سرنوشت غم‌انگیز یك صاحب‌خانه شوربخت

نویسنده: فواد عبداللهی

تاریخ انتشار: ۱۵ ژانویه ۲۰۲۱

فرخ نگهدار در گفتگو با یكی از روزنامه‌های اصلاح‌طلب چاپ تهران تحت نام «مستقل»، به انتخابات ۱۴۰۰ پرداخته است؛ نگران شرایط دولت آتی و «چالش‌هایی» است كه می‌توانند «رابطه دولت – ملت» را بیش از آنچه كه هست «عفونی» كنند. وی می‌گوید: «آنچه پاشنه آشیل انتخابات ۱۴۰۰ است مسئله سطح مشارکت است. اما عمیقا اعتقاد دارم که نحوه انتخاب این دولت و صحنه انتخابات ۱۴۰۰ تاثیر قطعی و تعیین کننده در توان آن دولت برای دست و پنجه نرم کردن با چالش‌هایی خواهد داشت که حین مذاکرات فراروی کشور ما قرار خواهد گرفت. نگرانی عمده من این است که انتخابات ۱۴۰۰ نه تنها در کاهش سطح نارضایی عمومی بی‌اثر باشد، بلکه بر حدت و عمق آن بیافزاید… هر زخمی بر ریسمان و رابطه دولت – ملت محیط مساعدی است برای عفونی شدن و تجمع تهدیدها علیه امنیت ملی..»

یكی از شاخص‌های ارزیابی از وضعیت امروز جمهوری اسلامی، مشاهده حال و روز جناح اصلاح‌طلبان و جبهه موسوم به جنبش ملی – اسلامی، علیرغم تنوع وسیع سازمانی و تاریخچه‌های گوناگون، بعنوان یك اردوی واحد است. فرخ نگهدار یكی از اعضای «ارشد» این اردو است. می‌گویم ارشد، چراكه علیرغم اینكه ایشان در این اردو و در مشروعیت دادن به جمهوری اسلامی در طول این چهل سال و در لحظه‌به‌لحظه افت و خیز نظام، از همه و حتی امثال خاتمی هم صاحب‌خانه‌تر بوده است، اما سهمی از قدرت و مقام در نظام اسلامی نصیبش نشد. این سرنوشت غم‌انگیز عضوی از اعضای یك خانواده اسلامی است كه در انقلاب ۵۷، ناخواسته مهر «چپگرا» وبال گردنش شد و در نیمه راه پایان دهه ۶۰ با اردنگی خمینی، «برادر بزرگ»، از حاكمیت به صفوف اپوزسیون بیرون انداخته شد. به احتمال قریب به یقین اگر ایشان مهر «فداٸی» بر پیشانی نداشت دست‌كمی از خاتمی، عارف، عبدالله نوری، موسوی و كروبی، در كسب مقام شامخ خدمت‌گزار «نظام» نداشت.

از نگهدار و جریان توده – اكثریت پیرو خط امام تا منتظری و مجاهد و بنی‌صدر، همه از نظر سیاسی و جنبشی تا قبل از سال ۶۷ بعنوان اعضای رسمی خانواده جمهوری اسلامی در قدرت سهیم بودند. این اردو با التیماتوم «امام» بقصد سركوب انقلاب ۵۷، به طور كامل دور سفره ارتجاع اسلامی چمپاتمه زده بودند تا رشته از‌هم‌گسیخته حاكمیت استبداد سلطنتی را اینبار تحت نام «انقلاب» با تحمیل استبداد اسلامی به جامعه ایران، وصله پینه كنند. وظیفه اعضای خانواده معلوم و مشخص بود. جریان توده – اكثریت وظیفه «شناسایی عناصر ضد انقلاب» به «برادران اسلام در كمیته‌ها» را به عهده داشت. اینها به خمینی «ضد آمریكایی» و «مدافع خودكفایی و استقلال» دخیل بسته بودند كه شاید در مجلس اسلامی به «رفیق» كیانوری یك كرسی اعطا خواهد كرد. حزب ماٸوٸیست و «سه جهانی» رنجبران هم كه عضو دیگری از این اردو بود با رسیدن بنی‌صدر به ریاست جمهوری، از نظر سیاسی و جنبشی در قدرت شریك بود. آقای نگهدار و جریان «اكثریت» با هدف شراكت در قدرت و با تاكتیك «حفظ موضع»، در ركاب حكم جهاد خمینی در حمله به كردستان، این آخرین سنگر دفاع از دستاوردهای انقلاب ۵۷، خواستار «تجهیز سپاه به سلاح‌های سنگین» شدند و همراه با جناب بنی‌صدر (رٸیس جمهور وقت)، سوگند یاد كردند كه «تا كردستان را از ضد انقلاب پاك نكنند پوتین‌ها را از پاها در نیاورند».

ظاهرا آقای نگهدار آندوره متوجه نبودند كه بعد از سرکوب انقلاب نوبت تسویه حساب با موی دماغ‌های حکومتی از لیبرال‌ها تا جریان توده-اکثریت هم می‌رسد. اتفاقی که در اعدام‌های سال ۶۷ خود را نشان داد. پربیراهه نیست كه امروز امثال نگهدار، این جماعت شوربخت و بی‌نصیب از قدرت سیاسی، تاریخ و روزشمار قتل‌عام‌ها را از زمانی آغاز می‌كنند كه با حكم خمینی از سهیم شدن در قدرت به بیرون پرت شده‌اند. آقای نگهدار هرچند قربانی «انحصار‌طلبی برادر بزرگ» است اما در تمام فراز و فرودهای جمهوری اسلامی، در تمام شكست‌ها و پیروزی‌های آن شریك است. تاریخ شكل‌گیری جمهوری اسلامی، تاریخ شكست انقلاب ۵۷ توسط یك ضدانقلاب بورژوا – امپریالیستی بنام جریان اسلامی با شراكت دو جناح آن و شخصیت‌های «شاخص» آن است. این مهمترین مومنتوم تاریخ معاصر ایران است كه به اشكال مختلف از هر سو به بیرون درز می‌كند و قابل سانسور و مخفی‌كردن از طرف آقای نگهدار و جناح‌های جمهوری اسلامی نیست. بدون سركوب انقلاب ۵۷ و قتل عام آزادیخواهان و شوراهای كارگری و كمونیست‌ها، محال بود كه این مومیایی‌های جنش ملی – مذهبی از گور بیرون آیند و این جانوران اسلامی قادر به نگاه‌داشتن حتی یك كرسی در قدرت باشند.

واقعیت اینست كه جمهوری اسلامی با دو جناح به سركوب انقلاب ۵۷ پرداخت و با دو جناح وارد جنگ قدرت شد! جناح حزب جمهوری اسلامی به سركردگی خمینی و جریان توده – اكثریت كه به «خط امامی‌ها» معروف بودند و امروز تحت عنوان جناح اصولگرایان گرزچرخانی می‌كنند و جناح لیبرال‌ها كه با بنی‌صدر و مجاهد و حزب رنجبران تداعی می‌شد، مدتی با تابلوی دوخرداد و «گفتگوی تمدن‌ها» ابراز وجود كردند تا نهایتا به جناح اصلاح‌طلبان تغییر نام دادند. از آن زمان تا امروز، علیرغم اینكه احزاب و شخصیت‌های این دو جناح، از سنگر یكی به سنگر دیگری، از «خودكفاٸی» و «عدم وابستگی به امپریالیسم» به سوی آشتی با غرب، «تغییر موضع» داده‌اند و در مورد سهیم‌شدن در قدرت و چگونی شكل‌دادن به حاكمیت‌شان اختلاف نظر داشته‌اند، اما به هیچ‌وجه تغییری در ماهیت جنبشی كه بستر اصلی رشد و نمو این اردوی ملی – مذهبی است، نمی‌دهد. از این نقطه نظر، منفعت سیاسی و طبقاتی روشنی در «توصیه‌های» امروز فرخ نگهدار حول اینكه اگر «انتخابات ۱۴۰۰ بی رونق بماند هر زخمی بر ریسمان و رابطه دولت – ملت محیط مساعدی است برای عفونی شدن و تجمع تهدیدها علیه امنیت ملی»، نهفته است!

نگرانی فرخ نگهدار از بی‌رونقی بازار انتخابات آتی جمهوری اسلامی، شبیه دلهره‌های امثال علی مطهری و محسن هاشمی و … است و كاملا بجاست! اگر سیاست و مردم و اقتصاد و جهان ساكن بود، اگر دنیا صحنه رزم دو جناح جمهوری اسلامی بود و بشریت تنها پوستری بر دیوارهای این زورخانه ارتجاع حاكم و انتخابات آن بود، شاید امیدی هرچند محدود در دل مدافعین این نظام به ادامه حیات آن باقی بود. اما واقعیت اینست كه دوره تاریخی این نظام و بویژه اردوی اصلاح‌طلبان به سر رسیده است و این را سرداران و مهندسان این جناح بهتر از هركسی بو كشیده‌اند؛ نه بحران اقتصادی، نه مردم و نه حتی دول غربی بیش از این روی جسد پوسیده اصلاحات سرمایه‌گذاری نمی‌كنند. «اصلاح‌طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» تنها یك شعار خشك و خالی نیست؛ جنبش عظیم مردمی است كه فاتحه جمهوری اسلامی را با همه جناح‌های آن خوانده‌اند. از این نقطه نظر كاملا طبیعی است كه اصلاح‌طلبان در يک افسردگى سياسى عميق به سمت انتخابات آتی دست و پا می‌زنند، گروه‌هاى مختلف اصلاح‌طلب در درون حکومت و حواشى آن به يک بحران سياسى – برنامه‌اى جدى دچار شده‌اند؛ رهبرى این جناح از درون اردوى خودش زير سوال است. این جناح، به معنى تاکنونى آن، مرده است. سرنوشت اصلاح‌طلبان را باید از زبان آنها كه از نزدیك دستی بر آتش دارند شنید:

– صادق زیباکلام که خود از هنرپیشه‌های میدیایی اصلاح‌طلبان و مدافع همیشگی شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی به شمار می‌رود گفته است که «اصلاح طلبان بالای ٩٠ درصد پایگاه اجتماعی خود را در تهران، رشت، تبریز، اصفهان، مشهد و همه جا نیز از دست داده‌اند.» وی سپس گفته است که هركه به نمایندگی از اصلاح طلبان در انتخابات آینده كاندید شود و شرکت بکند «۵ درصد هم به ایشان رأی نخواهند داد».

– خبر امروز رسید كه مهدی کروبی از سران اصلاح‌طلب طی نامه‌ای خطاب به قائم مقام خود در حزب اعتماد ملی از دبیرکلی حزب مذکور کناره‌گیری کرد.

– احمد زیدآبادی از چهره‌های دیگر اصلاح‌طلبان در گفتگویی با روزنامه شرق، در پاسخ به این سوال كه پس از اعتراضات دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ كه مردم به نوعی از هر دو جناح نظام عبور كرده‌اند، آیا اصلاح‌طلبان با توجه به شرایط روز قادر به  جلب نظر اعتماد مردم به خود در انتخابات ۱۴۰۰ خواهند شد، گفته است: «اصلاح‌طلبان به دلیل نداشتن چشم‌اندازی درباره مشكلات اقتصادی كه دولت روحانی با آن روبه‌رو شد، فعلا توان تأثیرگذاری عمده را از دست داده‌اند و اعتبارشان در بین طبقات مختلف از بین رفته است و در شرایط حاضر كار خاصی نمی‌توانند بكنند و به ‌نظر من باید مقداری از قدرت سیاسی كناره بگیرند. اصلاح‌طلبان تصمیمات غلطی و زمان را از دست داده‌اند و برای رسیدن به یك موقعیت جدید نیاز به زمان طولانی است.»

– حسین مرعشی از جناح اصلاح طلبان میگوید: «با مردم در یک ارزیابی روشن بگوییم که کجاها اشتباه کردیم و از اعتمادی که مردم به ما کرده بودند کم استفاده کردیم یا اینکه منتخبان ما کجا ضعف داشتند خیلی صریح و روشن با مردم صحبت کنیم و ان‌شاءالله مردم را برای انتخابات آینده به صحنه بیاوریم…»

– عباس عبدی در یادداشتی برای روزنامه اعتماد، تحت عنوان «خطر اصلی برای ایران چیست؟»، نوشته است: «گرچه شرایط امروز ایران با پیش از انقلاب به کلی تفاوت دارد و از بسیاری جهات قابل مقایسه نیستند، ولی از یک جهت می‌توان فرآیند مشابهی را دید و آن شکل‌گیری یک جریان متفاوت از ارزش‌های رسمی در نسل‌های جدید است. شکاف گسترده میان نسل‌های جدید با ارزش‌های رسمی در حال عمیق‌تر شدن است و هیچ راهی برای حل آن مگر به رسمیت شناختن این نسل وجود ندارد.»

اکنون اين نمايش انتخابات و بالماسكه جنگ جناح‌ها، حتى اگر تمام نشده باشد، از سکه افتاده است. دلهره و نگرانی آقای نگهدار ناشی از بن‌بست جنبش رو به افول و بی‌افق ملی-اسلامی در ایران است. اکنون سوالات سياسى واقعى، چه بايد کرد، چگونه، کدام شعارها، کدام حزب، کدام رهبران، بطرز جدى‌ترى براى مردم آزاديخواه ايران، براى کارگران، براى زنان، براى همه کسانى که آزادى و عدالت مي‌خواهند، مطرح است. دوران ظهور و افول دولت اعتدال روحانی، دوران عروج جنبش سرنگونی از دیماه ۹۶ است؛ دوران عروج طبقه كارگر ایران و آلترناتیو سوسیالیستی اداره جامعه است؛ این دوران، دوران رشد رگه‌ای از کمونيسم کارگرى و آشنايى نسبتا وسيع مردم با اين جنبش و برنامه و اهدافش بوده است. اکنون بايد روى اين زمينه مساعد، جنبش واقعى مردم براى آزادى و برابری در ايران را ساخت.

Share on print
Share on facebook
Share on twitter
Share on linkedin
Share on google
Share on pinterest
Share on tumblr
Share on telegram
Share on whatsapp
Share on email