اصلاح‌طلبان در ماه یا در ته چاه

نویسنده: فواد عبداللهی

تاریخ انتشار: ۱۲ اوت ۲۰۲۲

اخیرا بخش‌هایی از مقدمه میرحسین موسوی بر جزوه‌ای از بیانیه‌های او در تحولات سال ۸۸ رو به بیرون منتشر شده است که به انتقاد از «ولی‌فقیه» و استراتژی جمهوری اسلامی در منطقه اشاره می‌کند.
تاکنون اصلاح‌طلبان حکومتی در داخل که زنگ خطر مردم معترض و به‌جان آمده را شنیده‌اند، مردمی که هر دوبال نظام را به دیوار میخکوب کرده‌اند، به این نامه واکنشی نشان نداده‌اند و سکوت را ترجیح داده‌اند. اصلاح‌طلبان حکومتی به درست تشخیص داده‌اند که در این شرایط بحرانی «نباید به نظام آسیبی وارد شود». مدت‌هاست به مخاطرات عبور جامعه از هر دوجناح پی برده‌اند؛ خوب می‌دانند که هر اصطکاک و تنشی در بالای حاکمیت می‌تواند در این شرایط، کاتالیزور مناسبی برای واژگونی کشتی نظام در توفان اعتراضات مردم آزادی‌خواه و تشنه رفاه شود. فهمیده‌اند که واقعیات بدیهی در این جامعه هست که از جنبش کارگری، معیشت و نان، حق اعتصاب و تشکل و تحزب، تا حق زن، آزادی پوشش و بیان و انزجار از قوانین اسلامی در متن جامعه علیه نظام‌شان در غلیان است. درماندگی، آشفتگی و دورنمای تاریک امروز نظام در برابر پیشروی طبقه کارگر و مردم آزادی‌خواه در سنگرهای متعدد اجتماع، حال هر دوجناح را گرفته است. سالم جستن از این تندپیچ محال است و انتظار معجزه از درون نظام سال‌هاست که مرده است.

اما اصلاح‌طلبان بیرون از حکومت در واکنش به نامه اخیر موسوی کاسه داغ‌تر از آش شده و فتیله حقارت را بالا نگه داشته‌اند؛ همه از دم از جمهوری‌خواهان و مشروطه‌خواهان، و از بی‌بی‌سی تا بهنود و ژورنالیست‌های دسته‌چندم رسانه‌های فارسی زبان، پشت نامه موسوی به خط شده‌اند. همه ناگهان از ضرورت یک «انقلاب اصلاح‌طلبانه» برای اصلاح نظام از درون می‌گویند؛ انگار نه انگار که جنبش سرنگونی از ۱۸ تیر ۷۸ و کنفرانس برلین تا دیماه ۹۶ و تا امروز، لحظه به لحظه رادیکال‌تر و آبدیده‌تر شده است؛ به روی مبارک‌شان نمی‌آورند که این جنبش مهر باطل بر اصلاح نظام از درون، چه بواسطه سیدخندان و چه در ظرف «انقلاب سبز و اصلاح‌طلبانه» زده است و امروز دیگر توفانی علیه کل نظام است که مواجه با آن با علم و کتل اصلاحات محال است! دنیا عوض شده است و مردم آزادی‌خواه و سوسیالیست‌ها با حکم «اصلاح‌طلب اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا» عرصه را بر نظام تنگ کرده‌اند. مدت‌هاست توده وسیع مردم به اینکه رفاه و سعادت و آزادی‌شان با حیات و ممات نه تنها حکومت اسلامی که نظام کاپیتالیستی در تناقض است پی برده‌اند. کلید شکست پروژه اصلاح رژیم از درون با تکیه بر این واقعیت زده شد. دلیل این‌که جامعه ایران دیر زمانی‌ست برای منتقد «ولی‌فقیه» اما وفادار به نظام هم تره خرد نمی‌کند در همین واقعیت نهفته است.

در این وضعیت آش‌ولاش اصلاح‌طلبان، در شرایطی که اصلاح‌طلبی‌گری و «تغییر نظام» از درون دیگر بازاری ندارد و جامعه ایران مدت‌هاست که خشت به‌ خشت در حال شکل‌دادن به یک آلترناتیو کارگری و سوسیالیستی برای عبور از تمامیت جمهوری اسلامی است، نامه موسوی را اصلاح‌طلبان بیرون حکومتی به فال نیک گرفته‌اند؛ به این امید کاذب که شاید خونی در رگ‌های لاشه متعفن جنبش اصلاحات پمپاژ کند.

«انتقاد» و اپوزیسیون‌بازی موسوی، شاگرد خمینی و نخست‌وزیر دهه خونین ۶۰، از خامنه‌ای مسخره است. هر رهگذری در ایران امروز می‌داند که این‌ها گوشت هم را می‌خورند اما استخوان هم را دور نمی‌اندازند. در تاریخ صدساله معاصر ایران انتقاد ناراضیان درون حکومتی از شاه و شیخ تاکنون هدفی جز شریک شدن و سهم‌خواهی در قدرت و یا نجات «سیستم» نداشته است و نتوانسته است مبنای تغییر و تحول جدی در جامعه به نفع مردم محروم باشد. پافشاری اصلاح‌طلبان بیرون از حکومت و خط‌ امامی‌های سابق درباره این‌که «گذشته مردم را به رخ‌شان نکشید» و «موسوی امروز در صف مردم است»، و قهرمان‌سازی از مهره‌ها و مسٸولین جانی این نظام، جز یک شیادی تمام عیار برای قهرمان‌کردن قاتلین و جلادان دیروز مردم نیست. درست مانند «بزرگ‌منشی» و اندرزهای آقای پهلوی در «فراموش کردن» گذشته افراد و وقاحت طرفداران نظام سرنگون‌شده سلطنت است که مهره‌های حکومتی از جمله امثال نصیری‌ها و پرویز ثابتی‌ها، رٸیس سازمان مخوف ساواک را قهرمان جلوه می‌دهند. اصلاح‌طلبان بیرون حکومتی و عناصر ملی – مذهبی ابن‌الوقت شریک در به‌قدرت‌رسیدن جمهوری اسلامی و جنایات آن که در نهایت یا تسلیم و حامی نظام اسلامی شدند و یا از قدرت به بیرون توسط حاکمیت پرتاب شدند، درست مانند «بچه حزب‌الهی»های سابق و «حقوق بشری»ها و فرشگردی‌های امروز، حد و مرزی در فریبکاری، دروغ، شانتاژ و توطئه درباره تاریخ شکل‌گیری نظام‌شان و جنایات‌شان نمی‌شناسند. برای این دشمنان مردم در لباس «اپوزیسیون»، از اصلاح‌طلب تا سلطنت‌طلب، استدلال مانند این می‌ماند که شما برای مراجع مذهبی و علمای عظام در مورد رد نظریه «ظهور مهدی موعود» و صحت «نظریه کوپرنیک»، به فاکت و استدلال رجوع کنید.

باید با تمام قدرت علیه برهم‌زدن صحنه محاکمه جمهوری اسلامی و شرکای آن ایستاد و دست‌شان را محکم بست. «به تاریخ رجوع نکنید!» در واقع گرد و خاکی است تا بتوان در پرتو آن هر سناریویی را به مردم و جامعه ایران تحمیل کرد. این داستان کودکانه که گویا تمام مشکلات زیر سر شخص «ولی‌فقیه» است و بقیه آقایان از وزیر و وکیل، سپاهی و قدیم حزب‌اللهی و اصلاح‌طلب تا فرماندهان «میهن‌پرست» ارتش، همگی در این سال‌ها «معصوم و بیگناه» و «منتقد» و «ناراضی» تشریف داشته‌اند، مشرف به موت است. مردم ایران جنبش اصلاحات و پلاتفرم ارتجاعی آن را دیده‌اند و از آن عبور کرده‌اند. امیدبستن اصلاح‌طلبان به راه‌انداختن گرد و خاکی که چشمان مردم آزادی‌خواه برای دیدن حقایق را کور کند، عبث و بیهوده است. کاربدستان و سران اصلی برپاکننده و سازمان‌دهنده بی‌حقوقی میلیونی مردم ایران از دور قابل رویت‌اند. مقامات حکومت و نظامی که در آن چهاردهه بساط سنگسارها، چوبه‌های دار، قتل‌عام زندانیان سیاسی، حمله به کردستان، قتل و ترور مخالفین در خارج کشور، به چپاول‌بردن ثمره و محصول کار میلیون‌ها کارگر و کارکن جامعه برپا شده است، باید از ریز و درشت به خاطر جرائم جنایی‌شان علیه میلیون‌ها نفر از مردم ایران، محاکمه شوند.

نامه موسوی و تحرک اصلاح‌طلبان بیرون از حاکمیت حتی در سطح انتقاد از استراتژی جمهوری اسلامی در منطقه و دخالت آن در سوریه هم بی‌اساس است. مگر استراتژی جمهوری اسلامی از روز اول پایه‌گذاری آن چیزی جز «پان اسلامیسم» و صدور اسلام به منطقه بوده است؟! از کی تا حالا یک «دلسوز» نظام و مرید خمینی و اسلام، یک ناسیونالیست عظمت‌طلب دوآتشه، از استراتژی گسترش مرزهای ایران و اسلام لب به انتقاد گشوده است؟! مگر جمهوری اسلامی با همین عظمت‌طلبی خود دل بخش وسیعی از ناسیونالیست‌های ایرانی را با خود نبرد؟! آقای موسوی دارد همان جام زهری را می‌نوشد که خمینی در پایان جنگ ایران و عراق نوشید؛ دلیل انتقاد آقای موسوی نه در چرخش فکری و سیاسی ایشان بلکه در شکست استراتژی «پان اسلامیسم» نظام ایشان چه در منطقه و چه در داخل ایران در برابر مردم است. ایشان خیال می‌کند که با انتقاد از خامنه‌ای می‌تواند هم گذشته خود و جناح خود را از انظار مردم پنهان کند و هم وعده سرخرمن رفع مشکلات جامعه ایران سر دهد.

واقعیت اینست که نه آقای موسوی و اسلام سبزش، نه زهرا رهنورد با لچک گل‌بته‌ای، نه جناب خاتمی و گفتگوی تمدن‌هایش و نه ابن‌الوقت‌های ملی- مذهبی بیرون از حاکمیت با جنبش «اصلاح نظام از درون»، هرگز با هدف اصلاحات سیاسی و اقتصادی در جامعه ایران وارد صحنه نشدند. این‌ها هیچ‌گاه مطالبه‌ای برای گشودن درب زندان‌ها و آزادی زندانیان سیاسی (بجز طرفداران خودشان در زندان) نداشتند؛ هیچ‌وقت خواهان لغو مجازات اعدام نبودند. در هیچ‌کجا خواهان لغو حجاب، آپارتاید جنسی و قوانین زن‌ستیز اسلامی نشدند. هیچ‌گاه از آزادی عقیده، بیان، تشکل، اعتصاب و تحزب (جز برای خودی‌ها) دفاعی نکردند. به بردگی کارگر، به ارزان و مفت بودن نیروی کار هرگز اعتراضی نداشتند. این‌ها نه برای دفاع از امنیت و آزادی جامعه، نه برای تقسیم ثروت و رفاه همگانی، بلکه برای عوام‌فریبی در یک نظام مختنق که از روز اول مورد تعرض مردم آزادی‌خواه و طبقه کارگر بوده است وارد صحنه شدند. این‌ها یکی از مکانیسم‌های جمهوری اسلامی برای حفظ نظام از گزند حمله مستقیم محکومین به حاکمان بوده‌اند.

فیل اصلاحات در میان اصلاح‌طلبان بی‌درایت و بیرون از حکومت در حالی هوا شده است که اصلاح‌طلبان «بادرایت» داخل حاکمیت از نزدیک با وحشت نظاره‌گر از کف‌رفتن شیرازه قدرت نظام در برابر پیشروی مردم آزادی‌خواه و شبح اداره شورایی جامعه هستند. ساختن «جمهوری دوم» اسلامی بر شانه‌های مردم، و به هزینه مردم، آن‌هم در حالی‌که جنبش ارتجاعی اصلاحات امتحان خود را پس داده‌ است و اکنون طبقه کارگر و آلترناتیو شورایی این طبقه عروج کرده است، خواب و خیال است. مردم را با مهره‌های سوخته یک جنبش ارتجاعی و شکست‌خورده نمی‌توان دیگر به سازش با رژیم کشاند. آن دوران سپری شد و جنبش اصلاحات برای همیشه به تاریخ سپرده شد. عکس موسوی و کارنامه نظامش را نمی‌توان مانند رهبرش خمینی در ماه کشید. جمهوری اسلامی با ایدٸولوژی‌اش، با سیاست و اقتصاد و سران ریز و درشت‌اش، امروز در ته چاه است. مشاهده این‌که طیفی از ورشکستگان سیاسی در ایران، پشت تپه خاکی از خودفریبی هنوز به «جمهوری دوم» اسلامی امید می‌بندند، و مشغول سرگرم‌کردن خودشان می‌شوند، هیچ عقل سالمی را به امکان تحقق چنین معجونی در روزهای آخر جمهوری اسلامی، نمی‌رساند.

Share on print
Share on twitter
Share on telegram
Share on email