیل ”پیروزی“ دمکراسی میبود، اگر کاتالونیا محصول ”ملل آزاد شده“ از قید ”کمونیسم و دیکتاتوری شرقی“ و محصول قتل عام های قومی و مذاهب ”آزاد شده“ میبود، اگر کاتالونیا محصول سرکردگی سیاسی و اقتصادی آمریکا و دوران ”ابرقدرت“ و ژاندارم ”یک بلوکه“ میبود، اگر مطمئن می شدند که استقلال کاتالونیا نهایتا چیزی شبیهه ”کوسوو“ و سرمایه داران و اسقف ها و کاردینال های ”ملل“ آزاد شده مقدونی و ”مونتینگرو“، میشود و با پرچم و خاج و صلیب و جامه های قومی و سنن و عرف تاریخی، گسست از دوران ”دیکتاتوری کمونیستی“ را به جهانیان بشارت می دهد، و به دامن غرب باز می گردد و نهایتا اگر کاتالونیا محصول انقلابات مخملی و نارنجی میبود، محال بود چنین با مخالفت و بی میلی ”دمکراسی“ غرب بدرقه شود و ”مستقل“ نشود.
مشکل ”دمکراسی“ و بورژوازی غرب و دولت اسپانیا با کاتالونیا تنها بر یک محور میگردد: دشمنی با ابراز وجود قدرتمند جامعه ای که از پایین میخواهد به شیوه دیگری و در قالب کشور دیگری سازمان یابد. کور کردن افق اعمال اراده جامعه از پایین، هدف مستقیم بورژوازی ملی و بین المللی است. دمکراسی بورژوایی، لوله تفنگش را دقیقا روی شقیقه همین اعمال اراده مردم از پایین گرفته است. معلوم شد که حتی در قلب جهان متمدن، نه دمکراسی در کار است، نه حقوق بشر، و نه آزادی ابراز وجود سیاسی و انتخابی در کار است. اینها زوائدی بر پیکره دمکراسی بورژوایی اند؛ در این شکی نیست که رسیدن به حق استقلال و جدایی بیانگر برابری و آزادی نیست؛ اما تعلیق و سلب این حق، شکاف قومی را عمیقتر از قبل خواهد کرد. مخالفت دول غربی و در راس همه دولت اسپانیا با اراده مردمی که به جدایی رای داده اند سرآغاز ناآرامی ها، کشمکش ها و نفرت های قومی در اسپانیا خواهد شد. شهروند و کارگر اسپانیایی را بیش از همیشه به جان کارگر و شهروند کاتالونیایی خواهد انداخت؛ انترناسونالیسم طبقه کارگر را به حاشیه خواهد راند و منجلاب ناسیونالیسم را متعفن تر خواهد ساخت.
No related posts.