کسی که باد میکارد طوفان درو خواهد کرد!
من تا همین یکماه پیش فرضم این بود که اصول سازمانی یک حزب کمونیستی چیزی شبیه یک مقررات و موازین اجرایی است برای از بین بردن آپاچی گری یا یک چیزی توی این مایه هاست که با آن مبارزه سیاسی و نظرات مختلف در یک حزب دچار پیشرفت و توسعه میشود. اما تازگی ها البته با توضیحات “شفاف” هیت دایم سابق دفتر سیاسی حزب فهمیدم که اشتباه میکردم!!! شاید شک کنید و بگویید من آدم بدبینی هستم ولی باور کنید ما آدم های بسته ای نیستیم و اصولا دیدمان تا انتها باز است. یعنی اینطور نیست که هیات دایم یک حزب از سر و کول ارگانهای آن حزب بالا بپرد و بقیه اعضای دفتر سیاسی و آدم های خط رسمی آن حزب قانونا اجازه دهند کار همینطوری روی زمین بماند و حزب منحل شود. شما را نمیدانم ولی با این اوضاع من فهمیدم که جهاد هیات دایم سابق تجلی یک حرکت عظیم و صدالبته نمادین است! اینها اعتبارشان را از کنگره ۴ گرفتند و نتیجه اینکه بعد از پلنوم ۲۲ سراسر تیر برقها و سر در دفتر سیاسی را با پلاتفرم و استراتژی یک جنبش دیگر بنر باران کردند. مرحبا به این زیرکی! اینها نه تنها دست بردار نشدند بلکه در ادامه به مظهر جهاد پلاتفرمی تبدیل شدند که هر جا رفتند از خود یادگار بجا گذاشتند. البته شاید بگویید که صرف آقای ایکس یا رئیس سابق ملاک نیست و ملاک همان ۸ به ۵ است. به قول ابوغازی اقتصاددان ‘مگر سخت است آدم تفاوت هشت و بش را از هم تشخیص دهد!؟ در حالی که این رفقا خودشان را طبق اصول سازمانی بند ۸ متمم آن ملغی اعلام کرده اند و هنوز هم مشغول گزارش دادن های فرمال و واقعا الکی هستند. فکر مي کنند ميتوان به همين راحتي پلاتفرم را با پارچ و اصول سازمانی حزب را با دبه و استراتژی را نصف قیمت به کادرها چرباند!
قبول کنید که جهاد پلاتفرمی برای خودش مراحل مختلف دارد و اینطور نیست که یک شبه حمله کنیم و شبیخون بزنیم و قله ها را فتح کنیم و و یک پرچم بگذاریم آن وسط تا همه با آن عکس بگیرند. اگر “تغییر ریل” در حزب کمونیست کارگری و احزاب بی بته با این نوع تحريکات انجام میگیرد اما در حزب حکمتیست با این متدها عملی نیست. حالا فهمیدید تغییر ریل از دید این آقایان یعنی چه؟ حالا هی به من بگویید بدبین و به خودتان بگید “ما هشتیم دیگه”! خب با این وضعیت از من چه انتظاری دارید که به جهاد پلاتفرمی این رفقا خوشبین باشم وقتی به جای پایبندی به مصوبات سیاسی یک حزب مشغول فوت کردن به دور بر خود هستند و اصول سازمانی حزب میشود روش چگونگی نصب بنر روی تیر برق؟! اینهایی که به ما تهمت دزد و هکر و سارق زده اند کارشان به جایی رسیده که حرفشان را باید جایی بشنویی که روی سرت سقف نباشد و هر لحظه ممکن است ستون ها جواب کنند و سقف تلپی بیوفتد روی سرمان.
و اما جالبتر از همه تا همین اواخر فکر می کردم که جن گیری و رمالی یک چیزی شبیه غیب کردن یا در آوردن کبوتر از دستمال آبی رنگ است اما امروز فهمیدم که جن گیری آپشن های دیگری هم دارد که به سیاست و فعالیت سیاسی هم مربوط است. خدا را شکر که شاهدان – بخوان متحدین هيئت دائم – از غیب رسیدند و بدون ذکر ‘اجی مجی لاترجی’ به ما فهماندند که این ‘مدرسیزم’ چگونه شکل گرفت و موقع سرشت گل چه کسانی در آن دخالت داشتند. و باز هم خدا را شکر که نادان از دنیا نرفتیم و بعد از این همه کنگره و پلنوم و جلسه و سخنرانی و سمینار تازه فهمیدیم که چگونه شد که این کورش مدرسی کاری کرد که مارکس و لنین و پلخانوف و حکمت از عالم برزخ رجعت کردند و پس از ایجاد تغییراتی در آرا و اندیشه هایشان مجددا به سوی دیار ابدی شتافتند. البته این قصه سر دراز دارد و میتوان آن را به قول ایرج ميرزا در “زندگی و زندگانی من” دنبال کرد. اگر این قصه کوتاه تر بود می شد جعلش کرد یعنی اگر بحث بر سر هستی شناسی جنی و معرفت شناسی بود میشد یک سکه قورت داد و هی بالا و پایین پرید اما فعلا مسله مهمتر این است که جهاد پلاتفرمی رفقای ما، رو به بیرون چنان قدرت خارق العاده ای از خود نشان داده که سازمان چاقوکشان کردستان (بروسکه)، احزاب سبز و هر کهنه چپی نادم در تبعید را علیه حزب حکمتيست متحد کرده است. یکدفعه یک عده سبز پوش که شنل هم نداشتند مثل زورو پریدند وسط میدان و شروع کردند به جنگ نرم و هی داد زدند ‘مواضع راست و غیر کمونیستی کورش مدرسی، پاسیفیسم و بابا آب داد و …’ و ناخودآگاه در سایتها غلغله شد و یک سری خس و خاشاک توی فیس بوک آنقدر رنگ سبز به در و دیوار پاشیدند که نگو. این رفقا نفهمیدند که کسی که باد میکارد طوفان درو خواهد کرد. کسی که با چنین پلاتفرمی ظاهر میشود حتما متحدین خود را نیز در دنیای واقعی پیدا خواهد کرد.
یکسری درخواست زمینی از طرف متحدین هيئت دائم طرح شده که باید زحمت بکشند بجای فرار از آن به آن جواب دهند.
– اما قبل از رسيدگي به اين “درخواست” ها يک اطلاعيه کوبنده و شورشگيرانه (انقلابي) از جانب سايت بروسکه – سازمان عبه بشکه – صادر شده است که از هيئت دائم تقاضا دارد که في لفور در پلنوم “کودتاچيان” را محاکمه و به اشد مجازات برسانند!!!
– جانشین رهبر انقلاب آزادیخواهانه مردم در سال ۸۸ ، آقای اصغر کریمی ضمن تایید اینکه ” مواضع راست و غیر کمونیستی کورش مدرسی به پایان خود رسید که البته انقلابات منطقه این را تایید می کنند” از هيئت دائم میخواهد که تجدید نظر جدی بکنند و حقیقتا “آنچه باید آموخت” و ‘اولویت های پلنوم ۱۵’ را پس بگیرند تا نه سيخ بسوزد و نه کباب و سوال کرده اند که:
“انصافشان کجا رفت؟ من انتظار ندارم به حزب کمونیست کارگری بخاطر مقابله محکم و روشن با این سیاست ها از بدو مطرح شدنشان در سال 2002 کردیت بدهید اما چرا بجای اتکا به مواضع ما در نقد این سیاست ها، مشغول بد و بیراه گفتن و تهمت زدن به حزب کمونیست کارگری شده اید؟ باور کنید این کمکی به انسجام صفوفتان نمیکند برعکس این ادامه همان سیاست کورش مدرسی است که حزبتان را به اینجا کشانده است. لطفا شهامت بخرج دهید و مواضع او را نقد کنید. باور کنید هر گوشه ای از این سیاست ها از جمله نفرت علیه حزب کمونیست کارگری که مورد نقد قرار نگیرد در پیج بعدی یقه شما را خواهد گرفت. باور کنید کسی که نخواهد با این مجموعه مقابله کند و تمایز آشکاری با آن نداشته باشد، نه رهبر خطی میشود و نه قادر است ده نفر را بیش از چند ماه دور خود نگهدارد. دوره دوره روشنی سیاسی است. برای خیلی از ماها روشن بود که بسیاری از شما به خط سیاسی کورش و حتی به کاراکتر او اعتماد چندانی نداشتید. شرط صداقت اما این است که مسئولیت این اشتباه سیاسی را به عهده بگیرید و مهمتر اینکه جسارت به خرج دهید کل این سیاست ها را که منشاء اینهمه خسارت انسانی و سیاسی بوده است از خود بتکانید. هر گوشه ای از این سیاست ها مورد نقد قرار نگیرد در پیج بعدی یقه شما را خواهد گرفت.”
– ایرج فرزاد شاهنامه نویس معروف “زندگی و زندگانی من” که ويلان بدنبال “حیثیت سیاسی خود” در این آب گل آلود است از هيئت دائم میخواهد که هر چه سریعتر تکلیف خود را با تزهای کورش مدرسی در حزب حکمتیست روشن کنند تا ایشان بداند که چگونه میتوان وارد معامله و بده بستان با آنها در آینده شود:
“خط”ی که او – کورش مدرسی – نمایندگی میکرد، نه فقط بخاطر بالاگرفتن بحران درونی، بلکه به دلیل بی پایه بودن “تز” “متعارف” شدن رژیم اسلامی که مبنای واقعی کناره گیری او از سیاست انقلابی است به شکست انجامید. این تز توضیح دهنده و مبنای واقعی دست شستن از همه ارکان های کمونیسم پراتیک و پشت کردن به تقابل مردم با حاکمیت اسلام سیاسی، آنهم در دوران سرازیری این هیولای مخوف است. من و جمع دیگری حیثیت سیاسی مان را از زیر دست و پای این تعرض موذیانه تر به کمونیسم کارگری جمع کردیم و به سهم خود به انتقاد از مبانی سیاستهای کورش مدرسی پرداختیم، که از جمله در سایت شخصی من هم قابل دسترسی هستند. معلوم شد و من شخصا نوشتم که “کمیته های کمونیستی” که ظاهرا در نقد “حوزه” های دوران حزب کمونیست ایران به بازار عرضه شد، در دنیای واقع هدف پنهان تقابل با؛ و نفی “سیاست سازماندهی کمونیسم کارگری در میان کارگران” را نشانه گرفته بود. راستش پیش بینی سرنوشت و سرانجام مخالفان سیاستهای کورش مدرسی، پس از تغییر فضای تب آلود “دوره گذار”، برایم قدری دشوار است. باید منتظر ماند و دید که تا چه اندازه به یک مصاف انتقادی با کل تزهای کورش مدرسی و سیاستهای او در این ۷ تا ۸ سال اخیر روی خواهند آورد؟ در جا زدن در جدال بر سر “حزب مصوبات” و اقلیت و اکثریت و تقسیم و سهم گیری از ارگانها و نهادها بویژه حال که به نظر میرسد “سازش” با خط منحط ممکن نیست، ادامه بازی در میدان حریف است و دیگر به گذشته تعلق دارد. راه یک تقابل همه جانبه متین، اما قاطع و روشن سیاسی با تزهای بستر دیرین و نو نوار شده ناسیونالیسم چپ، هنوز در پیش است. جوهر راست و غیر انقلابی ای که در پس کارگر پناهی و پشت کردن به مبارزه مردم با رژیم اسلامی در لفافه تحقیر”ضد رژیمی گری چپ غیرکارگری” پنهان شده است، باید برملا شود. نباید به اینها اجازه داد که وادادن از مبارزه انقلابی و راست روی و انحلال طلبی و جبن و انحطاط سیاسی خود را به نام کارگر و کمونیسم، نمایش بدهند.
جهت اطلاع خوانندگان و هيئت دائم سابق، حزب حکمتیست در پلنوم ۷ خود قراری در مورد اتهامات آقای ایرج فرزاد به تصویب رسانده است که تا اطلاع ثانوي جای هر گونه تبانی ایشان با هيئت دائم را معلق کرده است. قرار به شرح زیر است:
“در دفاع از حرمت سياسي کورش مدرسي و حميد تقوايي
مصوب پلنوم هفتم کميته مرکزي حزب حکمتيست
اخيرا ايرج فرزاد در نوشته اي تحت عنوان “چه ميبايست کرد و چه بايد کرد” به بازبيني علل جدايي سال ٢٠٠٤ در حزب کمونيست کارگري پرداخته است.
صرفنظر از اينکه اين بازبيني فاقد کوچکترين درجه اي از انصاف و پايبندي به حقيقت است، متاسفانه اتهام سنگين و بي پايه ” توطئه گري و سوء استفاده” از فضاي عاطفي در گذشت منصور حکمت در جهت تحميل جدايي را به حميد تقوايي و کورش مدرسي نسبت داده است.
پلنوم هفتم حزب حکمتيست اين ارزيابي را مردود اعلام مي کند، از حرمت سياسي حميد تقوايي و کورش مدرسي دفاع ميکند.”
– حامد خاکی بعد از یک دهه غیبت بلاخره چرتش پاره شد و سومین مطلبش از زیر بته بیرون زد. ایشان ضمن خوشحالی خود از “انفجار” هيئت دائم سابق علیه “تزهای الترا راست کورش مدرسی” و اتهام زدن به حزب حکمتیست به “دفاع از احمدی نژاد”، قانون کپی رایت را مراعات نکرده و تماما حقوق شاهنامه ایرج فرزاد را پایمال کرده است:
“و حالا اين جمعى كه از همان اول بايد از شركت در پروژه حزب سازى بر مبناى سياستهاى راست كوروش مدرسى اجتناب مى كردند٬ امروز بايد سفت و سخت از اصول تحزب سياسى و منطق كمونيستى دفاع كنند و اجازه ندهند به بازيشان بگيرند. اين دوستان با شركت در پروژه حزب مدرسى و قبول سياستهاى راست آن در اين چند ساله هر روز بيشتر از قبل از كمونيسم ٬ سياست و واقعييات فاصله گرفته اند· به هر درجه بتوانند اين سياستها و اين خط مشى را از خود بزدايند٬ به همان درجه به سياستهاى كمونيستى نزديك مى شوند.”
– سعید صالحی نیا یا همان جرج مارشه نیم پز ایرانی که افتخار ضدیت با لنین را دارد و معرف خاص و عام است و اعلام کرده که با شاخه گل سوسیالیسم را برای بورژوازی قابل فهم و قابل هضم کند و از کمبود انسانیت در انقلاب اکتبر خرده میگیرد امروز بعنوان قاضی هيئت دائم نکاتی را خاطرنشان کرده است:
“از دید من اساسا “حکمتیزم” بطور واقعی مدرسیزم بود و هست. کل خانه اینها پایه اش را به جهت نظری کوروش مدرسی گذاشته. خانه قابل تعمیر نیست! با شجاعت باید رهایش کرد با شجاعت باید اعلام کرد که از تاریخ انشعاب از حزب کمونیست کارگری خطائی به شدت بزرگ اتفاق افتاده و اعلام کرد که عده ای کمونیست هستند که می خواهند بگویند “نقطه سر خط”! نه به سنت مدرسی بلکه نقطه سر خط یعنی برگشت به سال 2004 و از ابتدا همه اون سالها را بازتحلیل کردن و آماده هماهنگ شدن با حزب منصور حکمت یعنی حزب کمونیست کارگری ایران! حکمتیزم را خود واقعیت شکست داد. خود انقلابها و عروج مردم جهان. مبارزه تئوریک ما کمونیستهای کارگری در طول این مدت بسیاری را به فکر انداخت و الان زمینه برای دیالوگهای دوستانه بیشتر فراهم است. غرور شخصی را باید کنار گذاشت. رفیقانه بخاطر منابع جنبش طبقه کارگر بخاطر فرصت یگانه ای که انسانیت برای برپائی حکومت سوسیالیستی در ایران دارد ، باید دستها را بدست هم داد. کابوس مدرسیزم را باید با نقدی روشن و شجاعانه به پایان رساند. اینرا من راه حل می دانم. بازسازی حکمتیزم ، آب در هاون کوبیدنست!”
و بلاخره فاتح بهرامی در رساله فی لباب البحران و الازمه فی حزب حکمتیست می فرماید:
“این بحران اساسا محصول ورشکستگی سیاسی خط کورش مدرسی و همراهی و عدم مقابله جدی جناح مقابل با سیاستهائی است که از همان منشور سرنگونی تا امروز مهر خود را به حزبشان کوبید. بحث تعدد نظر و وحدت عمل که امروز حتی دو طرف به آن هم تاکید میکنند ولی معضلات آنرا هم اشاره میکنند برای این اختراع شد که کسانی را که با جنبه های مختلف نظرات سیاسی کورش مدرسی مشکل داشتند دورهم نگاه دارد اما به بن بست رسید. آنچه از دور قابل مشاهده بود حاکی از بروز تدریجی اختلاف افراد رهبری حزبشان با سیاستهای کورش مدرسی بود.”
توجه میفرمایید! اين هم از شباهت ها و چراغ سبز امل القراي چپ و سازمان عبه بشکه به هيئت دائم سابق ما!
چه لطفي دارد حتي کسي دهها و صدها نوشته و سخنراني و قرار و قطعنامه جهت تا کنوني حزب و نوشته های مکتوب کورش مدرسی را رد کند، وقتي ميتواند با چهار خط يک پلاتفرم، چهار ادعا و چهار جعل عالم و آدم را به رشادت سياسي خود شاهد بگيرد. چه لطفی دارد حتی “کمیته های کمونیستی، منشور سرنگونی، حقوق جهانشمول انسان، انقلاب ایران و وظایف کمونیست ها، حزب کمونیستی و قدرت سیاسی چهار تجربه، حزب کمونیست کارگری عراق مصافها و چشم اندازها، ، لنینیسم بلشویسم و منشویسم در انقلاب روسیه، اصول فعالیت کمونیستی، تحزب کمونیستی طبقه کارگر، ّقطبنمای حزب حکمتیست، طبقه کارگر و بیراهه “واردات بی رویه”، بازخوانی مانیفست کمونیست، انقلاب یا ضد انقلاب، کمونیسم و انقلاب پرولتری در ایران از استراتژی تا مبانی تاکتیکی، طبقات و جنبش های مختلف در جامعه، کومله از توهم تا واقعیت، کمونیست ها در دادگاه لیبرالیسم چپ، شکست ناسیونالیسم ایرانی و ملزومات عروج کمونیسم، حزب کمونیست کارگری جریانات و تناقضات درونی، ارزیابی ما از حزب اتحاد کمونیسم کارگری، حزب و جامعه آناتومی چپ رادیکال، منصور حکمت و ساختمان سوسیالیسم، منصور حکمت و کار مولد و غیر مولد، اوضاع عراق و وظایف کمونیستها، کردستان و آینده مبارزه آن، جبر یا اختیار؟ منصور حکمت و نقش اراده انسان در تاریخ، منشور کنگره آزادی عراق، مصاحبه با ینار محمد در مورد تشکیل حزب حکمتیست، بحران هسته ای یا بحران به بهانه هسته ای”، ده ها و صدها نوشته دیگر را رد کند وقتی هدفش جن گیری و رمالی است. همين براي بسته شدن بار آدم کافي است. زماني که از حريفتان شيطان ميسازيد چه لزومي دارد که به نقد افکار و سياست ها برويد و به حقيقت بپردازيد. تا آنجا که این بی نظمی امروز در حزب به مسله موازین و حقوق مربوط میباشد هيئت دائم سابق ما خيال ميکند ميتواند بنام “رئيس” از قانون در اين حزب تخطی کند و اسمش را سیاست بگذارد. خيال ميکند که ميشود با دادن لقب “استالين” و “انقلاب ايدولوژيک” به سياست و خطوط و مبانی فکری و استراتژیکی تا به امروز حکمتیستها، حزب در حزب درست کرد و اسمش را سياست گذاشت. خيال ميکند تئورى و تز و سياست و اصول براى ديگران هم همينقدر بازيچه است.
حکمتیستها اما امتحان ايدئولوژيک از کسی نگرفته اند. کسي که با آنها بود و هست را فرشته و کسي که با آنها نبود و نيست را شيطان نکردند. در اين حزب بر روي همه کساني که خود را در آرمان ها و اهداف برنامه دنياي بهتر شريک دانستند باز بوده و هست. تعدد نظرات در حزب مفروض و شرط کار با آن قبول وحدت اراده براساس مصوبات نهاد هاي رسمي حزب است. ما گفتیم که در همين حزب کساني هستند که کمابيش خط فکري يا سياسي شبيه حزب کمونيست کارگري و کومه له دارند و داشتن اين نظرات جرم و گناه نيست. اين تعدد نظرات و تک خطي نبودن نقطه ضعف ما نيست، بر عکس نقطه قدرت ماست. پيش شرط توده اي شدن ماست. قدرت سنت ما در اين است بتواند هر کسي را که خود را در اهداف برنامه ما شريک بداند و به اصول سازماني آن متعهد بماند را در يک حزب سياسي متحد کند. در چنين حزبي هژموني هر خط به قابليت آن خط در طرح سياست، نقشه عمل و قرار دادن يک افق روشن تر در مقابل حزب بستگي دارد. قدرت خط ما در قابليت آن در اقناع و در پاسخ دادن به سوالاتي است که در مقابل حرکت سوسياليستي قرار دارد و نه محفل بازي و انقلاب ايدئولوژيک و ساير روش هاي جاري در چپ سنتي.
مشکل ما وجود اختلاف نظر در حزب نيست. مسئله ما تعهد به رعايت مقررات يعني حزبيت است. عليرغم تجربيات تلخ یکماهه اخیر، اکنون هم اگر اين نوع تعهد به حزبيت را بپذيريد، به مقررات حزب، تمدن سياسي و تشکيلاتي در برخورد به اختلافات متعهد باشيد، مي توانيد با ما کار کنيد و مبارزه براي برنامه دنياي بهتر را در فضاي بهتري و از راه بهتري دنبال کنيد. اميدوارم کاليبر و جرات سياسي چنين تصميمي را داشته باشيد.
—————————————————
با شمشیر چوبی نمیتوان به جنگ آسیاب بادي رفت – پاسخی به فاتح شیخ
فواد عبداللهی: فاتح شیخ بالاخره از پشت پرده داستان راستان اش تحت عنوان “شورشی های ۱۴ دسامبر” به حرف آمد. معلوم شد که مهمات و منتالیته سربازانی که ملکه شان در خفا نقشه می کشد و خود را از جنگ معاف میکند، میتواند چقدر مشقی و پوشالی باشد. فاتح اینبار تصمیم گرفته به کمک٬ کاریزمای٬ خود دمی دیگر در کالبد سربازانش بدمد و از آنها بخاطر جانفشانی شان در راه مقدس حفظ تشکیلات و تاج و تخت ایشان در دنیای مجازی، قدردانی کند. تراژدی داستان اینجاست که دنیای شیرین ملکه ما تخیلی است و فاتحی ندارد. ایشان در یادداشت اخیرش احکام ضد و نقیضی را علیه خط رسمی حزب حکمتیست پرورانده است تا ۱- نتیجه بگیرد که هنوز در نزد ایشان سیاست نه اصول سازمانی و مقررات بلکه فرهنگ “بشین سر جات” فرض اطاعت کردن و شانس ماندن هر سربازی در حزب بعد از حکمتیست است ۲- از خود یک فرشته و از مقابل دیو بسازد ۳- پروسه سیاسی اختلافی را که با خط رسمی حزب داشتند و قیچی کردند بدون اینکه اجازه دهند که اختلافات سیاسی پروسه قانونی خود را طی کند مسکوت بگذارد. ایشان قول داده ادامه این مباحث را مفصلتر و هرچه سریعتر عرضه کند. هیچ ایرادی ندارد، خیلی هم خوب است، ما با کمال میل خواهیم خواند، چون برخلاف رفیق فاتح هیچ علاقه ای به بازبینی در خود نداریم. اما سوالی که برای خواننده پیش می آید این است که چرا انشعاب غیر قانونی را بر طرح شفاف اختلاف نظرتان با مصوبات رسمی حزب برای اکثریت اعضا و کادرهای حزب ترجیح دادید؟! چرا برای سیاست “تغییر ریل”تان از کنگره قانونی حزب، حقانیت کسب نکردید؟! چرا می بایست ریل واقعی این حزب در یک خیمه شب بازی توسط پلاتفرمی از جانب اقلیتی از بالای حزب به کلیت آن تحمیل گردد؟! آیا واقعا بحث سیاسی تان آنقدر نحیف و کم طرفدار بود که میبایست از قبل تشکیلات را به یک شیوه اپورتونیستی تسخیر کنید و بعد کنگره این حزب را غلام حلقه بگوش سیاستتان کنید؟!
آنچه که از قبل باید متذکر شد، نوشته اخیر ایشان میرود که ادامه مباحثاتش را لوث کند. اعطای صفت “شورشیان و نقشه ریزان” به طراح تئوریها و سیاست هایی که ایشان ۷ سال به آن سیاستها و طراح آن رای دادند، با ۷ سال بخاطر مصلحت تشکیلاتی و حفظ مقام ریاست دفتر سیاسی “دیپلمات” تشریف داشتند و سکوت کردند و صورت خوشی ندارد. اگر ایشان معتقد است که “پایه های نظری رهبری حزب” به ارکان اولیه کمونیسم کارگری پشت کرده است خواهش من این است در نوشته های بعدی فراموش نکند که تزی را در این زمینه مستقلا تنظیم کند تا حداقل بشود روشن و مشخص به آن جواب داد. چرا من علاقمند باشم که با شما راجع به چند و چون بحثهای التقاطی تان در پلاتفرمی که با آن از حزب حکمتیست انشعاب کردید حرف بزنم وقتی این مبحث قرار است از پیش برای شما ظرفی باشد که در آن “شورش پنج نفره به رهبری کورش مدرسی” را بگوش خواننده تان برساند؟ تاریخ را بدین شیوه نمیتوان توضح داد. در این دیدگاه وقتى مى پرسید چرا استالین سر کار آمد، انقلاب روسیه چه شد، چنین تحولاتى را به ایده ها و افکار افراد منتسب میکند. در نتیجه از نظر این سنت فکرى کسانى چون استالین، مائو وغیره در نظراتشان تجدید نظر کرده اند، از مارکسیسم عدول کرده اند. در این روش ریشه هر تغییرى به قلمرو اندیشه، به دنیاى ایدئولوژى مى رسد. این متد غیر ماتریالیستى، به لحاظ فکرى، سنگ بناى سیستمى است که “چپ سنتی” را فاقد توانائى درک مکانیسم هاى اجتماعى و سازمان دادن یک حزب وسیع توده اى و تحقق انقلاب کارگری کرده است. در نتیجه، برای ممانعت از عروج کسى مانند استالین و تغییر دیدگاههایش در مورد دموکراسى، سوسیالیسم و انقلاب و غیره در حزب و جامعه باید روى “افکار” بعنوان کلید مساله تمرکز کرد! از این مسیر، کم کم میرسید به داستان “انتقاد” و “انتقاد از خود”، فرهنگی در چپ سنتی که چیزى جز تفتیش عقاید نیست. حکمتیسم از همان ابتدا حرکتى بود که خود را در تقابل با این تعبیر غیر ماتریالیستى از تاریخ تعریف کرد. به “تفاوتهاى ما” از منصور حکمت رجوع کنید که در آن بر این مبنا “کمونیسم کارگرى” از “مارکسیسم انقلابى” متمایز میشود. همچنین به مباحثات کورش مدرسی در مورد انقلاب روسیه و شکست آن رجوع کنید.
هیچ یک از ما، دو طرف این شکاف، عقاید و ایدئولوژیمان را عوض نکردیم. آنچه که تغییر کرد این بود که ۸ نفر از دفتر سیاسی حزب تخلف تشکیلاتی کردند. در مقابل کلیت حزب ایستادند و غیر قانونی و غیر اساسنامه ای در پی تحمیل گرایش شان بر حزب شدند. این سنت بغیر از منافع خود تابع هیچ مقررات و قوانینى نیست و آنگونه که آشکارا اعلام کرده اند حس منفعت مشترکى با مصوبات حزب ندارد. اعلام کردند که اتوریته کنگره را که بالاترین مرجع در حزب است نمى پذیرند. این که احتیاجی به دوباره گویی ندارد. دارد؟نزد این سنت در جامعه، سوسیالیسم چیزى جز یک ایدئولوژى نیست که طبق آن میتوان رادیکال و منتظر ظهور سوسیالیسم باقى ماند و آنوقت یواشکی بر جامعه حاکم شد. در داخل حزب، “فاتحین” ما ۷ سال منتظر ماندند و تمام این حزب را از شندیدن نظرات شان محروم کردند و در عوض با چهار بند یک پلاتفرم “رادیکالیسم” سیاسی شان را به نمایش گذاشتند! در چنین سنتى سوسیالیسم اجتناب ناپذیر است و دیر یا زود اتفاق میافتد چه در جامعه چه در حزب! این ذهنیت داده سوسیالیستها و مارکسیستها در تمام جهان بعد از بلشویک ها است که فاتح شیخ و هیات دایم شان هم از این مستثنی نیست. یک موضع پاسیفیستى و بنا به تعریف عقیم. تماما شبیه تفسیری از تاریخ است که مارکس در “تزهایی درباره فوئرباخ” توضیح داده است.
———————————-
یک دهه فالگیری بنام سیاست – جوابی به حملات اخیر به حزب
فواد عبداللهی: تا چشم باز میکنيد مي بينيد در پس هر اتفاق و تصادفي در حزب حکمتيست، چپ غير اجتماعي و از جامعه بريده هميشه کمين کرده خودش را از سقف اين حزب آويزان کند و روزي دويست بار با شمشير زنگ زده “انقلاب انساني” به جنگ ما رهسپار شود. اصغر کريمي از حزب کمونيست کارگري جلودار اين جهاد “انساني” است. به دنبال ايشان علي جوادي، آذر ماجدي، ايرج فرزاد و محفل المبارزان شيوعيه في بلاد الخارجيه هر چه در دل تنگشان در اين چند سال روي هم تلنبار شده بود و دنبال فرجه اي جهت انفجار مي گشت به يکباره پاره شد و انصافا منظره مضحکي را در دنياي ويرچوال طراحي کرده است. خوانندگان عزيز دقت کرده اند که اين طيف نمي تواند آرام آرام خدمت کند و بزعم خود و طبق قاعده هميشگي يکدفعه و انقلابي در طي چند روز بساط ما را با طومارهاي سيکيم خياري در هم پيچيده است!!! اي کاش مي شد دشمن را به همين سادگي و با اين روحيه آکنده از بزدلي از پايي درآورد.
براي هر آدم آگاه و آپ ديت به مسايل جامعه و سياست، چنين سنگر پوشالي بيش از هر چيز بيانگر اين است که طرف توان وارد شدن به موضوع مورد بحث را ندارد. از خودويژگي چپ تبعيدي است که طرف شهامت طرح صريح نظر سياسي خود در مورد يک موضوع کنکرت را نداشته و با طفره رفتن، مخاطب را سر کار ميگذارد.
موضوع چيست؟ اين چه حزبي است که از پليس “راديکال” اينترپل و جمهوري اسلامي تا تمام اپوزيسيون راست و چپ در کمين شکار آن نشسته است؟! اين چه موجودي است که مزه و بوي آن در داخل و خارج ايران مشام حريف را اين چنين قلقلک مي دهد؟! اين چه شيطاني است که بورژوازي کمر به رجم آن به هر قيمتي بسته است؟! اين چه شبحي است که کمونيسم و طبقه کارگر را در دانشگاه هاي سراسر ايران به همت شريفترين کمونيست هاي معاصر در داخل و بعد از سه دهه سرکوب آزاديخواهي و برابري طلبي دوباره به صحن جامعه آورده است؟ اين چه حزبي است که از يک سو در تحولات خرداد ٨٨ با موضع منحصر به فرد و در پي منفعت پرولتاريا، ارتجاع سبز اين تاچريسم لجام گسيخته را به سيخ مي کشد و از طرف ديگر در خارج کشور مهر “راست”، “حجارياني”، “حسن نصر الله” و “ضد انقلاب” نثارش مي کنند؟! اين شانتاژها براي چيست؟! نيروهاي کهن براي تعقيب مقدس کدام شبح گرد آمده اند؟!
حقيقت اينست که طبقه کارگر و کمونيسم در سطح اجتماعي در ايران پوست ترکانده است. کارگران به تمام آنچه امروز بورژوازي از چپ تا راست در زر ورق جنبش هاي رنگارنگ بورژوايي در مقابلشان پيچيده “نه” گفته اند و به صف مستقل طبقاتي خود در بعد اجتماعي نياز حياتي دارند. سوال اين است که چرا عاليجنابان به اصطلاح منتقد در اينباره خود را به نفهمي ميزنند و درعوض به فحاشي عليه حزب حکمتيست روي آورده اند؟! واقعيت اينست که سرچشمه تمام ورد و افسوني که امروز از جانب اين کمپ زبانه ميکشد جاي ديگري نهفته است. بحث بر سر تمايز آشکار سنت مبارزه کمونيستي و کارگري ما با آنها است. با يک حساب سر انگشتي مي توان دلايل سياسي و طبقاتي اين تمايز را بر شمرد که اتفاقا طبقه کارگر در اولين قدم به سوي تحزب ناچار است اين نوع کمونيسم و سخنگويانش را از صفوف خود طرد و ايزوله کند. من به چند تا از آنها اکتفا ميکنم:
١- اولا و مهمتر از همه فراموش نکنيم که اينها فرصت طلبان سياسي و دنبالچه هاي جنبش بورژوايي سبزاند. نه کريمي، نه جوادي و نه خيل سلحشور منفردين در تشخيص گره گاه هاي مبارزه طبقاتي سابقه چندان درخشاني ندارند. در جريان جنبش سبز براي کساني که نظرات اين محفل را ديده اند بايد روشن شده باشد. جهت ياداوري، اينها با جريانات بورژوايي در آستانه تحولات خرداد ٨٨ سعي کردند که به طبقه کارگر بقبولانند که اين انقلاب شماست! منفعت سر راست سرمايه داري را به عنوان انقلاب، آزادي و عدالت اقتصادي جار زدند. “از يک طرف صفي تشکيل شد که از موسوي، کروبي و رفسنجاني تا اوباما، براون و سارکوزي، از داريوش همايون، سلطنت طلبان پيوسته به دو خرداد تا کهنه چپي هاي تازه ليبرال شده، از گنجي و حجاريان تا حزب بي بي سي و سي ان ان، و از شاخه هاي مختلف حزب توده تا بورژوا ناسيوناليستهاي حزب کمونيست کارگري در آن حضور به هم رساندند. صفي که سر انجام سر از نماز جمعه رفسنجاني و روز قدس جمهوري اسلامي در آوردند. اين نماز جمعه و اين جنبش سبز ميعادگاه و نقطه ملاقات همه اين جريانات بود. آنها مردم را پاي صندوق هاي راي کشاندند و بعد هم به خيابان آوردند و قهرماني هاي اين مردم چشم بسته به خيابان آمده را بعنوان سند حقانيت به همان مردم تحويل دادند.” رجوع کنيد به “آنچه بايد آموخت” بيانيه پلنوم ١٥ کميته مرکزي حزب حکمتيست
هيچ “چپي” از اين صف جرات بخود نداد که حتي در خلوت و ميعادگاه خود فکر کند که چرا نتيجه شرکتش در اين ماجرا، سر در آوردن از صف نماز جمعه، روز قدس و عاشورا و تاسوعا بود!!! امروز که سر جنبش شان به سنگ خورده، بجاي توضيح به جامعه و به صفوف خود، نوک پيکان حمله، فحاشي و بد دهني شان به حزب حکمتيست است. در نتيجه بحث “انحلال حزب حکمتيست” براي اين آقايان بهانه اي براي اين قايم موشک بازي است.
٢- براي چپ ضد رژيمي جامعه طبقاتي نيست. لذا جنگ در آن نيز طبقاتي نيست. در سيستم فکري و پراتيکي اين چپ نماها، مبارزه در جامعه، زورگويي و کشمکش “يک رژيم ضد انساني” در برابر “مردم” به جان آمده است. ظاهرا اين “مردم” هم شامل کارگر و زن عاصي از بردگي مزدي است هم شامل بورژواهاي “دموکرات”! سياست و منفعت طبقات دارا بعنوان منفعت کل جامعه به خورد طبقه کارگر داده ميشود. براي اينها دعوا نه بر سر عدالت و آزادي و نحوه تقسيم سود بلکه بر سر “حاکميت اسلام”، “رژيم اسلامي” و “منافع مردم” است. فردا جنبش نارنجي به خيابان آيد اينها باز کارگران را به شرکت و راي دادن به آن فرا ميخوانند. مي گويند:عقبماندگي و اختناق ناشي از اسلاميت رژيم است لذا اسلاميت را از رژيم بايد گرفت تا به آزادي رسيد پس ما سر به سر چاکر آن جنبشي هستيم که اين اهداف را دنبال کند! هويت سياسي – جنبشي اين دموکرات هاي بريده از پايگاه طبقاتي خويش، سرپوش گذاشتن آشکار بر اهداف متمايز و متناقض طبقه کارگر با بخش هاي اصلي بورژوازي در ايران است. پرده ساتر فراخواندن کارگران به زير پرچم ناسيوناليسم پرو غرب ايراني است. شرط استقلال جنبش طبقه کارگر ريشه کن کردن اين اغتشاش نظري و کشيدن فاصله عميق ميان سنت پرولتري با سنت بورژوايي است.
٣- اينها به رگه اي از کمونيسم تعلق دارند که خارج از سنت احزاب کارگري پا گرفته است. زندگي و وجود اينها چيزي جز نفي نظري افکار و باور سنتهاي رسمي اپوزيسيون بورژوايي نيست. در نتيجه براي به اصطلاح “راديکال ماندن”، براي نفي موقعيت عيني اجتماعي خود بعنوان بخشي از طبقات صاحب مالکيت ناچارند خود را بر مبناي اعتقادات شان تعريف کنند. مبناي “چپ شدن” اينها بريدن از مکان توليدي و طبقاتي شان است. اعتقاد و ايدولوژي پايه تشکيلات و سازمان اين جماعت است. آدمي که قرار است به اين احزاب و محافل مربوطه به پيوندد بايد از قبل به احکام غامض اين دراويش سوگند خورده باشد تا در آينده مرزبندي فرقه اش را با ديگري مشخص کند.
٤- دوستان مردم کيانند
کمونيسم بورژوايي ايران تاريخا نشان داده که اين پتانسيل را دارد که در هر برآمد اجتماعي سرباز جنبش هاي بورژوايي و احزاب سياسي آن شود و همه چيز را معامله کند. تا ديروز اين کمپ همراه با ناسيوناليسم عظمت طلب ايراني دل مردم را به سرنگوني تمام و کمال جمهوري اسلامي توسط پروپاگاند دولت آمريکا خوش کرد، با فرو ريختن کعبه امپرياليسم آمال و اهداف اين کمپ، ديديم که چگونه چارچنگولي همراه با بي بي سي و سلطنت طلبان و اپورتيونيست هاي حزب توده به زير پرچم سبز جمهوري اسلامي رفت.
کمونيسم بورژوايي در کنار طبقات دارا ثابت کرد که توان فروختن، حق زن، حق کارگر، حق جوان و آزادي را به بهترين وجه دارد! در اين بازار کثيف که همه چيز قابل فروختن بود جز سود، ناگهان جنبش سبز و نماز جمعه آن پیش درآمد آزادی سیاسی و انقلاب سوسیالیستی اعلام گردید! عاليجنابان! اينها ماهيت سياسي و سنت جنبش شماست. رو راست باشيد و اين کلاهبرداري و شارلاتانيسم سياسي تان را براي طبقه کارگر توضيح دهيد.
کارگران کمونيست آگاهند که جز متحد شدن و سازمانيابي طبقه کارگر و مردم انقلابي راهي نيست. ميدانند که با انقلاب سبز و نارنجي و غيره، از بالا جمهوري اسلامي را به سازش کشاندن تاکتیک کسی است که میخواهد مردم را برای معامله با جمهوری اسلامی و برای گرفتن سهم از آن به میدان بکشد. ميدانند که سرنگوني جمهوري اسلامي در گرو قدرتمندترين نيروي جامعه ايران يعني طبقه کارگر است و اگر کسي اين حقيقت را مخفي کند شارلاتان است. تمام جدال سي ساله حکمتيسم بر سر متحزب کردن کارگران و به چنگ آوردن قدرت سياسي است.
کمونيست هاي متشکل در حزب حکمتيست تا پاي جان تلاش کرده و خواهند کرد که کمونيسم بورژوايي را در کل هيبت اش افشا کنند. ما از اين رسالت و شرافت طبقاتي کوتاهي نخواهيم کرد. صورت مسله اما براي اين عاليجنابان، گذاشتن هندوانه زير بغل کارگران است. کمونيسم بورژوايي امروز در بن بست قرار گرفته است و طبقه کارگر ايران مي رود که با آن بعنوان يکي از موانع جدي تحريف کمونيسم کارگري تصفيه حساب کند. کسي که امروز اين مبارزه را تخطئه کند بيش از هر چيز تعلق خود را به زوال کمونيسم بورژوايي نشان داده است. حزب حکمتيست در اين ميدان آنقدر معرف جامعه و طبقه کارگر ايران هست که احتياجي به درافشاني هاي شما نداشته باشد.
————————————
سلامی دوباره به دوستان قدیمی! – در حاشیه نفرت نامه سلام زیجی
“هيچ تنگناى فکرى و يا رنجش عاطفى از يک مقاله انتقادى ما، آنهم در باره مقولاتى چون “شرايط عينى و ذهنى انقلاب”، “استراتژى انقلاب سوسياليستى” و نظاير آن، نميتواند بخودى خود يک سازمان مدعى کمونيست بودن را به چنان موضعگيرى آشکارا ضد دموکراتيک، ضد کارگرى و عقب مانده اى، آنهم با آن لحن زننده و کينه توزانه، بکشاند. ثانياً رهائى، يعنى ارگان تئوريک “رفقاى داخل” هم منتشر شد و روى انديشه رهائى را در تمام زمينهها سفيد کرد. رهائى نشان داد که وحدت کمونيستى واقعا، به اراده خود و در کمال هوشيارى سياسى تعارف را کنار گذاشته و تکليف خود را با حزب کمونيست بطور بنيادى روشن کرده است. “رهائى” گواه اين بود که اين بار وحدت کمونيستى دارد حرف حسابش را ميزند و روشها و سنتهاى واقعى اش را به نمايش ميگذارد. اگر مقاله ما تاثيرى داشته است، حداکثر اين بوده است که وحدت کمونيستى را وادارد تا پرده تعارفات سياسى را کنار بزند و جايگاه واقعى اش در درون طيف اپوزيسيون را آشکار کند. دوره موعظههاى خير انديشانه وحدت کمونيستى خطاب به “چپ” به صيغه اول شخص جمع (“رفقا بيائيم چنين و چنان نکنيم”)، سپرى ميشود، پاپيونها باز ميشود و خالکوبىها نمايان ميگردد. شايد لااقل خود اين شناخت دستاوردى باشد، اما ما انتظار بيشترى داشتيم.” منصور حکمت درنقد وحدت کمونیستی: آناتومی لیبرالیسم چپ در ایران
فواد عبداللهی: “نردبان” فقط براي بالا رفتن نيست، هنگام پايين آمدن نيز لازم است. پس هرگز نبايد نردبان را شكست يا به شكسته شدن آن رضايت داد. چه كسي ممكن است پس از بالا رفتن از نردبان و به آن بالا رسيدن، احساس كند كه ديگر نيازي به وجود نردبان نيست، آن را پس بزند يا بشكند؟! معمولا آدمها وقتي از نردبان بالا ميروند قصد جاخوش كردن و براي هميشه در همان نقطه ماندن ندارند، ميفهمند كه روزي روزگاري بايد پايين آمد و البته اگر مجال و امكاني تازه فراهم شود دوباره بالا بروند و حتي بالاتر از پيش. پس، وجود نازنين “نردبان” همواره بايد محفوظ و محترم بماند، چه براي بالا رفتن، چه پايين آمدن. آن كس كه نردبان را، پس از بالا رفتن و به نقطهاي رسيدن، ميشكند، در واقع زمينه شكسته شدن ستون فقرات خود را فراهم ميسازد، خواه قصد پايين آمدن داشته باشد يا بالاتر رفتن را اراده كرده باشد.
سلام زیجی بالاخره بعد از چند ماه کلاغ پر رفتن، سکوت خود را شکست. زخمی که از قرار معلوم یک دهه علاج نشده، ورم کرده وعفونی شده است، سرباز کرد. زحم از دست دادن ایرج و مجید در دوره تلاششان برای کسب خودمختاری سیاسی و تشکیلاتی و حق السکوت گرفتن از حزب! زخم از دست دادن دوستانی چون مهرنوش و آذر ماجدی، زحم کم اهمیت شدن شخصیتهای تبعیدی و مهم شدن وزنه حزب در داخل و غیره…، پس از هفت سال سکوت امروز چنین دردناک و غم انگیز سرباز میکند.
هم من و هم سلام نزدیک به هفت سال افتخار عضویت در کمیته مرکزی حزب حکمتیست را داشتیم، اقرار می کنم هیچگاه و هیچ جایی ابتلا سلام به چنین زخم عمیق سیاسی را ندیدم. تصور اینکه ایشان و طیف هیات دائم روزی روزگاری اینچنین به بهانه سیاست های رسمی حزب عمیق زخمی شده و لام تا کام حرفی نگفته باشند غم انگیز است. من شنیده بودم که برخی از این رفقا هفت سال است نمی دانند به چه اسناد و سیاستهائی رای داده اند و همه این مدت دیپلماتیک تشریف داشته اند اما برایم باورکردنی نبود تا این حد شخصی دلخور شده باشند. البته طبیعی است، سیاست هفت سال خون دل خوردن و ناخن جویدن کینه شخصی را هم با خود یدک می کشد. متاسفانه باید گفت که دیر شده است و این زخم قابل التیام نیست. سلام در مصاحبه اخیر تلاش زیادی کرده است که از حزب حکمتیست و خط رسمی آن یک شیطان ترسیم کند و علل کینه شخصی و سیاسی خود را با آن توجیه کند آدم سالم اما با حزبش، با نور چشمش شوخی نمیکند. میکند؟
سلام زخمی دیگر٬ دیپلماسی٬ نمیشناسد و ناگفته های دل اعضا هیئت دائم را که این همه سال در محافل گفته اند با صدای بلند وسط میدان شهر جار میزند. سلام تلاش میکند یکبار برای همیشه از شر این دمل چرکین خلاص شود. به همین دلیل در این چند صباح مانده از تاریخ سیاسی اش حاضر است پیاده نظام هر مخالف یا دشمن قدیمی شود و پیه هر لجنی را به تن بمالد، دست در انبان امین صادقی ها ببرد تا ثابت کند که از همان روز اول با کورش مدرسی سر سازش نداشته است!!! پس همه با هم السلام و علیک یا اصغر کریمی، جوادی، ماجدی، فرزاد، حسینی، مهرنوش موسوی، کومه له و … . ای دوستان قدیمی و زخم خورده از حزب حکمتیست! دندان رو جگر بگذارید، سلام زیجی به همه تان قول داده در ثانیه به ثانیه مراسم شیطان سازی از تاریخ حزب و کورش مدرسی حضور فعال داشته و روی همه تان را ببوسد. دلم به حال سلام و تک تک هیات دائمی ها میسوزد. آخر کدام آدم سیاسی میتواند چنین ظرفیتی داشته باشد که ۷ سال آزگار حامل چنین دمل سیاسی باشد و لام تا کام به حزب و رفقایش نگفته باشد و برای حفظ کرسی و ماندن در پست تشکیلاتی و گرفتن پز “شخصیت ها” در حزب، علیه وجدان سیاسی خود حرف بزند و فعالیت کند؟! شاید باید به این رفقا مدال ماراتن داد. استقامتی٬ که ایرج و مجید و ماجدی نداشتند!
من تصمیم داشتم کمی در مورد مضمون مقاله سلام بنویسم اما مگر بحث سلام چقدر مضمون داشت؟ تنها پیام آن به دوستان قدیم و آینده شان است که نگران نباشید ما به سرعت خودمان را به قافله میرسانیم . به سلام زیجی و همه اعضا هیئت دائم باید گفت: خیر پیش!