رویدادهای سیاسی

نویسنده: فواد عبداللهی

تاریخ انتشار: ۵ مه ۲۰۲۲

 

  • فرانسه؛ ماه عسل یك هفته‌ای آقای ریس جمهور

حداقل دو واقعیت مهم و یك هشدار تاریخی در انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر در فرانسه تثبیت شد. نخست به واقعیت‌ها بپردازیم؛ اولین واقعیت اینست كه مارین لوپن، نامزد راست افراطی كه بخاطر خصومتش با اتحادیه اروپا و غیر فرانسویان شناخته می‌شود، در انتخابات شكست خورد. اما با بالاترین درصد آراٸی كه حزب او تا به حال داشته است.

دومین واقعیت اینست كه امانوٸل ماكرون، از حزب راست میانه در انتخابات پیروز شد. اما به دلیل عدم مشاركت بی‌سابقه تاریخی مردم در انتخابات فرانسه در نیم‌قرن پیش، به تعداد آراء بالا دست پیدا كرد.حتی برای بسیاری از رای‌دهندگان، انتخابات اخیر فرانسه كمتر به این موضوع بستگی داشت كه می‌خواهند از چه كسی حمایت كنند تا اینكه با چه كسی مخالفت كنند. طبق نظرسنجی‌ها ۴۵ درصد كسانی كه با وجود بیزاری از ماكرون، به وی رای داده‌اند هدفی جز مقابله با به‌قدرت رسیدن راست افراطی نداشته‌اند. همان نظر سنجی‌ها نشان داد كه عكس این هم صادق است. حدود نیمی از رای‌دهندگان به لوپن بیشتر با ادامه سیاست‌های راست میانه به رهبری ماكرون مخالف بودند تا حمایت از راست افراطی! در دور دوم انتخابات، رای شركت‌كنندگان «نه» به هر دو کاندیدا بود تا آری به هریک از آنان! نكته قابل توجه اینكه، در این انتخابات رای ممتنع و سفید به بالاترین حد خود رسید. تحولی قابل توجه در فرانسه، جایی كه مشاركت در انتخابات به لحاظ تاریخی بعد از جنگ جهانی دوم حدود ۸۰ درصد بوده است.

اما هشدار تاریخی چیست؟ كارشناسانی كه تاریخ انقلابات در فرانسه را مطالعه می‌كنند نشانه‌هایی از یك «خطر» عظیم اجتماعی می‌بینند كه جامعه فرانسه را به سمت یك انتخاب دیگر سوق می‌دهد.فرایندی كه از بالماسكه «انتخابات» صوری در نظام دمكراسی‌غربی عبور كرده و آنقدر «خطرناك» است كه دست به ریشه ساختار می‌برد و مناسبات حاكم را دگرگون می‌كند.

ترنس پترسون مورخ سیاسی در دانشگاه فلوریدا می‌گوید: «اكنون كه شاهد یك گسست تمام عیار میان شهروندان با ساختار حاكمیت در فرانسه هستیم و شهروندان در نظم پارلمانی حاكم در فرانسه نمایندگی نمی‌شوند این سوال بر فراز تاریخ فرانسه دوباره مطرح شده است كه برای تغییر اوضاع به نفع اكثریت شهروندان، راهی جز رجعت به تجربه تاریخ انقلابات در فرانسه نمانده است و انتخاب دیگری در حال زایمان است.» این حقیقت که «شبح» تحولات رادیكال اجتماعی در فرانسه از انقلاب کبیر تا کمون پاریس همچنان بر فراز جامعه در گشت و گذار است، فرانسه را به یکی از حاصل‌خیرترین جوامع اروپایی برای انقلابی دیگر تبدیل کرده است. عدم مشارکت مردم در انتخابات اخیر و اعتراضات بعد از آن، «خطر» این تجربیات و «انتخاب سوم» را بر سر بورژوزای فرانسه از راست تا «چپ» آن گرفته است.
هنوز یك هفته از ماه عسل ماكرون نگذشته كه فرانسه به فراخوان اتحادیه‌های كارگری در اول ماه مه خروشید. هزاران نفر در سراسر فرانسه در روز جهانی طبقه كارگر علیه ریاضت اقتصادی، فقر و بیكاری وارد میدان شدند. شواهد حاكیست كه فشار پایین به شكاف و اغتشاش در بالا و در هیٸت حاكمه دامن زده است. بدون شك نبرد سیاسی بعدی، نبردی است كه دیگر قدرت خود را نه از پارلمان و احزاب پارلمانی كه در میادین وسیع شهرها، كارخانه‌ها، محلات و مجامع‌عمومی از رهبران و سخنگویان كارگری و مردمی می‌گیرد. امروز برای هر عابری روشن شده كه هر ذره رفاه و انسانیت در جامعه به دامنه قدرت طبقه كارگر و سازمان‌های كارگری در برابر بنگاه‌های سرمایه‌داری و احزاب و دولت‌های وابسته به آنها گره خورده است. فرانسه امروز در آغاز راهی است كه كمون پاریس پرچم‌دار آن بود.

  • «برادر بزرگ» و روز جهانی آزادی مطبوعات

جو بایدن، رییس‌جمهور ایالات متحده، سوم ماه مه به مناسبت روز جهانی آزادی مطبوعات گفت که «مطبوعات آزاد، نگهبان حقیقت است.»

اشك تمساح آقای جو بایدن را چه كسی باور می‌كند وقتی كه «وزارت حقیقت» جناب رٸیس‌جمهور بیش از ده‌سال است كه شبكه افشاگر جهانی «ویكی‌لیكس» را جنایی اعلام كرده و قرار است جولیان آسانژ، مدیر این شبكه را تنها به جرم افشای جنایات جنگی دولت آمریكا در افغانستان و عراق با حكم ۱۷۵ سال زندان به صلیب بكشد؟! جو بایدن در راس «دمكراتیك»ترین و مخوف‌ترین دولت جهان سرمایه‌داری است. ماموریت «وزارتخانه حقیقت» در آمریكا، همیشه تغییر و تحریف واقعیت‌های تاریخ در خدمت تولید دروغ و جنگ‌طلبی بوده است. دروغ‌هایی كه آقای بایدن بنام حقیقت، همانند «برادر بزرگ» در رمان ۱۹۸۴، لزوم ثبت‌ شدن‌شان را تعیین می‌كند. از نظر آقای بایدن و تمام دولت‌های قبلی در آمریكا و بخشا در اروپا، خبرنگاران و روزنامه‌نگاران، بردگان «وزارت حقیقت» در دمكراسی‌غربی هستند كه وظیفه‌شان انتشار «حقیقت» مورد نظر «برادر بزرگ» است وگرنه همچون جولیان آسانژ مجازات می‌شوند. در جهان امروز، از الگوهای «دمكراتیك» حاكمیت سرمایه‌داری در اروپا و آمریكا تا خونریزترین اشكال آن در جوامع خاورمیانه یك هدف مشخص را دنبال می‌كنند: بستن دهان شهروندان معترض و تحمیل سكوت به جوامع بشری! در جهان سرمایه‌داری همچنان «جنگ صلح است، آزادی اسارت است و نادانی توانایی است.»در چنین جهانی با چنین مختصاتی، منبع لایزال «حقیقت»، حاكمانند. در این جهان، داشتن رسانه یک امتیاز است نه یک حق همگانی. امتیازی است که «وزارت حقیقت» به جیره‌خواران خاص خود می‌دهد. هر چه به او نزدیک‌تر باشید مجوز رسانه بزرگ‌تری را می‌گیرید. خود حکومت‌ها، صاحب بزرگ‌ترین صداها و بزرگ‌ترین بلندگوها هستند. در چنین جهانی، پرسش، یعنی تردید، و تردید، یك عنوان مجرمانه به اسم «دشمن منافع ملی» یا «تشویش افكار عمومی» است كه ارتكاب آن، مانند نمونه ویكی‌لیكس پیگرد قانونی دارد. در این جهان روایت غالب و روایت رسمی همان است كه از زبان مقام‌های دولتی و رسانه‌های جنگی بیان می‌شود.در چنین ساختاری است كه به رسانه‌ها ابلاغ شد كه راه «مبارزه با تروریسم» و «صلح جهانی» از حمله نظامی به عراق می‌گذرد و رسانه‌ها این ادعا را بدون هیچ تردیدی منتشر كردند، «سند» پشت «سند» در اثبات اینکه صدام به سلاح‌های کشتار جمعی مسلح است منتشر کردند و «تحلیلگران» و «کارشناسان»شان در مورد «ضرورت» مقابله با آن، هزاران صفحه را سیاه کردند و بر طبل حمله و کشتار جمعی مردم بیگناه عراق کوبیدند.

در چنین ساختاری است كه به رسانه‌ها ابلاغ می‌شود كه اعتراض علیه آپارتاید قومی دولت اسراٸیل در حق مردم فلسطین، معادل «آنتی سمیتیسم» است و در جوامع غربی ممنوع است، و رسانه‌ها این ادعا را بدون هیچ تردیدی منتشر می‌كنند.

در چنین ساختاری است كه به رسانه‌ها ابلاغ می‌شود كه ریشه‌های جنگ در اوكراین به دیوانه‌ای به نام پوتین برمی‌گردد، خارج از این روایت رسمی هر روایت دیگری جرم است و پیگرد قانونی دارد و نگهبانان «حقیقت» در غرب این ادعا را بدون هیچ تردیدی منتشر می‌كنند. در راس این ماشین ایدٸولوژیك جنگی، بورژوازی غرب نشسته است؛ دست‌راستی‌ترین و فاشیستی‌ترین باندهای سیاسی نشسته‌اند؛ عربده‌های ناسیونالیستی و تعرض به انسان غیر اروپایی – آمریكایی چنان تهوع‌آور است كه حتی صدای محافظه‌كاران سنتی در صفوف احزاب بورژوازی غرب را هم درآورده است و هراس از فضای «روس»كشی و «شرقی»كشی از سر و كول‌شان بالا رفته است.

اما اگر جهان امروز تنها جهان یكه‌تازی دولت‌های سرمایه‌داری و «وزارت حقیقت»شان بود، اگر دنیا تنها صحنه ریاكاری رسانه‌های غربی و ژورنالیسم جنگی دولت‌ها بود، بدون شك تاكنون خفقان، تباهی، راسیسم، سیاهی، دروغ، نفرت و جنگ‌طلبی، جامعه بشری را خفه کرده بود. اما جهان امروز صحنه یك كشمكش بنیادین بر سر بازتعریف یك حقیقت طبقاتی است. دیپلماسی مخفی و «پنهان‌كاری ساختاری» حاكمان جهان سرمایه‌داری بیش از این از پس موج ساختارشكنانه شهروندان تشنه رفاه و دسترسی به اطلاعات بر نمی‌آید. میلیون‌ها انسان مشتاق و شیفته حقیقت با روایتی ساختارشكنانه از وقایع از آمریكا و اروپا تا خاورمیانه به حركت در‌آمده‌اند. «حقیقت»ها از زاویه منافع شهروندان جهان با «حقیقت»ها از نگاه حاكمان جهان تفاوت ماهیتی دارند. بشریت از رخوت دهه نود بیدار شده است و نبرد علیه روایت رسمی رسانه‌ها و دولت‌ها آغاز شده است.

بورژوازی غرب بیش از این قادر نیست بلحاظ فكری و سیاسی بر سكوی «دمكراسی»، «پارلمانتاریسم» و «حقوق بشر» مانور دهد. با هر داعیه «حقیقت‌جویی» آمریكا و دول‌غربی، صدها پرونده از جنایات دمكراسی‌غربی از جنگ جهانی دوم به این ‌سو رو می‌شود و دیوار سانسور و اختناق «وزارت حقیقت»شان را فرو می‌ریزد. نطفه‌های حاكم شدن بشریت بر سرنوشت خویش بسته شده است. جدال بر سر آزادی بیان، آزادی دسترسی به حقایق دستکاری نشده، آزادی بدون قید و شرط مطبوعات و نشر حقایق به یکی از جدال‌های جدی جامعه بشری تبدیل می‌شود. ورق برمی‌گردد و حقیقت از منظر طبقه كارگر و جنبش سوسیالیستی این طبقه بازتعریف می‌شود. با قطبی‌شدن هرچه بیشتر جدال جنبش‌های سیاسی در مقابله با تعرض بورژوازی به دستاوردهای سه قرن اخیر، پرچم ماركس و كمونیسم طبقه كارگر به سرعت به اهتزاز در می‌آید.

Share on print
Share on twitter
Share on telegram
Share on email