رویدادهای سیاسی

نویسنده: فواد عبداللهی

تاریخ انتشار: ۶ اکتبر ۲۰۲۲


چراغ‌ها روشن می‌شوند!

با پیشروی مبارزات گسترده مردم آزادی‌خواه ایران در سنگرهای متعدد در مقابل جمهوری اسلامی، کار به جایی رسیده است که تاریخ جمهوری اسلامی از روز شکل‌گیری و پایه‌گذاری آن تا به امروز، از بیخ و بن توسط افکار عمومی جامعه ایران و بازماندگان صدها هزار قربانی این تاریخ، می‌رود که زیر و رو شود و جهان را متوجه خود کند. دیگر سکوت و انکار سران و سردمداران تبهکار این نظام در قبال این تاریخ خونین و در مقابل اعدام‌های فله‌ای دهه ۶۰ و کودتای خشنی که با تکیه بر کشتار دسته‌جمعی صدها هزار انسان کمونیست و آزادی‌خواه سازمان داده شد تا آرمان‌های انقلاب بهمن ۵۷ را به شکست بکشانند، کارایی ندارد. بیش از این حساب بازکردن جنایتکاران اسلامی روی سانسور و خاموش‌کردن حافظه تاریخی جامعه راه به جایی نمی‌برد. جنبشی که برای ادامه‌ی انقلاب شکست خورده‌ی سال ۵۷  و برای خلاصی از نکبت حاکمیت اسلامی و برای برپایی جامعه‌ای مرفه، آزاد و برابر روز به روز آبدیده‌تر و جری‌تر می‌شود، اکنون تک به تک سران آدمکش این نظام را مجبور به «پاسخگویی» در مورد سرکوب اهداف انقلاب ۵۷ که با توسل به کودتای خونین جریان مرتجع اسلامی در خرداد ۶۰ در جهت پایه‌گذاری جمهوری اسلامی انجام گرفت، کرده است.

بعد از حسینعلی نیری یکی از اعضای موسوم به «گروه مرگ»، نوبت به جناب حسین موسوی تبریزی رسیده است که در مورد اعدام‌های دهه ۶۰ اظهار نظر بکنند. ایشان در مصاحبه‌ای با «انصاف نیوز» خود را به جاده خاکی می‌زند و می‌گوید که «اطلاعاتم از اخبار و شنیده‌هاست» و نقش عمده را «آقای» ری‌شهری، وزیر اطلاعات، داشته و انزمان هم «آقای» لاجوری «دادستان» تهران بود و جزٸیات را «آقایان» رٸیسی و اژه‌ای می‌دانند چون آن‌ها هر دو «قاضی» بودند و گویا جناب تبریزی خودش در زمان اعدام‌های سال ۶۷ فقط «نماینده مجلس» بوده و امروز از در «بی‌گناهی» نسبت به این قتل‌عام بزرگ که قابل مقایسه با آلمان نازی و نسل‌کشی در رواندا است و ایشان به آن «اتفاقات» می‌گوید، وارد شده است. ایشان که طبق گفته‌های خود با «رفیق نزدیک‌شان آقای ری‌شهری» همسایه بوده و همه اطلاعات را از ایشان دریافت کرده است در نهایت «از امام اجازه می‌گیرند که زندانیانی که توبه نکرده‌اند را محاکمه کنند چون بنا داشتند که در هر شهری شروع به آشوب کنند و در نهایت امام اجازه دادند». ابتدا نگاهی بندازیم به فضای مصاحبه و فرهنگ لغات و صفاتی که در این گفتگو مورد استفاده قرار گرفته‌اند. فضای غالب بر مصاحبه به طور فاحشی رنگ و بوی شکست ارتجاع اسلامی در ایران امروز را می‌دهد. لحن و رفتار شیک «آیت‌الله» تبریزی از این نظر قابل مکث است و به هیچ وجه در سخنان ایشان خبری از چهره‌های وحشی فالانژهای حزب‌اللهی دهه شصت، دهان‌های کف کرده حاج آقاها، حجت‌الاسلام‌ها و آیت‌الله‌ها نیست. هیچ خبری از تظاهرات‌ها و اعتصابات مردمی و همزمان به رگبار بستن‌های برادران کمیته و سپاه نیست. ایران دهه شصت و تهران گویا جامعه‌ای است آرام که توسط عده‌ای به «آشوب» کشیده می‌شود و در نهایت «از امام اجازه می‌گیرند که زندانیانی که توبه نکرده‌اند را محاکمه کنند چون بنا داشتند که در هر شهری شروع به آشوب کنند». سخنی از گورهای دسته‌جمعی، لعنت‌آبادها، اوین‌ها و قزل حصارها، «جهاد علیه کمونیست‌ها، کفار، مردم کردستان و ترکمن صحرا»، «مفسد فی‌الارض»، «حزب فقط حزب‌الله، رهبر فقط روح‌الله»، «می‌کشم می‌کشم آن‌که برادرم کشت»، «امت مسلمان همیشه در صحنه» و … نیست. گویا ایران دهه شصت جامعه‌ای است آرام و تهران، شهری است که در آن آدم‌ها زیر سیطره حاکمیت دلربای اسلامی، با وزارتخانه‌ها و مجلس و بیت امامش مشغول کار و زندگی‌اند و ناگهان شاهد گروهی «آشوب‌گر» در زندان‌ها و خیابان‌ها هستیم! گویا آقایان در دهه شصت «نمایندگان» خدا و ولی‌فقیه علیه هر چکه آزادی‌خواهی و بویژه کمونیست‌ها نبودند و فتوای شکار کمونیست‌ها را در خیابان‌ها به اتهام بی‌خدایی صادر نمی‌کردند!

واقعیت اینست که در ایران امروز حتی خطاب کردن اعضا و سران حاکمیت در میان خودشان به «آیت‌الله» و «برادر حزب‌اللهی» فحش محسوب می‌شود. باید آن گذشته چرکین، متعفن و مخوف به زبان شهری، به زبان نسل مدرن که هیچ بدهکاری به نظام اسلامی ندارد و تمام مقدسات، فرهنگ و مبانی ضد انسانی این حاکمیت را زیرپا له کرده، بازخوانی شود. آن خشونت کثیف دهه شصتی، آن فضای سیاه فرهنگ اسلامی، آن برادران پاسدار حزب‌اللهی دهه شصت، آن صداهای گوش‌خراش «الله و اکبر» در راهرو کمیته‌ها و گشت ارشادها، آن صدای تیر خلاص زدن‌ها در زندان‌ها و میادین تیرباران، آن داعش‌های دهه شصت ایران، امروز در حالی‌که هنوز توسط مردم سرنگون نشده‌اند اما از ترس آتیه خود و محاکمه در دادگاه‌های مردمی زیر نام «منتقد»، مسٸول، مهندس، دکتر و کارشناس و تاریخ‌نگار قایم شده‌اند و لرز کرده‌اند. از بالا تا پایین این نظام، روند «کی بود کی بود من نبودم» در میان سران ریز و درشت آن آغاز شده است. حرف‌های موسوی حال و روز امروزشان و این‌که خدای دهه شصت این‌ها سال‌هاست که زیر فشار یک جنبش عظیم برای خلاصی از نکبت اسلامی خفه شده است، را نشان می‌دهد. عر و تیزهای «آقا» در مورد دهه شصت، صورت‌شان را با سیلی سرخ نگه داشته است.

تاریخ نگاری دهه ۶۰ از زبان کفتارهای اوین، آن‌هم در این وانفس‌های نظام اسلامی، تنها ارزشی که دارد اینست که دروازه جدیدی از بررسی وقایع دهه ۶۰ و چگونگی تولد و پایه‌گذاری جمهوری اسلامی را در زمانی گشوده است که آقایان در برابر توفان اعتراضات و اعتصابات کارگری و مردمی، پشت به دیوارند. از این زاویه باید قدم گذاشتن جناب موسوی تبریزی به این میدان را به فال نیک گرفت؛ کم کم بقیه دوستان ایشان از بیت رهبری تا مجلس و وزارتخانه‌ها و تا شورای نگهبان و سران هر سه قوه هم مجبور به ورود به این میدان خواهند شد.

طبقه کارگر و ما کمونیست‌ها مشتاقانه به استقبال این روند می‌رویم و مقدمات محاکمه تک تک سران و سردمداران این حاکمیت شوم را مهیا کرده‌ایم. تاریخ پایه‌گذاری جمهوری اسلامی و جنایاتش را روی قاعده اصلی آن می‌نشانیم. به جهانیان ثابت می‌کنیم که جمهوری اسلامی نه محصول انقلاب ۵۷، آن‌گونه که خود ادعا می‌کند، بلکه محصول کودتای خشن خرداد ۶۰ بود. تا قبل از این تاریخ، قدرت دوگانه حاکم بود. کرور کرور مردم در شوراهای محل کار و زندگی خود، متشکل و مسلح بودند. در کردستان انقلابی، کمونیست‌ها برای دفاع از دستاوردهای انقلاب ۵۷ و علیه نیروی ضد-انقلاب بورژوا امپریالیستی به رهبری جریان مرتجع خمینی سنگر بسته بودند. در کارخانه و مراکز کار، شوراهای کارگری و مردمی خاری در چشم «کمیته‌های امام» بودند. دانشگاه‌ها دست دانشجویان کمونیست و تشکل‌های دانشجویی چپ بود. تا قبل از خرداد شصت، جامعه نه در دست جریان اسلامی بلکه آزادی‌های سیاسی در جامعه، آزادی تحزب، تشکل و اعتصاب توسط قدرت مردم در شوراها به دست آمده بود. در این مقطع جامعه ایران، خیابان‌های تهران و اصفهان و سنندج نه شباهتی به «مدینه اسلامی» و «آرمان‌های مسلمین» داشت، (یعنی آنچه تاریخ‌نگاری جعلی بورژوازی ایران چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون راست در طول این چهل سال علیه انقلاب و انقلابیون ۵۷ گفته‌اند)، بلکه به میادین پاریس در انقلاب کبیر فرانسه شباهت داشت؛ مقاومت مردم کردستان علیه ارتجاع اسلامی بویژه در سنندج به مقاومت مردم پاریس علیه اشغال نیروهای آلمان نازی شباهت داشت؛ تا قبل از خرداد شصت خبری از اتمام انقلاب ۵۷ و خلع سلاح مردم نبود. تمام داستان، کشمکش و جدالی زنده و طبقاتی بر سر تعیین تکلیف قدرت سیاسی بود؛ جدالی سهمگین بین دو نیرو بر سر قدرت سیاسی در جریان بود؛ یکی جریان ضد انقلاب بورژوا-امپریالیستی به رهبری ارتجاع خمینی در بالا و دیگری مردم آزادی‌خواه و طبقه کارگر در پایین!

بورژوازی و نیروهای ضد انقلاب آن با دو جناح لیبرال‌ها به رهبری بنی‌صدر و حزب جمهوری اسلامی به رهبری خمینی تا قبل از خرداد شصت قادر به یک‌کاسه کردن قدرت به نفع خود نبودند و عاجز از فرستادن مردم به خانه و خلع سلاح مردم بودند. با کودتای بنی‌صدر که پشتیبانی سازمان مجاهدین را با خود داشت عملا توازن در بین دو جناح در بالا به هم ریخت و به فرمان خمینی، بنی‌صدر خلع مسٸولیت می‌شود و قتل‌عام سازمان مجاهدین و یک‌کاسه کردن قدرت در بالا را دستمایه یک حمله خشن و وسیع به کل جامعه، به تمام سازمان‌های سیاسی و به دستاوردهای انقلاب ۵۷ می‌کنند. جنگ قدرت در بالا بین دو جناح ضد انقلاب توسط جناح خمینی در خرداد شصت توانست جامعه را به خون بکشد و مانع از پیشروی و رادیکالیزه شدن اهداف انقلاب ۵۷ شود. اپیزودها و لحظات قبل از خرداد شصت و مقاومت و مبارزه توده‌های وسیع مردم در شوراهای محل کار و زیست خود علیه دخالت جریان مرتجع اسلامی در سیر تحولات آن‌دوره و همچنین تقلای دو جناح لیبرال‌ها و حزب جمهوری اسلامی برای ممانعت از رادیکالیزه شدن اهداف انقلاب ۵۷ توسط جنبش کارگری و سوسیالیستی، در تاریخ‌نگاری بورژوازی ایران چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون، آگاهانه فیلتر شده است. این‌ها نمی‌گویند که در آن مقطع، جریان اسلامی گروه‌های ساواک را دوباره به کار گماشت. کمیته مشترک با ساواک تاسیس کرد و با عبای اسلامی تزٸین‌شان کرد. این‌ها حتی برادر تنی خودشان، قطب‌زاده را اعدام کردند؛ جهاد علیه «کفار» راه انداختند و به کردستان انقلابی لشکرکشی کردند؛ این‌ها هیچ‌گاه در تاریخ‌نگاری‌شان اقرار نمی‌کنند که در کردستان با مقاومت و سنگربندی کمونیست‌ها و مردم آزادی‌خواه، مجبور به نشستن پشت میز مذاکره با احزاب سیاسی چپ شدند. هیچ‌گاه به اعدام و تیر خلاص زدن به مجروحین روی برانکارد، به خمپاره‌باران سنندج سرخ و مقاومت ۲۴ روزه مردم انقلابی آن علیه اشغال کردستان توسط جریان اسلامی، به اعدام‌های ترکمن‌صحرا تنها به جرم برپایی شوراهای دهقانی، به تابوت‌ها و «قیامت‌گاه»های اوین، به اعترافات شریعتمداری و خلخالی و صدها تن از عناصر جنایتکار خود، اشاره‌ای نمی‌کنند.

اما تاریخ را همیشه حاکمان نمی‌نویسند؛ امروز ورق برگشته است. با عروج دوباره طبقه کارگر ایران، با برافراشته‌شدن پرچم «شوراها» و حاکمیت شورایی بعد از گذشت چهل سال از سرکوب انقلاب ۵۷ توسط جریان اسلامی، با برآمدن جنبش رهایی زن و مبارزات وسیع زنان علیه قوانین زن‌ستیز حاکمیت اسلامی و با به‌مصاف طلبیدن تمام وجوه کریه این نظام توسط مردم، پرونده تک به تک عوامل این حاکمیت منحوس نزد مردم ایران و جهان قدم به قدم گشوده می‌شود. مفری برای این‌ها قابل تصور نیست. چراغ‌ها را ما و میلیون‌ها انسان همسرنوشت و تشنه رهایی و حقیقت روشن کرده‌ایم؛ پرونده‌های قطور جنایات‌شان از دور پیداست و زیر بغل‌شان است. اظهارات جعلی جناب موسوی تبریزی بیش از این‌که چیزی در مورد دهه شصت بگوید، بازتاب هراس و وحشت نظام اسلامی از انقلابی است که در راه است و می‌رود که برای همیشه به گور سپرده شود. این‌بار تاریخ واقعی را «شکست‌نخوردگان» و فاتحان فردا می‌نویسند!

در عراق چه خبر است؟ 

بی‌ثباتی سیاسی در عراق به اوج خود رسیده است. ده ماه از آخرین مناسک انتخاباتی در این کشور می‌گذرد و هنوز هیچ بند و بستی در پارلمان و در بالای حاکمیت نتوانسته است که به ایجاد یک نیمچه دولت ختم شود؛ هر کاری می‌کنند، به هر حربه‌ای که متوسل می‌شوند، هر انتقاد و عقب‌نشینی و «اصلاحی» که به خرج می‌دهند به کت مردم جان به‌لب رسیده عراق نمی‌رود. مردم آزادی‌خواه عراق از اکتبر سال ۲۰۱۹ با اعتراضات و اعتصابات گسترده خود که به «انقلاب تشرین» معروف گشت، حکم به رفتن حاکمیت مبتنی بر تقسیمات قومی – مذهبی دادند و این نظام سرتاپا گندیده را از مشروعیت انداخته‌اند. مردم برای رفاه و سعادت علیه کل نیروهای ارتجاعی، از مالکی و عبادی، صدر و حکیم تا حشدشعبی و طالبانی و بارزانی به میدان آمدند. اعتراض به فساد، بیکاری، فقر و بی‌آیندگی به فراخوان برای سرنگونی حاکمیت قومی- مذهبی که از زمان حمله نظامی آمریکا و متحدانش به عراق در سال ۲۰۰۳ ایجاد شده است و همزمان به نفرت و انزجار مردم از مداخله جمهوری اسلامی ایران در تحولات عراق انجامید. این حکمی است که از اکتبر سال ۲۰۱۹ تاکنون، در هر دم و بازدم تحولات در عراق خود را نشان می‌دهد و استخوانی است که در گلوی تک تک نیروهای قومی- مذهبی حاکم در هیٸت حاکمه عراق گیر کرده است. تا سایه چنین گانگسترهای مذهبی – قومی در ساحه سیاسی عراق وجود دارد و تا مردمی که در مقابل این اوباش حکم به برچیدن این منجلاب طواٸف و عشایر داده‌اند، بی‌دولتی و بی‌ثباتی در عراق خاتمه نمی‌یابد.

موج‌سواری مقتدی صدر روی نفرت و انزجار مردم از مداخله جمهوری اسلامی ایران در عراق و حاکمیت قومی – مذهبی که از زمان حمله نظامی آمریکا و متحدانش به عراق ایجاد شده است، نه محصول «همدردی» و «همسرنوشتی» این حقه‌باز شارلاتان که حاصل عدم حضور اجتماعی آلترناتیو کمونیستی طبقه کارگر و رهبران سوسیالیست در صحنه سیاست عراق است. مقتدی صدر همان نیروی اسلامی مرتجعی است که مردم به‌پاخاسته عراق در اکتبر سال ۲۰۱۹ را در خیابان‌ها به گلوله بست، چادرهای اعتصابیون میدان تحریر در بغداد را به آتش می‌کشید و جوانان معترض را در کافه‌ها با قمه لت و پار می‌کرد. مردم عراق به همان اندازه که خواهان عدم دخالت ایران در سیر تحولات در عراق‌اند به همان میزان از صدر و نیروهای شبهه اسلامی و گانگستر آن کینه دارند و برای برچیدن آن‌ها لحظه شماری می‌کنند. از آرزوها و آرمان‌های مردم آزادی‌خواه عراق نمی‌توان نمد «صدری» درست کرد. این کار رسانه‌های مزدور و بی‌شرافت دنیای معاصر است؛ صدر همچون جمهوری اسلامی خود یکی از مسببین این نابسامانی و کشیدن عراق به منجلاب بی‌ثباتی است. از ایران تا بغداد، همه این اوباش مدت‌هاست که صدای فریاد مردم محروم و آزادی‌خواه عراق را شنیده‌اند! مدت‌هاست که خطر طغیان گرسنگان و محرومان جامعه را به یکدیگر گوشزد می‌کنند و تلاش می‌کنند به شیوه‌های مختلف و با طرح‌های گوناگون از عروج آن جلوگیری کنند! اما دیگر دیر شده است. هر «احساس خطر» و زمین لرزه‌ای در عراق می‌تواند تبدیل به تکان بزرگتری از «انقلاب تشرین» در اکتبر ۲۰۱۹ شود. کمونیست‌ها و طبقه کارگر در عراق باید این فرصت را دریابند و مانع موج‌سواری نیروهای مرتجع اسلامی و قومی روی اعتراضات مردم آزادی‌خواه شوند.

Share on print
Share on twitter
Share on telegram
Share on email