وقتی‌كه آش دمكراسی شور می‌شود

نویسنده: فواد عبداللهی

تاریخ انتشار: ۱ ژانویه ۲۰۲۱

لندن سرانجام در چهارم ژانویه درباره درخواست استرداد آمریکا برای جولیان آسانژ، موسس سایت افشاگر ویکیلیکس تصمیم‌گیری می‌کند. همزمان روزنامه‌های جریان اصلی مانند واشنگتن‌پست، گاردین، ایندیپندنت و نیویورك‌تایمز، هر كدام به سیاق خود سال ۲۰۲۰ را سالی «پرمخاطره برای ژورنالیست‌ها» قلمداد كرده‌اند؛ ادعا می‌كنند كه:

۱- پاندمی کووید- ۱۹ یک عامل بزرگ در افزایش سرکوب ژورنالیستهاست و ۲- تحولات سیاسی در كشورهایی مانند تركیه، مصر، بلاروس و عربستان منجر به زندانی شدن روزنامه‌نگاران بیشماری شده است.

اما در ذهن باز هر جستجوگری این سوال مطرح می‌شود كه چرا در لیست كشورهایی كه ژورنال‌های دمكراسی غربی راجع به سركوب روزنامه‌نگاران بدان اشاره كرده‌اند خبری از محاكمه آسانژ در انگلستان «دمكرات» در حوزه متروپل نیست؟! آیا آسانژ در تركیه و عربستان و ایران و تحت نظام‌های استبدادی و «توتالیتر» محاكمه می‌شود؟! چرا شاهد سكوت سنگین و بایكوت خبری رسانه‌های «جریان اصلی» در غرب پیرامون محاكمه سیاسی جولیان آسانژ  هستیم؟!

واقعیت اینست كه اساسنامه ویكیلیكس كاملا شفاف است؛ دیپلماسی مخفی دولت‌ها را افشاء می‌كند. ساختار حاكمیت را در مقابل شهروندان جامعه ضربه‌پذیر می‌كند و قدرت مانور دلبخواهی دولت‌ها را سلب می‌كند. درست همانگونه كه جورج اورول در رمان ۱۹۸۴ شهروندان را به این باور می‌رساند كه دولت‌های حاكم را مورد پرسش و مواخذه قرار دهند و نگران وضعیت آینده خود باشند، ویكیلیكس هم دفتر خاطرات مخفی آمریكا و دول غربی در حمله نظامی به عراق و افغانستان و جنایات جنگی كه مرتكب شدند را منتشر كرد و در اختیار افكار عمومی در غرب قرار داد. اورول رمان خود را در لندنی جنگ‌زده روایت می‌كند كه هفته‌ای سی تا چهل بمب بر سر شهر می‌بارد، مراسم‌هایی مثل «دو دقیقه نفرت» یا بیلبوردها و پوسترهای چاپ شده توسط دولت كه موید این مسٸله هستند. محرومیت و قلب حقایق پیامدهای جنگ است كه لابه‌لای دود و بوهای بدی كه از عمارت‌های شهر بیرون می‌زند، خود را نشان می‌دهد. مردم انگلیس در دهه ۱۹۴۰ اولین كسانی بودند كه با خواندن این رمان چشمان‌شان به حقایق بیشتر باز شد. لندنی‌ها كه از جنگ جهانی دوم جان به در برده بودند خیلی سریع می‌توانستند محرومیت و استیصال توصیف‌شده در رمان اورول را با وضعیت زندگی خود مطابقت دهند.

آسانژ هم در جهان پسا-كرونایی و در دورانی محاكمه می‌شود كه شبیهه به شرایط بعد از جنگ جهانی دوم است؛ محصول دورانی است كه حكومت‌های بورژوایی از اشكال «دمكرات» آن در غرب تا محصولات مستبد آن در شرق، امنیت و آزادی و رفاه شهروندان خود را به بهانه بحران كرونا تحت نام «شرایط جنگی» گروگان گرفته‌اند و سركوب می‌كنند.

در چنین شرایطی طبقه كارگر و شهروندان عادی جامعه هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خود و قوانین حاكم ندارند. رسانه‌ها كمافی‌سابق بازوی سركوب دولتی و به بازی‌گرفتن شهروندان را به عهده دارند و با نفوذ به حریم شخصی مردم، بر تمام جنبه‌های زندگی افراد از جمله عشق و روابط جنسی هم نظارت دارند. رسانه‌های جریان اصلی درست همان كاری را به عهده دارند كه در رمان اورول دستگاه حاكمیت در قالب «برادر بزرگ» مامور انجام و اجرای آن بود. این حقیقت كه امروز رسانه‌های غربی چنان سفت و سخت در كنار دولت‌ها و دادگاه‌های آنها، در بایكوت سیاسی و اجتماعی كیس آسانژ ذینفعند، نشان‌دهنده بیمایگی این نظام و نهادهای تبلیغاتی – سیاسی آن است. دولت انگلستان و آمریكا از شكنجه و دادگاهی آسانژ، برای شستشوی مغزی و انتقام از شهروندان نیاز دارند. آسانژ همان كاری را كرد كه ظاهرا ژورنالیسم غربی ادعا می‌كند كه از دولت‌ها مستقل است و هر روز با نظارت بر عملكرد دولت‌ها، منافع عمومی شهروندان را نمایندگی می‌كند. اكنون وی محاكمه می‌شود نه به دلیل «تجارت اسرار» و جیمزباندبازی به نفع جناحی از قدرت‌های جهانی بلكه بدین دلیل كه دیپلماسی پشت پرده دول غربی در خلق جنایات جنگی دو دهه پیش و همدستی میدیای رسمی با آنها را منفجر كرده است و همراه با آن نقش رسانه‌های جریان اصلی كه مانند یك دروازه‌بان در خدمت به تثبیت و بقای ایدٸولوژیك بورژوازی در غرب عمل می‌كنند را افشاء كرده است.

از این نقطه‌نظر بایكوت پرونده آسانژ از جانب این رسانه‌ها كاملا آگاهانه است. آسانژ بعنوان نماینده این تصویر كه رسانه‌های اصلی و دولت‌های غربی بانی و مسبب اوضاع حاكم بر جهان امروزند و امور جهانی را به نفع بشریت اداره نمی‌كنند و جهان امروز جهان قلدرها و سیاست‌های بی‌رحمانه نظامی آنها است، به صلیب كشیده می‌شود تا درس عبرتی شود برای هركسی كه لب به اعتراض علیه منافع پشت پرده دولت‌های بورژوایی و نظام حاكم بر جهان امروز بگشاید. بایكوت سیاسی و خبری محاكمه آسانژ توسط رسانه‌های غربی نه فقط تعرضى عليه ویكیلیكس بلکه عليه ايده‌هاى بسيار پايدار و قديمى برابرى انسان، آزادى و حقوق انسانى است.

اما اين وضعيت سپرى می‌شود. جهان امروز یك تفاوت ماهوی با جهان بعد از جنگ دوم جهانی دارد. در جهان پسا-كرونا، شهروندان در مقابل حاكمان به سمت بیداری در حركتند. مردم مجبور نیستند كه به عنوان عضویی از شبكه سركوب سیستماتیك دولت‌ها عمل كنند و به تقلیدش بپردازند. جهان ما نه تنها اتفاقات تاریخی مانند جنگ جهانی اول و دوم و نمونه‌های «توتالیتر» حاكمیت بورژوازی در اروپای شرقی و الگوی سیاه فاشیسم هیتلری را پشت سر گذاشته است، بلكه متاخرترین الگوهای حاكمیت بورژوایی در غرب تحت نام «دمكراسی بازار» را هم بخود دیده است و از این نقطه‌نظر یك تاریخ به‌هم پیوسته از الگوها و حاكمیت سیاسی جناح‌های خوشخیم و بدخیم بورژوایی را تا به امروز تجربه كرده است. جعل و ادامه این تاریخ بیش از این زیر عنوان «مقابله با توتالیتاریسم و كمونیسم» یا «امپراتوری شیطان» میسر نیست. به بازی‌گرفتن ذهن مردم توسط رسانه‌های بستر اصلی، آنهم در شرایطی كه دولت‌های غربی در مهد جهان «دمكراسی» از تامین ابتدایی‌ترین نیازمندی‌های بهداشتی و رفاه شهروندان خود سر باز زده‌اند، تف سربالا است. برای نظامی كه عمق «دمكراسی» اش به بستن دهان و مسدود‌كردن شریان معاش شهروندان خود ختم شده است، برای نظامی كه بنیان «وزارت حقیقت»اش به دلیل افشاگری‌های ویكیلیكس و آسانژ در خطر است، چرا كه شهروندان به ماهیت جنایتكارانه دیپلماسی مخفی دولت‌ها و قدرت نظامی و مخرب بورژوازی پی برده‌اند، عروج یك تاریخ تازه و یك الگوی سوسیالیستی ساختارشكن دور از انتظار نیست. سوسياليسم اینبار امتياز عروج در ساختار جوامع غربى را دارد و به راحتى نمی‌توانند در چشم نسل امروز با عناوينى مانند «امپراطورى شيطان» که سابقا با آن سوسياليسم را تصوير می‌کردند، تحريفش کنند.

تا هم اكنون ژورنالیسم و دمكراسی غربی و احزاب بستر اصلی آن در پرونده آسانژ، یك عذرخواهی عاجزانه به ترامپ، جانسون، اردوغان، سیسی، پوتین، بن‌سلمان، طالبان و خامنه‌ای بدهكارند. كسی چه می‌دانست كه در جهان پس از جنگ سرد و با عربده‌های «پیروزی دمكراسی بازار» و بیرق فرسوده «حقوق بشر»، دمكراسی غربی در برخورد به آزادی بیان و محاكمه سیستماتیك شهروندان و فعالین سیاسی خود، گوی سبقت از ترامپیسم و نظام‌های استبدادی و دست‌ساز خود در شرق را برباید! كسی چه می‌دانست كه شكست اقتصاد بازار و الگوی دمكراسی پارلمانی در غرب به رشد قارچ‌ها و كپك‌هایی از جنس ترامپ و ترامپیسم بر پیكر كاپیتالیسم می‌انجامد. اینروزها آش «دمكراسی» آنقدر شور است که حتی پوپولیست‌های راست افراطی در جهان هم به شوری آن اذعان دارند.

Share on print
Share on facebook
Share on twitter
Share on linkedin
Share on google
Share on pinterest
Share on tumblr
Share on telegram
Share on whatsapp
Share on email